چشمه ساران معرفت(23)
آیةالله جوادی آملی:
نزول قرآن ؛ اصليترين دليل تكريم ماه
مبارك رمضان
ماه مبارك رمضان، ماه نزول قرآن كريم است. در دعاهاي اين ماه وقتي عظمت او مطرح ميشود، گفته ميشود: خدايا ! اين ماهي است كه در او قرآن نازل كردي، نه ماهي است كه در او روزه را واجب كردي ! چون قرآن همه معارف و اخلاقيّات و مسائل فقهي و حقوقي را دارد كه يكي از آن مسائل فقهي جريان روزه گرفتن است. شَهرُ رَمَضانْ الَّذِي اَنزَلتَ فِيهِ القُرآن (1)، نه فَرَضتَ عَلَينَا الصّيامْ. آن فَرَضتَ عَلَينَا الصّيام زير مجموعة اين است كه در جملههاي ديگر آمده.
وقتي قرآن در اين ماه نازل شد ؛ هم معارف اعتقادي مطرح است، هم مسائل اخلاقي مطرح است، هم مسائل حقوقي مطرح است، هم مسائل فقهي مطرح است كه يكي از آن مسائل فقهي كه زير مجموعة نزول قرآن كريم است، جريان روزه گرفتن است. پس ماه نزول قرآن است ؛ اين مطلب اوّل.
آويختن حبل متين قرآن كريم از سوي خداي سبحان
مطلب دوّم اينكه قرآن نظير باران نيست كه نازل شده باشد. يك "آويختن" است و يك "انداختن". خداي سبحان باران را نازل كرده، يعني به زمين اين قطرات را انداخت. حالا از كجا متكوّن شده و به كجا ريخته شده، ولي بالأخره انزال باران به معناي انداختن است. و امّا انزال قرآن كريم به معناي آويختن است، نه انداختن. اينطور نيست كه قرآن را انداخته باشد ! قرآن را آويخت. آنجوري كه طناب را ميآويزانند، آنجور قرآن را آويخت.
و اگر به ما فرمود: وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِالله جَميعاً (2)، براي آن است كه اين قرآن را آويخت كه اگر يك طرفش را ما بگيريم، بالا ميرويم. هم از كج راهه و بيراهه رفتن نجات پيدا ميكنيم، و هم اينكه از تحجّر و ركود نجات پيدا ميكنيم. هم بيراهه نميرويم، هم در جا نميزنيم ! خاصيّت گرفتن طناب اين است كه انسان از ته چاه بالا ميآيد، از چاه طبيعت ؛ اين هم مطلب دوّم.
ما بايد بدانيم اين حبل است. اين حبل، يعني طناب وقتي اعتصام و تمسّك و چنگ زدن به او نافع است كه به يك جاي بلندي آويخته باشد. و گرنه طنابي كه در بازار طناب فروشها، يك جائي لوله شده و بسته شده ؛ آدم اين را محكم بگيرد كه مشكل آدم حل نميشود. آن مشكل خودش را حل نميكند، چون به جائي بند نيست ؛ تا بتواند مشكل معتصمان را حل كند !
اينكه به ما فرمودند: وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِالله جَميعاً، براي اينكه اين آويخته است. در آن نصوص ثقلين هم دارد كه اين طناب اَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِالله سُبحانَهُ وَ تَعالي وَ الطَّرَفُ الآخَرْ بِأيديكُمْ (3). يعني يك طرف اين طناب به دست خداست، طرف ديگر به دست شما.
سرّ همه فهم بودن قرآن، گفتگوي او با زبان فطرت
مطلب سوّم آن است كه اين كتاب نظير كتابهاي علمي نيست كه زبان عُرفي داشته باشد و مانند آن. در عين حال كه زبان محاوره و فرهنگ انسانياش محفوظ است، امّا صبغة فطرياش هم محفوظ است ؛ با زبان دل حرف ميزند. لذا هم عربها ميفهمند، هم عجمها ميفهمند، هم فارسها ميفهمند، هم تركها ميفهمند. هر كسي با هر زباني باشد، چون فطرتش مشترك هست، قرآن هم با زبان فطرت سخن ميگويد ؛ همگان ميفهمند.
ضرورت عرضة همه روزه بر ترازوي قرآن كريم
مطلب بعدي آن است كه ما موظّفيم خود را بر اين كتاب عرضه كنيم. به ما دستور دادند اين ترازوست. شما هر روز خودتان را بسنجيد. يك وقتي كسي رژيم غذائي ميگيرد كه چاق و فَربه نشود و چربي بدنش زياد نشود و مانند آن ؛ اين خودش را وزن ميكند. خُب كار خوبي هم هست براي حفظ سلامت بدن. امّا به ما دستور دادند ؛ در بيانات نوراني ائمه (ع) است، در سخنان حضرت امير المؤمنين (ع) هست كه فرمود: زِنُوا قَبلَ اَنْ تُوزَنُوا وَ حاسِبُوا اَنفُسَكُمْ قَبلَ اَنْ تُحاسَبُوا (4). يعني خودتان را توزين كنيد، وزن كنيد. ببينيد وزنهاي هستيد، سنگين ايد، وزين ايد يا نه.
خُب اگر ما را گفتند توزين كنيد ؛ يك ميزاني لازم است، يك وزني لازم است، ما بشويم موزون. در هر توزيني اين مثلث لازم است. يك طرفش وزن است، يك طرفش موزون است، آن هم ترازوست. شما وقتي كه ميخواهيد ببينيد اين نان يا اين گوشت وزنش چقدر است، يك ترازوئي است بالأخره. آن ترازو را ميگويند "ميزان"، آن واحد سنجش را ميگويند "وزن"، آن كالا را ميگويند "موزون".
به ما دستور دادند كه خودتان را وزن كنيد ؛ با اين كتاب آسماني كه ميزان قسط است، وزن كنيد. و ترديدي هم اگر داشتيد، با قرآن مجسّم و ممثّل ارزيابي كنيد. اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: نَحنُ المَوازينُ القِسطْ (5). ما ترازوئيم، ما قرآن ممثّل ايم. بالأخره انسان در برداشت مفاهيم ؛ افكارش را، اخلاق و عقائد خودش را با مطالب قرآني عرضه ميكند. سيره و سنّت معصومان و اهل بيت (ع) را ميزان قرار ميدهد، با او ميسنجد ؛ ميبيند سبك است يا سنگين. چون همه ما، مخصوصاً شما جوانها كه آينده به انتظار شماست، بين صراط مستقيم و كج راهه در آينده اين خطر ما را تهديد ميكند.
===========
*پاورقي:
(1) الكافي / جلد 4 / صفحة 72
(2) سورة آل عمران / آية 103
(3) بحار الأنوار / جلد 37 / صفحة 122
(4) نهج البلاغه / خطبة 90
(5) برداشت از: سورة انبياء / آية 47