قال الله تعالی: هو الذی یصلی علیکم وملائکته لیخرجکم من الظلمات الی النور
 

نسخه اصلی حکومت حضرت مهدی و ناکامی نسخه‌های بدلی | هادی سروش

نسخه اصلی حکومت حضرت مهدی و ناکامی نسخه‌های بدلی | هادی سروش

۲۷ بهمن ۱۴۰۳

۰ زمان تقریبی مطالعه ۳ دقیقه

هادی سروش

هادی سروش، استاد حوزه، در کانال تلگرامی خود نوشت:

«به مناسبت نیمه شعبان، بجای خوش خیالی و توهم زدگی در تطبیق علائم ظهور بر اشخاص ، به حکومتی که توسط حضرت مهدی موعود (عج) بر پا میشود باید توجه شود تا معلوم شود نسخه اصل در “حکومت دینی” چیست؟

حکومت دینیِ مهدوی بر اساس “عدالت و عقلانیت” است ، اما این عدالت و عقلانیت با یک الگوی جدید به جوامع بشری عرضه میشود و مورد قبول جهانیان قرار میگیرد.

طبق نقل کتاب “غیبت نعمانی” ؛ امام صادق (ع) می‌فرماید: «هنگامی که قائم ظهور می‌کند، فرمان نو،‌کتاب نو، روش نو و دادگاه (قضای) نو می‌آورد. /اذا خرج القائم یاتی بامر جدید و کتاب جدید و سنه جدیده و قضاء جدید ».
اینقدر لایه های ناچسب بر دین زده شده که وقتی حقیقت دین آشکار میشود ، اینقدر آن حقیقتِ دینی ، جدید خود را نشان میدهد که برخی عالمان و فقیهان دینی به جنگ با او فتوا میدهند !

بر اساس جمع آوری با سلیقه ای که مرحوم آیت الله صافی (ره) از روایات در مورد حضرت بقیه الله (عج) در کتاب “منتخب الاثر” [چاپ تک جلدی] داشته اند و مورد تمجید “شهید استاد آیت الله مطهری(ره)” قرار گرفت ، نسخه اصلِ حکومت دینی حضرت مهدی (عج) را بررسی می کنیم؛

در حکومت دینیِ مهدوی ؛ سطح فهم و درک مردم جامعه در حد بالایی قرار میگیرد ، دیگر اصحاب تزور توانای فریب جامعه را ندارند. [ر.ک؛ منتخب الاثر؛ص۶۰۶ از امام باقر(ع)]

در حکومت دینی مهدوی ؛ “زندگی کردن” و “راحت بودن” برای مسلمین و بلکه برای جهان معنا میشود و در شادی قرار میگیرند و دیگر خبری از صاحبان قدرت نیست که همّ و غم شان فشار اقتصادی به مردم با شعارهای تو خالی شده باشد! [ر.ک: ص ۵۹۱ از رسول الله(ص)]

در حکومت دینی مهدوی ؛ دین از دست نااهلان گرفته میشود تا دیگر وصله های ناچسب به دین خدا برای سوار شدنِ بر عرشه قدرت مطرح نباشد. [ر.ک: ص ۵۸۵ از امام باقر(ع)]

در حکومت دینیِ مهدوی ؛ منابع طبیعی و معادن بدرستی استخراج و به همه داده میشود و بساط آقازادگی در قدرت و ثروت جمع میشود.[ر.ک: ص ۵۸۹ از رسول الله(ص)]

در حکومت دینیِ مهدوی ؛ مسلمان و کشور های اسلامی “صاحب عظمت” می شوند که بخاطر سوء تدبیر و یا ظلم ظالمان داخلی و خارجی تحقیر شده بودند. [ ر.ک: ص ۵۹۱ از رسول الله (ص)]

در حکومت دینی مهدوی ؛ زنان در امنیت قرار گرفته و کسی قادر به ترساندنِ آنان نیست. [ر.ک:ص۵۹۲از امیرالمومنین(ع)]

در حکومت دینی مهدوی ؛ کوبیدن بر طبل نفرین و کینه تعطیل است و کنیه ورزانِ عُقده ای نه تریبون دارند و نه صدای شان شنیده میشود. [ ر.ک: ص ۵۹۲ امیرالمومنین (ع)]

در حکومت دینی مهدوی ؛ قاضیان در دادگاه به قضاوت مینشینند که نه تنها “حکم ناحق” صادر نمی کنند ، بلکه “حکم مورد شُبهه جامعه هم از قلم آنان نوشته نمیشود.[ ر.ک : ص ۶۱۲ از امام صادق (ع)]

در حکومت دینی مهدوی ؛ مدعیان ولایت آراسته به اخلاق هستند ، یعنی ؛ اهل دزدی و بد زبانی ، آدم کشی ، هتک حرمت حریم خصوصی ، ضرب و شتم ، اختلاس و مال اندوزی ، بستن راه بر مردم ، ظلم به زیر دستان ، گروگان گرفتن اقتصاد مردم نیستند. [ ر.ک: ص ۵۸۱ از امیرالمومنین(ع)]

در حکومت دینی مهدوی ؛ مردم از دین فراری نیستند، ، مساجد چراغ هدایت است و نه نفرت و انحراف ، و عالمانِ دینی از شروع فتنه ها مبرا بوده و به اعتراف همگان از بهترین ها هستند. [ر.ک: ص ۵۲۰ از رسول الله (ص)]

با این اوصاف که نسخه اصلِ حکومت دینی تعریف می شود؛
اولا نسخه های بَدَلی بی اعتبار شده و در بازار بَدَلی فروشان جای پیدا میکند.
و ثانیا حاکمان و طرفدارانِ پر مدعایِ آنان از شرق تا غرب جهان ، نمیتواند هر حکومت و هر خواسته و اراه ای را مقدمه “صلح جهانی” و به تعبیر دینی ؛ “ظهور” معرفی کنند.
و ثالثا این موازینِ وزینِ مذکور؛ اذهان را از صاحبانِ فریب کارِ با قیافه حق بجانب ، و از صاحبانِ گریه های دروغی که با رانت و تصاحب ارض و آسمان به توسعه قدرت و ثروت می اندیشند، جدا میکند.»

انتهای پیام

استاد هادی سروش: شناسایی نسخه اصلِ حکومت حضرت مهدی(عج)، نسخه های بَدَلی را ناکام می گذارد

شفقنا | پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه

استاد هادی سروش: شناسایی نسخه اصلِ حکومت حضرت مهدی(عج)، نسخه های بَدَلی را ناکام می گذارد

انتشار :‌ شنبه ۲۷ / ۱۱ /۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۱۵

شفقنا- حجت الاسلام و المسلمین هادی سروش در مطلبی نوشت: به مناسبت نیمه شعبان، به جای خوش خیالی و توهم زدگی در تطبیق علائم ظهور بر اشخاص، به حکومتی که توسط حضرت مهدی موعود (عج) بر پا می شود باید توجه شود تا معلوم شود نسخه اصل در “حکومت دینی” چیست؟

حکومت دینیِ مهدوی بر اساس “عدالت و عقلانیت” است، اما این عدالت و عقلانیت با یک الگوی جدید به جوامع بشری عرضه می شود و مورد قبول جهانیان قرار می گیرد.

طبق نقل کتاب “غیبت نعمانی”؛ امام صادق (ع) می‌فرماید: «هنگامی که قائم ظهور می‌کند، فرمان نو،‌کتاب نو، روش نو و دادگاه (قضای) نو می‌آورد. /اذا خرج القائم یاتی بامر جدید و کتاب جدید و سنه جدیده و قضاء جدید ».

اینقدر لایه های ناچسب بر دین زده شده که وقتی حقیقت دین آشکار می شود، اینقدر آن حقیقتِ دینی، جدید خود را نشان می دهد که برخی عالمان و فقیهان دینی به جنگ با او فتوا می دهند!

بر اساس جمع آوری با سلیقه ای که مرحوم آیت الله صافی (ره) از روایات در مورد حضرت بقیه الله (عج) در کتاب “منتخب الاثر” [چاپ تک جلدی] داشته اند و مورد تمجید “شهید استاد آیت الله مطهری(ره)” قرار گرفت، نسخه اصلِ حکومت دینی حضرت مهدی (عج) را بررسی می کنیم؛

در حکومت دینیِ مهدوی؛ سطح فهم و درک مردم جامعه در حد بالایی قرار می گیرد، دیگر اصحاب تزور توانای فریب جامعه را ندارند. [ر.ک؛ منتخب الاثر؛ ص۶۰۶ از امام باقر(ع)]

در حکومت دینی مهدوی؛ “زندگی کردن” و “راحت بودن” برای مسلمین و بلکه برای جهان معنا می شود و در شادی قرار می گیرند و دیگر خبری از صاحبان قدرت نیست که همّ و غم شان فشار اقتصادی به مردم با شعارهای تو خالی شده باشد! [ر.ک: ص ۵۹۱ از رسول الله(ص)]

در حکومت دینی مهدوی؛ دین از دست نااهلان گرفته می شود تا دیگر وصله های ناچسب به دین خدا برای سوار شدنِ بر عرشه قدرت مطرح نباشد. [ر.ک: ص ۵۸۵ از امام باقر(ع)]

در حکومت دینیِ مهدوی؛ منابع طبیعی و معادن به درستی استخراج و به همه داده می شود و بساط آقازادگی در قدرت و ثروت جمع می شود. [ر.ک: ص ۵۸۹ از رسول الله(ص)]

در حکومت دینیِ مهدوی؛ مسلمان و کشور های اسلامی “صاحب عظمت” می شوند که بخاطر سوء تدبیر و یا ظلم ظالمان داخلی و خارجی تحقیر شده بودند. [ ر.ک: ص ۵۹۱ از رسول الله (ص)]

در حکومت دینی مهدوی؛ زنان در امنیت قرار گرفته و کسی قادر به ترساندنِ آنان نیست. [ر.ک:ص۵۹۲ از امیرالمومنین(ع)]

در حکومت دینی مهدوی؛ کوبیدن بر طبل نفرین و کینه تعطیل است و کنیه ورزانِ عُقده ای نه تریبون دارند و نه صدای شان شنیده می شود. [ ر.ک: ص ۵۹۲ امیرالمومنین (ع)]

در حکومت دینی مهدوی؛ قاضیان در دادگاه به قضاوت می نشینند که نه تنها “حکم ناحق” صادر نمی کنند بلکه “حکم مورد شُبهه جامعه هم از قلم آنان نوشته نمی شود.[ ر.ک : ص ۶۱۲ از امام صادق (ع)]

در حکومت دینی مهدوی؛ مدعیان ولایت آراسته به اخلاق هستند، یعنی؛ اهل دزدی و بد زبانی، آدم کشی، هتک حرمت حریم خصوصی، ضرب و شتم، اختلاس و مال اندوزی، بستن راه بر مردم، ظلم به زیر دستان، گروگان گرفتن اقتصاد مردم نیستند. [ ر.ک: ص ۵۸۱ از امیرالمومنین(ع)]

در حکومت دینی مهدوی؛ مردم از دین فراری نیستند، مساجد چراغ هدایت است و نه نفرت و انحراف و عالمانِ دینی از شروع فتنه ها مبرا بوده و به اعتراف همگان از بهترین ها هستند. [ر.ک: ص ۵۲۰ از رسول الله (ص)]

با این اوصاف که نسخه اصلِ حکومت دینی تعریف می شود؛

اولا؛ نسخه های بَدَلی بی اعتبار شده و در بازار بَدَلی فروشان جای پیدا می کند.

و ثانیا؛ حاکمان و طرفدارانِ پر مدعایِ آنان از شرق تا غرب جهان، نمی تواند هر حکومت و هر خواسته و اراه ای را مقدمه “صلح جهانی” و به تعبیر دینی؛ “ظهور” معرفی کنند.

و ثالثا؛ این موازینِ وزینِ مذکور؛ اذهان را از صاحبانِ فریب کارِ با قیافه حق بجانب و از صاحبانِ گریه های دروغی که با رانت و تصاحب ارض و آسمان به توسعه قدرت و ثروت می اندیشند، جدا می کند.

  • برچسب ها
  • استاد هادی سروش
  • حکومت دینی مهدوی
  • عدالت و عقلانیت
  • مردم در حکومت مهدوی

اخبار مرتبط

تغییر دنیایِ «ظلم» به دنیایِ «عدالت» در ظهور حضرت مهدی(عج): نوشتاری...

استاد هادی سروش: راهکارِ اهل بیت (ع) در دوران غیبت و...

استاد هادی سروش مطرح کرد: امام حسین(ع) و امتیازِ توحیدِ ناب...

پیامبر (ص) منحصر به انسان و باوری خاص نیست/ بر اساس...

امام کاظم(ع) و نیازهای امروز ما: نوشتاری از استاد هادی سروش

«من امام اینان نیستم !»؛ نوشتاری از استاد هادی سروش

بدون نظر

پاسخ دیدگاه

نام من، ایمیل، و وب سایت را در این مرورگر برای دفعه بعد که نظر میدهم ذخیره کنم.

  • العربی
  • افغانستان
  • لبنان
  • العراق
  • آذربایجان
  • اردو
  • Pakistan
  • India
  • Turkish
  • English
  • French
  • Russian
  • Spanish
  • ورزشی
  • قم
  • زندگی
  • رسانه
  • آینده
  • اقتصادی
  • نشان

© Shafaqna News | Copyright 2023

​​​​هادی سروش: روایت محکومیتِ هر پرچمی قبل از قیام حضرت مهدی(ع) نیاز به بررسی دارد

جماران

تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۱۱/۲۴ ۱۷:۰۴:۱۹

هادی سروش: روایت محکومیتِ هر پرچمی قبل از قیام حضرت مهدی(ع) نیاز به بررسی دارد

هادی سروش: روایت محکومیتِ هر پرچمی قبل از قیام حضرت مهدی(ع) نیاز به بررسی دارد

با توجه به احتمالاتی که در اصالت حدیث و سند و معنای روایت "کل رایة ترفع قبل قیام القائم صاحبها طاغوت" وجود دارد ، نمیتوان در دوران غیبت برای جلوگیری از مبارزات حق طلبانه در مواجهه با ظلم و فساد دستگاه ها و حاکمیت های فاسد بدلیل چنین روایتی، خاموشی گزید!

حجت‌الاسلام والمسلمین سروش استاد فقه و فلسفه حوزه در درس حوزه خویش بمناسبت دهه فجر و نیمه شعبان به توضیح روایت معروف "هر پرچم قبل از قیام حضرت مهدی مردود است" پرداخت که همواره دست آویزی برای ساکتان از حق خواهی است و عدم فریاد بر علیه ظلم و فساد و خاموشی از مبارزه در راه حق بوده و هست.

به گزارش جماران این مدرس حوزه افزود : یکی از بحث هایی در رابطه با حضرت مهدی (ع) در مورد قیام هایی است که قبل از قیام حضرت مهدی (عج) در میان شیعه شکل گرفته و یا میگیرد.

این بحث قابل توجهی است که بهترین جای آن ؛ طرح در میان فُضلاء گرانقدر حوزه است که ما در جمع شما مطرح میکنیم .

این قیام هایی که قبل از قیام حضرت بقیه الله (عج) در روایات مطرح است و گاهی مورد تایید و گاهی هم مورد ترید و یا مردودیت قرار گرفته که باید با بررسی آنها را مورد مداقه قرار دهیم .

روایت معروف "کل رایة ترفع قبل قیام القائم.."

در این بحث ، یک روایت خوش شانس داریم که خیلی رایج شده است همه ما شنیده ایم و شیخ کلینی در کتاب شریف کافی کرده است و بعد از ایشان هم مشابه آن را در کتاب های دیگر دیده میشود این است؛

امام صادق(ع) مى فرماید: "کلّ رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون اللّه."

هر پرچمى پیش از قیام قائم بر افراشته شود صاحب آن طاغوت است که غیر از خدا را مورد عبادت قرار داده است. ( وسائل الشیعه ج ۱۵ ص ۵۲ ، روضه کافی ح ۴۵۲)

در روایت مشابهی از امام باقر(ع) است که مى فرماید: "هر پرچمى پیش از پرچم مهدى(ع) بلند شود پرچمدار آن طاغوت است." (مستدرک الوسائل ج ۱۱ ص۳۴)

مقدمه اینکه ؛ این حدیث خوش شانس و معروف شده ، سِرش این است که خیلی ها در طول تاریخ در‌ دوران های ظلم برخی سکوت کردند با توجیه این حدیث بوده و حتی مبارزه را مورد تحریم قرار میدادند با استناد به این حدیث و می گفتند ؛ آقا هر پرچمی قبل از قیام حضرت ، طاغوت و ضلالت است .

این حدیث با مبنای "اصحاب اجماع" قابل پذیرش است

در مورد سند این حدیث باید گفت که چون "حماد" راوی حدیث است و از اصحاب اجماع است ، ضعف راوی بعدی حسین بن مختار جبران قابل است در غیر اینصورت روایت از استناد و صحت خارج است.

در علم رجال اصطلاح "اصحاب اجماع" داریم که بدین معناست ؛ افرادی هستند، از سه نفر تا ده نفر ، چون در تعدادشان اختلاف است و طبق نظر حضرت استاد ما آیت الله شبیری زنجانی هفت نفر هستند ، بنام اصحاب اجماع که هیچ حدیثی نقل نمیکنند مگر از افراد مورد اطمینان ؛ "العصابه التی لایرون و لایرسلون الا عن ثقه".

فقه الحدیث یا معنای حدیث

معنای حدیث و یا دلالت حدیث که از آن به "فقه الحدیث" نام برده میشود باید دقت بررسی شود.

در این جا چند تا مطلب داریم؛

اول اینکه کسانی که حدیث شناس هستند مانند شیح حر عاملی در کتاب "وسائل الشیعه" این حدیث را در بابی درج کرده که نام آن باب "خروج به سیف" است . خروج به سیف یعنی قیام مسلحانه و مبارزه خونین ، پس تلقی صاحب وسائل از این حدیث ، معنای قیام با شمشیر و قیام مسلحانه را فرض کرده است.

روشن است که اصل مبارزه و امربمعروف با قیام مسلحانه متفاوت است. در پرچم مبارزه خونین ، قیام شمشیر و سلاح است. بله چنین قیام و انقلابی از نظر این حدیث مردود است. پس "کل رایة" ، رایة و پرچم اسلحه و خون است و نه پرچم دعوت ، نه پرچم امر به معروف و پرچم مبارزه با فساد است .

توجه به حدیث و تعبیر "طاغوت"

مطلب دوم ؛ در روایت تعبیر "طاغوت" آمده است . دو شکل میتوان حدیث را معنا کرد ؛ هر پرچمی قبل از قیام حضرت (عج) طاغوت است . و معنا دیگر به شکل وصفی معنا کنیم ؛ هر پرچم قیامی قبل از قیام حضرت مهدی که در دست طاغوت باشد مردود و متروک است.

به هر دو معنا آمدن کلمه طاغوت که بمعنای طغیان است خودش خیلی مهم است که صاحب آن پرچم بویی از توحید و مسیر نبوت و امامت ندهد مورد رد است.

خلاصه ادعای ما این است ؛ واژۀ «طاغوت» و جمله «یعبد من دون الله» در این حدیث قرینه است که مقصود از «پرچم برافراشته شده پیش از قیام قائم» پرچمی است که در پی جامه عمل پوشاندن به خواسته‌ها و تمایلات شخصی و حزبی و صنفی باشد ، و قیام "لله" و در مسیر هدایتهای انبیاء و اولیاء الهی نباشد.

این معنای روایت را با روایت امام باقر(ع) معنا می شود که تعبیر "رایة ضلاله" مطرح است ؛ «وانه لیس من أحد یدعو الی أن یخرج الدجان إلا سیجد من بیایعه، و من رفع رایة ضلالة فصاحبها طاغوت» ، یعنی ؛ قبل از خروج دجال هیچ کس مردم را به قیام نمی‌خواند مگر این که عده‌ای را پیدا می‌کند که با او بیعت کنند و کسی که پرچم ضلالتی را برافرازد، پرچم دار آن طاغوت است. (روضه کافی ح ۴۵۶)

حدیث شامل قیام های صلح جویانه بر علیه ظلم و فساد نمیشود

مطلب سوم ؛ فهم بزرگان ما از این حدیث است.

بله ، منکر این حقیقت نیستم که برخی از علماء بر اساس این حدیث هر مبارزه بر علیه یک حاکمیتی در دوران غیبت را مردود میدانند و حکم به تقیه میکنند.

اما در مقابل بزرگان مانند امام خمینی و شهید آیت الله مطهری و آیت الله منتظری ، استاد آیت الله جوادی آملی ؛ قیام های بر علیه ظلم و فساد را که با نام و ادعایِ "مهدی" بودن باشد را شامل این حدیث نمیدانند.

عین عبارت استاد مطهری را ملاحظه کنید؛

"حدیث معروفی است که اغلب بر سر زبانها جاری است: کل رایة ظهرت قبل قیام القائم فهو ضلال...

منبریها به این حدیث چسبیده‌‌اند. این حدیث یا مربوط به مدعیان مهدویت (کسی ادعای مهدی بودن و نائب و مامور بودن کند) و قیامهای کلی است ، و یا تقیه است ، و یا جعل است که به نفع بنی‌‌العباس جعل شده، زیرا ما در آثار مسلّم خود داریم که ائمه دین قیامهای سادات علویین را تقدیس میکرده‌اند. رجوع شود به احوال حضرت موسی بن جعفر، .. (یادداشتها ۱۴ / ۸۵)

احتمال جعل این حدیث داده شده

این مطلب استاد مطهری بسیار مهم است که میفرماید؛ اصلا شاید این روایت جعلی باشد و عُمال بنی عباس برای جدا کردن قیام های علویین از محوریت دین و اهلبیت (ع) و یا سرکوب قیام ها این روایت را جعل کرده باشند.

بعد از شهید استاد آیت الله مطهری ، مرحوم آیت الله منتظری هم احتمال مجعول بودنِ حدیث را داده اند.

معنای حدیث در صورت صحت

در صورت صحت سندی و دلالی حدیث ، یعنی ؛ جعل نباشد و صدور آن بر اساس تقیه نباشد معنای حدیث شامل کسانی است که به عنوان "مهدی" پرچمی را بلند کنند.

امام خمینی تصریح میکند ؛ "بعض روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات [اشاره دارد] که هر کس علم بلند کند با علم مهدی، به عنوان «مهدویت» بلند کند، [باطل است.] (صحیفه امام ج ۲۱ص۳۶)

همین معنا را ایشان سالها قبل از نهضت در کتاب "کشف الاسرار" روایت «کُلُّ رایَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیامِ القائِمِ فَصاحِبُها طٰاغُوتٌ یَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّه ». چنین تبیین نمود ؛ "این احادیث هیچ مربوط به تشکیل حکومت خدایی عادلانه که هر خردمند لازم می داند نیست؛ بلکه ... دو احتمال است: یکی، آنکه راجع به خبرهای ظهور ولیّ عصر باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگوید عَلم هایی که به عنوان «امامت» قبل از قیام قائم برپا می شود، باطل است. چنانچه در ضمن همین روایات علامتهای ظهور هم ذکر شده است؛ و احتمال دیگر آنکه از قبیل پیشگویی باشد از این حکومتهایی که در جهان تشکیل می شود تا زمان ظهور، که هیچ کدام به وظیفۀ خود عمل نمی کنند.."

فرمایش حضرت آیت الله جوادی آملی ، تقریر مطلب استادشان امام خمینی است که میفرماید؛ "️آن روایاتی که می گوید هر کس در زمان غیبت قیام بکند، قیامش محکوم به شکست است؛ یعنی هر کسی که مردم را به خود دعوت کند، نه مردم را به ولی عصر (ارواحنا فداه) دعوت بکند! " انقلاب_اسلامی " مردم را به ولی عصر دعوت می کند؛ هیچ کس، نه امام (ره) نه ماموم داعیه ای نداشت، هر دو می گویند ما " امت ولی عصر (ارواحنا فداه) " هستیم و او امام ماست و مردم را به او دارند دعوت می کنند."

روایت تشویق شیعه به مبارزه با زیاده خواهی ها معارض روایت "کل رایه" است

مطلب دیگری باید توجه شود این است که روایت "کل رایه ترفع.." مبتلا به معارض است و اگر هیچ جهت منفی در سند و دلالت آن نبود ، وجود روایتی که با مفاد با تنافی دارد و در واقع معارض آن است ، مانع از عمل به آن روایت میشود.

معارض آن روایت ، روایتی است که از امام صادق (ع) در جهت تشویق شیعیان به مبارزه وقیام در مسیر حق و عدالت است .

روایت مورد نظر را جناب فقیه بزرگ ابن ادریس الحلی در کتاب "السرائر" آورده است:

فردی در محضر امام صادق (ع) سخن از قیام به میان آورد و از خروج کسانی پرسید که از اهل بیت قیام می‌کنند، سؤال کرد. حضرت فرمود: "پیوسته من و شیعیانم بر خیر هستیم، تا هنگامی که قیام کننده از آل محمد (ع) قیام کند. چقدر دوست دارم که شخصی از آل محمد (ع) قیام کند و من مخارج خانواده او را بپردازم ؛

لا ازال انا و شیعتی بخیر ما خرج الخارجی من آل محمد و لوددت ان الخارجی من آل محمد خرج و علی نفقة عیاله." (وسائل ج ۱۵ ص ۵۴ از مستطرفات سرائر ج ۴ ص ۲۴۸)

هیچ روایتی نمی تواند انسان را به بی تکلیفی سوق دهد

امام خمینی بر این باور است که اگر بخواهیم معنای ظاهری این روایت را اخذ کنیم نتیجه اش بر خلاف ضرورتهای اسلام است.

چنین میگوید: "حالا ما فرض می کنیم که یک همچو روایاتی [قیام قبل از ظهور را باطل بداند] باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنی، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست.. (صحیفه امام ج ۲۱ ص۳۶)

جمع بندی

با توجه به احتمالاتی که در اصالت حدیث و سند و معنای روایت "کل رایة ترفع قبل قیام القائم صاحبها طاغوت" وجود دارد ، نمیتوان در دوران غیبت برای جلوگیری از مبارزات حق طلبانه در مواجهه با ظلم و فساد دستگاه ها و حاکمیت های فاسد بدلیل چنین روایتی، خاموشی گزید! و با تمام هدایتهای قرآنی در زمینه بیداری ، امربه معروف و نهی ازمنکر و احقاق حقوق انسانها ، مخالفت ابزارک جماران تصویر

درباره تغییر دنیایِ ظلم به دنیایِ عدالت و رحمت در ظهور جهانی حضرت مهدی (عج)  ✍هادی سروش


🔰 درباره تغییر دنیایِ ظلم به دنیایِ عدالت و رحمت در ظهور جهانی حضرت مهدی (عج)

✍هادی سروش




به نام خدا

از شاخصه های مهم دوران غیبت ظلم‌فراگیر در جهان است .
این ظلم بر طبیعت ، جانداران ، انسانها و انسانیت و اخلاق ، و دین رفته و میرود .


🔴 ظلم به طبیعت

به تعبیر علامه طباطبائی؛انسان برای منفعت و سودجوئی آنچنان دست به طغیان گریی میبرد که دوست دارد همه چیز را در اسخدام خود در آورد !

امروز گازهای گلخانه ای و آلودگی هوا ، تخریب محیط زیست ، و یا تجاوز به زیستگاه حیوانات با ابزار تمدن درد آور است !

حضور امام عصر (عج) جلوی این تخریب های نابودکننده را میگیرد و انسان با طبیعت آشتی میکند.

در حدیثی از قول امام حسن مجتبی (ع) چنین آمده ؛ "تَصْطَلِحُ فی مُلْکهِ السِّباعُ‏" ؛ درندگان با یکدیگر صلح می‌کنند ، " یخْرِجُ الْارْضُ افْلاذَ کبِدِها" ؛ زمین آنقدر منابع نیرو و ذخیره‏ها دارد که الی ماشاء الله. زمین حداکثر نیرویی را که دارد، گنجهای مدفونی را که دارد دراختیار بشر می‌گذارد. آسمان برکاتش را می‏بارد. (منتخب الاثر.ج۳ص۱۸۵)

استاد مطهری میگوید: « زندگی بشر در آینده منتهی می شود به عالی ترین و کامل ترین زندگی ها که از جمله آثاری که در آن هست آشتی انسان و طبیعت است و آن این است که زمین تمام معادن خود را در اختیار انسان قرار می دهد, آسمان تمام برکات خود را در اختیار انسان قرار می دهد و همه این ها خود تکامل تاریخ است.»


🔴 ظلم به انسان

ظلم به انسان انچنان فراگیر است که شامل همه حق کُشی ها و شکنجه ها و سرقت ها و .. میشود . همان چیزی که از آن به امنیت نام میبریم.
در ظهور حضرت (عج) این ظلم ها تمام میشود ظالمی جرات چنین ظلمی نخواهد داشت .

رسول خدا (ص) زمانه ظلم در دوران غیبت را چنین توصیف نموده : فرمود: « و آن قیام در هنگامی‌ است که دنیا دچار آشفتگی می‌گردد و مردمان به یکدیگر می‌تازند، نه بزرگسال به خردسال رحم می‌کند، و نه قدرتمند به ناتوان، در این هنگام خداوند به او (امام غایب) اجازه خروج می‌دهد./و ذلک عندما تصیر الدنیا هرجا و مرجا، و یغار بعضهم علی بعض، فلاالکبیر یرحم الصغیر، و لاالقوی یرحم الضعیف، فحینئذ یاذن الله له بالخروج.» (بحار،ج ۵۲ ص۳۸۰)

🔻و این ظلم ها مرتفع میشود ؛
حضرت صادق(ع)فرمود: «هرگاه قائم قیام کند، به عدل حکم می‌کند و در ایام او جور مرتفع شود و به وسیله او راه‌ها امن گردد، زمین برکاتش را خارج می‌سازد و هر حقی به صاحبش برگردانده می‌شود./اذا قام القائم (عج) حکم بالعدل وارتفع الجور فی ایامه و آمنت‌به السبیل و اخرجت الارض برکاتها و رد کل حق الی اهله» (ارشاد/۳۴۲)

امام رضا (ع) فرمود: "آنگاه که خروج کند، ترازوی عدل را در بین مردم می‌نهد، پس هیچ‌کس به دیگری ظلم نمی‌کند./ فاذا خرج وضع میزان العدل بین الناس، فلا یظلم احد احدا" (کمال الدین/۳۷۲)


🔴 ظلم به اخلاق و انسانیت !

ظلم به انسان از مقوله جسمی و مادی و جغرافیایی است، یعنی دزدی و اختلاس و تجاوز به خانه و .. تا شکنجه و خونریزی ! که در قسم دوم مندرج بود . اما ظلم به اخلاق و ظلم به انسانیت ؛ بسیار سنگین است . امام عصر (عج) در برداشتن ظلم از روی اخلاق و انسانیت موفق است . یعنی دیگر توجیه ظلم ظالم دیده نمیشود ، دیگر از مقام پرستی و ریاکاری و نفاق و دروغ و .. خبری نیست .
در اینجاست که به تعبیرگویای امام صادق (ع) حالِ مردم خوب میشود ، متن حدیث چنین است: «حال عموم مردم را بهبود بخشد، و خداوند وحدت کلمه پدید آورد، و بین قلب‌های پراکنده الفت ایجاد کند، و خداوند در زمین معصیت نشود، و حدود الهی میان مردم اجرا شود و خداوند حق را به اهلش باز گرداند. / و یحسن حال عامه العباد، و یجمع الله الکلمه، و یؤلف بین قلوب مختلفه، و لا یعصی الله (عزّوجلّ) فی ارضه، و یقام حدود الله فی خلقه، و یرد الله الحق الی اهله.» (کمال الدین/۲۸۳)

در این راستا هر چیزی که ناخواسته حالِ مردم را میتواند بد کند آن هم برداشته میشود ؛
امام باقر (ع) فرمود: « جاده بزرگ و اصلی را توسعه می‌دهد تابه ۶۰ ذراع برسد و تمام مساجدی را که در مسیر قرار دارند خراب می‌کند و تمام دریچه‌هایی که به راه‌ها گشوده می‌شود می‌بندد و بالکن‌ها و فاضلاب‌ها و ناودان‌هائی که در راه (عبور مردم) باز می‌شود می‌بندد./و یوسع الطریق الاعظم فیصیر ستین ذراعا و یهدم کل مسجد علی الطریق و یسد کل کوه الی الطریق‌ و کل جناج و کنیف و میزاب الی الطریق» (بحار ۱۳ / ۱۸۶)


🔴 ظلم به دین

ما دیروز و امروز بیشتر شاهد شرائط منفی در حوزه کشورهای اسلامی هستیم .

نمونه اول ؛
دزدان بظاهر مقدسی که چهره ارزشی بخود گرفته اند ؛
"عبدالسلام هروی گوید از امام هشتم (ع) سوال کردم امام عصر (ع) در قیام‌خود از چه نقطه ای آغاز میکند ، حضرت رضا (ع) فرمود : از کسانیکه دزدان مسجد الحرام هستند ! / قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) یابن رسول الله ؛ بِأَیِّ شَیْ‏ءٍ یَبْدَأُ الْقَائِمُ(ع)مِنْکُمْ إِذَا قَامَ ؟ قَالَ یَبْدَأُ بِبَنِی شَیْبَةَ فَیُقَاطِعُ أَیْدِیَهُمْ لِأَنَّهُمْ سُرَّاقُ بَیْتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
(عیون أخبار الرضا، ج‏۱/۲۷۳ وسائل ج۲۵۲/۱۳).

نمونه دیگر ؛
شاهدیم در کشورهای اسلامی و زمامداران و مدیران بی اخلاق عرصه را تنگ کرده اند !
در این باره امام عصر(عج) به علی بن مهزیار که سوال از زمان قیام نمود ، فرمود : " قیام زمانی است که بین شما و کعبه کسانی هستند که اخلاق در وجود آنان نیست ! / .. اذا حیل بینکم و بین الکعبه باقوام لا خلاق [خلاف] لهم ..(کمال الدین/۴۲۶ )

این بی اخلاقی ها و بی دینی در بیان حضرت رسول الله (ص) چنین آمده که فرمود: "روزی بر امت من می آید که از قرآن فقط شکلی مانده و از اسلام فقط نامی مانده است ، مردمان بشدت از محتوای قرآن و اسلام دور میشوند و مساجد گرچه از نظر ظاهری آباد و زیباست اما هیچ هدایتی در آن دیده نمیشود و عالمان هم از چهره منفی خواهند بود که ابتدا و انتهای فتنه ها بسوی آنان است ! / يَأْتِيَ عَلَى امتی زَمَانٌ وَلا يَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلا رَسْمُهُ و لا يَبْقَى مِنَ الإِسْلامِ إِلا اسْمُهُ یسمون به و هم ابعد الناس عنه ، مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَةٌ , وَهِيَ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى , فقهاء ذلک الزمان شر فقهاء تحت السماء منهم خرجت الفتنه و الیهم تعود. (منتخب الاثر از بحار، ج ۱۴ ص ۱۰۹).

در چنین فضایی که ظلم در دین بیداد میکند ، امام عصر (عج) ظهور میکند و دین را از دست ظالمان در آورده و به مظلومیت آن پایان میدهد ؛
امام صادق (ع) می‌فرماید: «هنگامی که قائم ظهور می‌کند، فرمان نو،‌کتاب نو، روش نو و دادگاه (قضای) نو می‌آورد. /اذا خرج القائم یاتی بامر جدید و کتاب جدید و سنه جدیده و قضاء جدید ». (غیبت نعمانی/۲۳۵)

امام صادق (ع) فرمود : «هیچ بدعتی نیست مگر آن که (مهدی) آن را (از پیکر اسلام) می‌زداید و هیچ سنتی نیست، جز این که آن را برپا می‌دارد /لایترک بدعه الا ازالها و لا سنه الا اقامها».
(وسائل‌الشیعه، ج۲۵ص۴۳۶ از ارشاد مفید)

اینجاست که در حدیثی آمده ؛ «زندگان آرزو می‌کنند که ای‌کاش مرده‌ها می‌دیدند عدل و اطمینان و خیر بسیاری را که خداوند به ساکنان زمین رساند.»


🔸عدالت و رفع ظلم چگونه بر پا میشود ؟

این سوال مهمی است چون تحقق چنین مسئله ای بسیار مهم است .
امام عصر (عج) با سه راهکار مهم در برابر ظلم می ایستد و عدالت را تا درون خانه ها پیاده میفرماید که امام صادق (ع) به همین معنا اشاره نمود ؛ "لیدخلن عیهم عدله جوف بیوتهم ." (الغیبه نعمانی /۲۳۴)

راهکار اول ؛ امام (عج) این مسیر را با جدیت و بدون هیچ گونه تقیه و پوششی انجام میدهد . این درست همان چیزی است که در روایات ما آمده که اهلبیت (ع) هر کدام در زمان خود مجبور به رعایت برخی امور در مورد حاکمان به جهت "تقیه؛ بوده اند .
اضافه بر اینکه یاران او هم در نهایت پاکی و جدیت هستند .
امام علی (ع) فرمود : "دست خود را بر سر بندگان خدا میگذارد و دل آنان محکم و مستحکم میگردد / وضع یده علی رووس العباد فلایبقی مومن الا صار قلبه اشد من زبر الحدید .."(کمال الدین/۵۹۲)

راهکار دوم ؛ امام (عج) عدالت را با بالاتر بردن خرد و عقلانیت انجام شدنی مینماید .
امام سجاد (ع) فرمود : "خداوند عقل و خردی و شناخت به آنان عنایت میکند" (کمال الدین/۳۰۰)
وامام باقر (ع) فرمود : "امام دستش را بر سر افراد قرار داده و عقول و خرد آنان کامل میشود / اذا قام قائمنا وضع یده علی رووس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به احلامهم .." (کمال الدین / ۶۱۲)

راهکار سوم ؛ امام عصر (عج) عدالت برای قلیلی و پاره ای اندک از فاسران با شمشیر پیاده می کند . اما در رابطه با عموم جهان ؛ او عدالت با محبت و رحمت خود پیاده خواهد نمود.
در حدیث مشهور "لوح" که ائمه اطهار (ع) یک به یک معرفی شده اند ، امام عصر(عج) به عنوان "رحمةللعالمین" معرفی شده است .( کمال الدین / ۲۹۲)
و این حقیت غیر قابل انکار است که انسان تشنه محبت و رحمت است و بالفور شیفته سرچشمه رحمت و محبت میشود .
و اگر بنا باشد امام (عج) جهان را از زیر شمشیر خود بگذراند ، به قول استادمان آیت الله جوادی آملی ؛ "تازه اول خونریزی است و نه اول عدالت!"

خداوند توفیق درک آن روز کرامت فرماید . ان شاء الله

🆔https://t.me/soroushmarefat

استاد هادی سروش: راهکارِ اهل بیت (ع) در دوران غیبت و انحرافات فکری؛ «روشنگری، صبرِ دینی و ..

استاد هادی سروش: راهکارِ اهل بیت (ع) در دوران غیبت و انحرافات فکری؛ «روشنگری، صبرِ دینی و اجازه زندگی راحت به مردم» است

شفقنا – حجت الاسلام و المسلمین هادی سروش در جلسات هفتگی خود در تهران که بر محور اصول کافی است و در آستانه نیمه شعبان به مواجهه درست با چالش های دوران غیبت بر اساس روایات کتاب “اصول کافی” پرداخت.

به گزارش خبرنگار شفقنا، متن سخنرانی استاد هادی سروش را می خوانید:

اشاره به دوران دو غیبت

امام مهدی (ع) دارای دو غیبت است که در بیانات امام صادق (ع) آمده؛ “له غیبتان”. عصر غیبت صغری که حدود ۷۰ سال است و دوره نیابت خاص چهار نایب از طرف امام زمان (ع) است ، بعد از فوت خلیفه نایب چهارم، امام زمان (ع) اعلام فرمود: «دیگر نایب ندارم، و کسی که مدعی نیابت از من باشد، مگر اینکه دروغگو باشد.» این اعلام باعث شد که دوران غیبت دوم که مشهور به غیبت کبری است آغاز شود، که ما همواره همچنان در آن قرار داریم.

شیخ کلینی در دوران غیبت صغری

دوران غیبت صغری که حدود ۷۰ سال طول است، یکی از عالمان برجسته شیعه در این دوره، مرحوم محمد بن یعقوب کلینی، صاحب کتاب کافی است. ایشان در روستای مجاور شهر ری (کُلین) متولد شد و پدر ایشان، یعنی یعقوب کلینی در آنجا دفن است و فرزند که صاحب کتاب کافی باشد در بغداد درگذشت و در همان جا دفن شد.

ایشان در زمان غیبت صغری فعال بودند و خیلی نزدیک به زمان ائمه بودند و اصلی ترین کتاب حدیث شیعه را رقم زدند و در میان در رابطه با امام زمان در کتاب شریف “اصول کافی” روایاتی را مطرح کردند که توجه به روایاتی که ایشان در این کتاب طرح نموده اهمیت زیادی دارد.

سه کتاب مهم از علماء قدیم درباره امام زمان

لازم بذکر است؛ در بحث درباره امام زمان (ع)، سه کتاب قدیمی و اصلی وجود دارد که به عنوان منابع اصلی مطرح هستند از جمله «کمال الدین و تمام النعمه، نوشته شیخ صدوق»، «الغیبة، نوشته شیخ طوسی» و «اصول کافی، نوشته محمد بن یعقوب کلینی.»

این سه کتاب، مهم‌ترین منابع تاریخی درباره امام زمان (ع) هستند. علمای شیعه بسیاری که پس از این دوران فعالیت کردند، بر اساس این منابع اصلی نوشته‌های خود را تدوین کرده‌اند. امروزه نیز بسیاری از کتب منتشر شده درباره امام زمان (علیه السلام) از این منابع الهام گرفته‌اند.

اصول کافی و روایات مربوط به حضرت ولی عصر

در کتاب اصول کتاب که در دوران غیبت صغری تدوین شده، حدود ۵۰ روایت درباره امام زمان (ع) توسط کلینی جمع‌آوری شده است که در اینجا به بررسی چند روایت از اصول کافی می‌پردازیم.

غیبت کبری و عدم امکان ارتباط مستقیم با امام زمان

یکی از روایات مهم کتاب اصول کافی در باب الحجه که میتواند بسیار از انحرافات و دروغ ها و فریبکاری ها درباره امام زمان (عج) باطل کند، این حدیث است که امام صادق (ع) در یکی از این بیانات شان؛ «به دو نوع غیبت؛ غیبت کوتاه و غیبت طولانی تصریح می کنند و خصوصیت هر کدام را ارائه می کنند.» متن حدیث که به سند صحیح نقل شده چنین است؛

«لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا قَصِيرَةٌ وَ الْأُخْرَى طَوِيلَةٌ الْغَيْبَةُ الْأُولَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ شِيعَتِهِ وَ الْأُخْرَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِيهِ.

فرمود: قائم (ع) دو غيبت دارد يكى كوتاه و ديگرى دراز، در اولى جز شيعيان خاص كسى جاى او را نداند و در ديگرى تنها خادمين محرم او جاى او را بدانند».(اصول کافی ج۱ ص۳۴۰)

پس در غیبت غیبت صغری، تنها چند نفر از شیعیان اختصاصی امام زمان (ع) که نوّاب اربعه باشند به مکان او دسترسی دارند ، ولی در غیبت کبری، حتی این افراد نیز از مکان امام (ع) اطلاع ندارند و ارتباط مستقیم با او قطع می‌شود و برخی از اهلبیت ایسان و یا خادمین ایشان، با حضرت ارتباط مستقیم دارند. با توجه به این حدیث؛ ادعای ملاقات با امام زمان بکلی نفی میشود و یک انحراف بزرگ نمایان می شود.

سختی دینداری در دوران غیبت

امام صادق (ع) در یکی دیگر از روایات می فرمایند: «در دوران غیبت امام زمان (ع)، دینداری به اندازه کشیدن دست بر خارهای شاخه‌ای که به سمت بالا رشد کرده است، سخت است.» این توصیف نشان می‌دهد که در دوران غیبت، حفظ ایمان و دینداری برای مومنین بسیار است ؛ «الْمُتَمَسِّكُ فِيهَا بِدِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ». سپس فرمودند: کدام‌ یک از شما می‌تواند خار آن درخت را به‌دستش نگه دارد، سپس اندک زمانی سربه‌زیر انداخته و دوباره فرمودند: همانا صاحب‌الامر را غيبتى است، هر بنده‌اى بايد از خدا پروا كند و به‌دین خود بچسبد. (کافی ج۱،ص۳۳۵)

به مقتضای بیان امام صادق (ع)؛ شیعیان باید در این دوران به دین خود متمسک باشند. دورانی که پر از سردرگمی و چالش‌ برای شیعه که بخش مهمی از آنها با ادعای ملاقات و یا با ادعاهای مشابه آن در روز اول توسط مدعیان شکل گرفته است.

ولایت فقیه و نگاه مقابل آن در دوران غیبت

در بحث‌های معاصر درباره حکومت دینی و نقش فقهاء در دوران غیبت، دو دیدگاه اصلی وجود دارد؛ دیدگاه اول معتقد است در دوران غیبت، تمام حقوق و اختیارات مدیریت جامعه بر عهده فقیه مجتهد است. آن‌ها می‌گویند: «تمام حق در ولایت فقیه قرار دارد. ما در حال حاضر تمام چیزهایی که در جامعه نیاز داریم در دسترس است.» این گروه معتقد است که در دوران غیبت، ‘فقه سیاسی’ قادر به مدیریت جامعه است و حکومت دینی قابلیت اعتماد و ترویج را دارد.

دیدگاه دوم، که دقیقاً در مقابل دیدگاه اول قرار دارد، می‌گوید: «در دوران غیبت، هیچ کس حق ادعای حکومت اسلامی و حکومت دینی را ندارد. هر کسی که دیندار است، باید دین را در خانه یا کسب‌وکار خود به عمل بگذارد. ادعای ایجاد حکومت دینی در دوران غیبت، باطل است.»

این گروه معتقد است که تنها شخص معصوم (امام زمان علیه السلام) حق ایجاد حکومت دارد و هیچ فرد دیگری این حق را ندارد. آنها بر این باورند: «باید منتظر ظهور امام زمان (علیه السلام) باشیم تا خود او حکومت جهانی را برپا کند.»

برخی از کسانی که با ولایت فقیه و حکومت دینی در دوران غیبت موافقند، تا جایی جلو رفته اند که معتقدند که مردم موظفند حتی جان خود را برای تأسیس حکومت دینی تقدیم کنند و صریحا می‌گویند: «مردم باید جان و خون خود را فدا کنیم تا حکومت اسلامی برپا شود.»

طرف مقابل، که با این دیدگاه مخالف است و می‌گوید: «حکومت دینی در دوران غیبت مجاز نیست.» این گروه معتقد است که در حال حاضر، حکومتی که در کشورها وجود دارد، باید تحت نظارت قوانین جهانی باشد و هرج و مرج نمی‌تواند حاکم باشد، و حتی ادامه می‌دهند: «هر پرچمی که غیر از پرچم حکومت جهانی امام زمان (علیه السلام) باشد، باید شکست خورد و هر کسی که مدعی حکومت دینی شود، باید متوقف شود.»

در این بحث، طرف‌های مختلف به‌صورت مستمر تلاش می‌کنند تا دیدگاه خود را توجیه کنند.

طرف اول می‌گوید: «ما فقه سیاسی داریم و می‌توانیم احکام اسلامی را در جامعه پیاده کنیم.»

طرف دوم پاسخ می‌دهد: «این کار مجاز نیست. باید منتظر ظهور امام زمان (علیه السلام) باشیم.»

این تضاد نظریه‌ها به‌صورت مستمر در محافل دینی و اجتماعی مطرح می‌شود و منجر به بحث‌های عمیق می‌گردد.

مردودیتِ حکومت دینی در غیبت امام زمان (ع) از منظر برخی مدعیان ولایت

این نظریه‌ها که در مورد حکومت دینی و نقش فقهاء در دوران غیبت وجود دارد، حتی امروز نیز طرفداران زیادی دارد. بخشی از این نظریات توسط گروه‌های مختلفی مطرح شده است، که یکی از آن‌ها انجمن حجتیه است. این گروه، قبل و بعد از انقلاب، نظریه‌پردازی‌های خاصی انجام داده است و دارای اساسنامه هستند و قبل پیروزی انقلاب اسلامی بر این باور بودند: «ما هیچ ضرورتی برای مداخله در حکومت شاه نداریم، بلکه نباید به حکومت شاه که شیعه است، اعتراض کنیم.» اما پس از پیروزی انقلاب و ظهور یک مجتهد جامع الشرایط مانند امام خمینی (ره)، این گروه نظریه خود را تغییر داد و معتقد شد: «دین کاری به سیاست ندارد.» رفتارشان چون برخاسته از نوع تفکرشان بود ، در دوران جنگ تحمیلی، هنگامی که مردم به جبهه می‌رفتند و زندگی‌ها در خطر بود، این گروه معتقد بود: «ما مامور به تقیه‌ایم. اگر دشمن تهران را فتح کند، ما باید به خانه‌های خود پناه ببریم و نماز میخوانیم و مشغول دعا برای امام زمان (ع) میشویم.» این گروه، در ادامه نظریه‌ پردازی های خود، از رعایت اخلاق یاد می‌کرد ولی با شگفتی باید گفت که اینان در ابراز نظر خود در مورد ظلم‌ها و ستم‌ها احتیاط می‌کرد.

خطر تضاد نظریه‌ها در دوران غیبت تا پدیدآمدن بهائیت

این دو نظریه، که به‌صورت مستقیم مقابل هم قرار دارند، تنها نمونه‌ای از صدها نظریه موجود در دوران غیبت هستند. این سنخ چالش‌ها در دوران غیبت از اینکه بعضی افراد مدعی شده‌اند که امام زمان (علیه السلام) اصلاً متولد نشده است و بعد از آن متولد خواهد شد، قدرت تخریب بیشتری دارد!

تضادها در دوره غیبت تا جایی رفت که باعث تشکیل فرقه بهائیت که به اسم امام زمان شد! ، این فرقه توسط نیروهای خارجی مانند انگلیس تأسیس شده است و به عنوان یکی از فتنه‌های عجیب و غریب شناخته می‌شود. محمد علی باب در آغاز ادعا کرد: «من نائب امام زمان هستم. بعداً نظرش را تغییر داد و گفت: نه، من خود امام زمان هستم. سپس ادعا کرد: من پیغمبرم.» این نمونه‌ای از چالش‌های موجود در دوران غیبت است.

توصیف امام صادق (ع) از دوران غیبت به دریای طوفانی

امام صادق (ع) درباره دوران غیبت می فرماید: «دوران غیبت چون دریایی طوفانی است که کشتی های عظیم را می‌بلعد.

وَ اَللَّهِ لَيَغِيبَنَّ عَنْكُمْ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ لَيَخْمُلَنَّ هَذَا حَتَّى يُقَالَ مَاتَ هَلَكَ فِي أَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتُكْفَؤُنَّ كَمَا تُكْفَأُ اَلسَّفِينَةُ فِي أَمْوَاجِ اَلْبَحْرِ لاَ يَنْجُو إِلاَّ مَنْ أَخَذَ اَللَّهُ مِيثَاقَهُ وَ كَتَبَ اَلْإِيمَانَ فِي قَلْبِهِ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه».(اصول کافی ج ۱ ص ۳۳۸)

یعنی این دوران، دورانی از آشفتگی و فتنه است که حتی کشتی‌های غول‌پیکر را در خودش می‌بلعد، اما پس از گذشت زمان، تنها چهار تخته‌ای از آن کشتی بر روی آب دیده می‌شود. این چهار تخته، نماد کسانی است که در فتنه‌ها ثابت مانده‌اند. آنها کسانی هستند که ایمانشان را حتی در برابر چالش‌های بزرگ حفظ کرده‌اند.

راه اهل بیت(ع) روشن است

امام صادق (علیه السلام) در ادامه فرمودند: «أَمْرُنَا أَبْيَنُ مِنْ هَذِهِ اَلشَّمْسِ ؛ نگران نباشید، در آخرالزمان راه ما اهل بیت(ع) از آفتاب روشن‌تر است.» حتی اگر کسی نتواند بین راه حق و باطل تفاوت قائل شود، راه اهل بیت همواره روشن خواهد بود.

حال چند سوال مطرح می کنم تا باور کنیم راه اهل بیت روشن است؛

آیا ریختن آبروی یک مومن درست است؟ پاسخ: درست نیست در همه دورانها از عصرامیرالمومنین تا آخرالزمان.

آیا ورود به حریم خصوصی زندگی مردم جایز است؟ پاسخ: خیر! حتی با بهانه دین، ورود به حریم خصوصی زندگی مردم جایز نیست.

آیا آزار و اذیت مردم مجاز است؟ پاسخ: این کار با مکتب اهل بیت(ع) مخالف است.

آیا قتل، به هر وسیله ای از چوبه دار و تیر مستقیم تا تصادف ساختگی و… حرام است؟ پاسخ: بله، قتل در مکتب اهل بیت حرام است و حتی در آخرالزمان این حکم تغییر نمی‌کند.

آیا سکوت در برالر حق کشی و ظلم و فساد جائز است؟ پاسخ روشن است ؛ نه خیر .

پس نتیجه می گیریم در هر حکومتی و هر تفکری هر کدام‌ از این ها شکل بگیرد، انحراف است، این نمونه نشان می‌دهد که حتی در موقعیت‌های پیچیده، راه حق و راه اهلبیت پوشیده نیست همواره روشن است و کسانی که به دنبال حق هستند، می‌توانند به آن دست یابند و نباید گرفتار فریب ها شوند. این است که امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «راه ما اهل بیت(ع) از آفتاب روشن‌تر است.»

نتیجه میگیریم‌؛ در برابر چالش‌ها و فتنه‌های آخرالزمان، راه حق همواره روشن است.

حکومت دینی اگر حکومت دینی است باید حتی کافران هم زندگی موفقی داشته باشند

امیرالمومنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه، کتابی که به‌عنوان یکی از بزرگترین منابع فکر اسلامی شناخته می‌شود، راه زندگی و حکومت را برای همه ترسیم کرده است. امیرالمومنین (علیه السلام) می‌فرماید: «حاکمان باید جامعه را به گونه‌ای جامعه را مدیریت و اداره کنند که حتی غیرمسلمانان نیز به تمام منافع زندگی، یک زندگی رفاه‌بخش و آرامش‌بخش دست یابند ؛ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ .. » (نهج البلاغه خ ۴۰)

در صریح کلام امام علی این نکته روشن است که در نظام سیاسی اهل بیت، عدالت و حقوق بشر بدون تمایز بین مسلمان و غیرمسلمان برای همه وجود دارد و همه از نتیجه تلاش خود بخوبی در دنیا بهرمند هستند.

وظیفه در دوران غیبت؛ صبر و فراهم آوردنِ زمینه زندگی مناسب است

مرحوم کلینی در ادامه ارائه خط صحیح و صراط مستقیم در دوران غیبت روایتی را از عمار ساباطی مطرح می کند که در این روایت تصریح امام صادق (علیه السلام) به این حقیقت است که: «مومنان آخرالزمان بهترین ها هستند.

وَ اللَّهِ عِبَادَتُكُمْ فِي السِّرِّ مَعَ إِمَامِكُمُ‏ الْمُسْتَتِرِ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ تَخَوُّفُكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ حَالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ فِي ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمَامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ … » (اصول کافی ج ۱ ص ۳۲۳) چون با وجود غیبت امام شان، راه را پیدا کرده‌ و در برابر فتنه‌ها ثابت قدم مانده‌اند.

سپس به یک دستور العمل مهمی تصریح می کنند؛ «صبر داشته و اطاعت از اهل بیت (سلام الله علیهم) کنید و منتظر دولت حق باشید و ناامید نباشید.» این گفته نشان می‌دهد که در دوران غیبت، صبر و انتظار نقش بسیار مهمی دارد.

و بعد فرمودند: «مواظب باشید اگر در جامعه ای که ظالمان حکومت می‌کنند زندگی می‌کنید، جان خود را حفظ کنید و از دست تیغ ظلم دور بمانید.» این گفته نشان می‌دهد که در مقابل ظلم، باید به‌طور هوشمندانه عمل و از خود محافظت کرد و بعد فرمودند: «در دوران غیبت و آخرالزمان، تلاش کنید زندگی کنید و صبر داشته باشید.

قَدْ مَنَعُوكُمْ ذَلِكَ وَ اضْطَرُّوكُمْ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا وَ طَلَبِ الْمَعَاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلَى دِينِكُمْ وَ عِبَادَتِكُمْ وَ طَاعَةِ إِمَامِكُمْ وَ الْخَوْفِ مَعَ عَدُوِّكُمْ فَبِذَلِكَ ضَاعَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَكُمُ الْأَعْمَالَ فَهَنِيئاً لَكُمْ». (اصول کافی ج ۱ص۳۲۳)

این گفته نشان می‌دهد که دین اسلام از زندگی راحت و آسوده مردم حمایت می‌کند، ولی همزمان از ما می‌خواهد که در دین نیز ثابت باشیم.

دوران غیبت، دورانی از فتنه و آزمون است، اما راه اهل بیت(ع) همواره روشن است. کسانی که در این دوران زندگی می‌کنند، باید به‌طور همزمان به دو موضوع توجه کنند: اول، زندگی راحت و آسوده داشته باشند. دوم، در دین خود محکم باشند و از دینداری خود کاهش ندهند. اگر کسی در زندگی فردی بر روی یک مسیر خاص حرکت کند و یا در یک دولت، سیاست، یا حاکمیت قرار داشته باشد، باید به هر حال دو موضوع را همزمان در نظر گرفت: اول ؛ حفاظت از دین مردم. و دوم ؛ زندگی آسوده مردم.

این روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرده ، نشان‌دهنده دغدغه‌ها و نگرانی‌های مرحوم شیخ کلینی در عصر غیبت صغری نسبت به آینده اسلام و شیعیان است. امروز ما به عنوان انصار المهدی، این روایات را می‌خوانیم و می‌آموزیم که چگونه باید راه دینداری و رعایت حقوق زندگی مردم را به‌صورت همزمان دنبال کنیم.

اگر ما به این راه توجه کنیم و آن را در زندگی خود اجرا کنیم، نتیجه چیست؟ نتیجه ثواب و معنویت دنیا و آخرتی که خدا در گروِ حضور در رکاب امام زمان قرار داده است.

حضور در خیمه امام زمان

بر اساس آموزه های مکتب ائمه اطهار (ع) اگر کسی در عصر غیبت از دنیا رفته باشد و تا زمان ظهور امام زمان (علیه السلام) نرسیده باشد، نباید نگران باشد و به تعبیر امام باقر (علیه السلام) که می‌فرمایند: «ضرری به شما وارد نمی‌ شود».

«مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَلَّا يَمُوتَ فِي وَسَطِ فُسْطَاطِ الْمَهْدِيِّ وَ عَسْكَرِهِ» (اصول کافی ج ۱ ص ۳۷۲)

در روایت دیگری حضرت امام صادق (ع) فرمود: «هرکس از شما بمیرد و او منتظر قیام حضرت مهدی(ع) باشد، مثل کسی است که با حضرت قائم (ع) در خیمه آن حضرت باشد». سپس درنگی کرد و فرمود: «نه بلکه مثل کسی است که با او شمشیر زده باشد». پس از آن فرمود: «نه به خدا سوگند مثل آن کسی است که با پیغمبر(ص) به شهادت رسیده باشد».

مَنْ ماتَ مِنْکُمْ وَهُوَ مُنْتَظِرٌ لِهذَا الْاَمْرِ کَمَنْ هُوَ مَعَ الْقآئِمِ فی فِسْطاطِهِ». قالَ: ثُمَّ مَکَثَ هُنَیئَةً، ثُمَّ قالَ: «لا بَلْ کَمَنْ قارَعَ مَعَهُ بسَیْفِهُ. قالَ: لا وَاللهِ إِلاّ کَمَنِ اسْتَشْهَدَ مَعَ رَسُولِ اللهِ(ص)»(بحار ج ۵۲ص ۱۲۶)

نتیجه می گیریم؛ اگر کسی در طول غیبت، راه اهل بیت را گم نکرده باشد، دین خود را حفظ کرده باشد، و حلال خورده و زندگی راحتی داشته باشد، حتی اگر قبل از ظهور حضرت بقیه الله از دنیا برود، مثل این است که در زمان ظهور در خیمه امام زمان (علیه السلام) حضور داشته است.

امیدواریم که این آموزه‌ها ما را در راه حق هدایت کند و به ما کمک کند تا در برابر چالش‌های آخرالزمان، راه درست را پیدا کنیم.

هادی سروش  : روایتِ "محکومیتِ هر پرچمی قبل از قیام حضرت مهدی(ع)" نیاز به بررسی دارد


هادی سروش :
روایت محکومیتِ هر پرچمی قبل از قیام حضرت مهدی(ع) ، قیام های فریبکارانه با نام مهدی است و نه مبارزه بر علیه ظلم و فساد



هادی سروش استاد فقه و فلسفه حوزه در درس حوزه خویش بمناسبت دهه فجر و نیمه شعبان به توضیح روایت معروف "هر پرچم قبل از قیام حضرت مهدی مردود است" پرداخت که همواره دست آویزی برای ساکتان از حق خواهی است و عدم فریاد بر علیه ظلم و فساد و خاموشی از مبارزه در راه حق بوده و هست.
وی گفت : یکی از بحث هایی در رابطه با حضرت مهدی (ع) در مورد قیام هایی است که قبل از قیام حضرت مهدی (عج) در میان شیعه شکل گرفته و یا میگیرد.

این بحث قابل توجهی است که بهترین جای آن ؛ طرح در میان فُضلاء گرانقدر حوزه است که ما در جمع شما مطرح میکنیم .

این قیام هایی که قبل از قیام حضرت بقیه الله (عج) در روایات مطرح است و گاهی مورد تایید و گاهی هم مورد ترید و یا مردودیت قرار گرفته که باید با بررسی آنها را مورد مداقه قرار دهیم .

روایت معروف "کل رایة ترفع قبل قیام القائم.."

در این بحث ، یک روایت خوش شانس داریم که خیلی رایج شده است همه ما شنیده ایم و شیخ کلینی در کتاب شریف کافی کرده است و بعد از ایشان هم مشابه آن را در کتاب های دیگر دیده میشود این است؛
امام صادق(ع) مى فرماید: "کلّ رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون اللّه."
هر پرچمى پیش از قیام قائم بر افراشته شود صاحب آن طاغوت است که غیر از خدا را مورد عبادت قرار داده است. ( وسائل الشیعه ج ۱۵ ص ۵۲ ، روضه کافی ح ۴۵۲)
در روایت مشابهی از امام باقر(ع) است که مى فرماید: "هر پرچمى پیش از پرچم مهدى(ع) بلند شود پرچمدار آن طاغوت است." (مستدرک الوسائل ج ۱۱ ص۳۴)

مقدمه اینکه ؛ این حدیث خوش شانس و معروف شده ، سِرش این است که خیلی ها در طول تاریخ در‌ دوران های ظلم برخی سکوت کردند با توجیه این حدیث بوده و حتی مبارزه را مورد تحریم قرار میدادند با استناد به این حدیث و می گفتند ؛ آقا هر پرچمی قبل از قیام حضرت ، طاغوت و ضلالت است .

این حدیث با مبنای "اصحاب اجماع" قابل پذیرش است

در مورد سند این حدیث باید گفت که چون "حماد" راوی حدیث است و از اصحاب اجماع است ، ضعف راوی بعدی حسین بن مختار جبران قابل است در غیر اینصورت روایت از استناد و صحت خارج است.
در علم رجال اصطلاح "اصحاب اجماع" داریم که بدین معناست ؛ افرادی هستند، از سه نفر تا ده نفر ، چون در تعدادشان اختلاف است و طبق نظر حضرت استاد ما آیت الله شبیری زنجانی هفت نفر هستند ، بنام اصحاب اجماع که هیچ حدیثی نقل نمیکنند مگر از افراد مورد اطمینان ؛ "العصابه التی لایرون و لایرسلون الا عن ثقه".

فقه الحدیث یا معنای حدیث

معنای حدیث و یا دلالت حدیث که از آن به "فقه الحدیث" نام برده میشود باید دقت بررسی شود.
در این جا چند تا مطلب داریم؛
اول اینکه کسانی که حدیث شناس هستند مانند شیح حر عاملی در کتاب "وسائل الشیعه" این حدیث را در بابی درج کرده که نام آن باب "خروج به سیف" است . خروج به سیف یعنی قیام مسلحانه و مبارزه خونین ، پس تلقی صاحب وسائل از این حدیث ، معنای قیام با شمشیر و قیام مسلحانه را فرض کرده است.

روشن است که اصل مبارزه و امربمعروف با قیام مسلحانه متفاوت است. در پرچم مبارزه خونین ، قیام شمشیر و سلاح است. بله چنین قیام و انقلابی از نظر این حدیث مردود است. پس "کل رایة" ، رایة و پرچم اسلحه و خون است و نه پرچم دعوت ، نه پرچم امر به معروف و پرچم مبارزه با فساد است .

توجه به حدیث و تعبیر "طاغوت"

مطلب دوم ؛ در روایت تعبیر "طاغوت" آمده است . دد شکل میتوان حدیث را معنا کرد ؛ هر پرچمی قبل از قیام حضرت (عج) طاغوت است . و معنا دیگر به شکل وصفی معنا کنیم ؛ هر پرچم قیامی قبل از قیام حضرت مهدی که در دست طاغوت باشد مرود و متروک است.
به هر دومعنا آمدن کلمه طاغوت که بمعنای طغیان است خودش خیلی مهمه است که صاخب آن پرچم بویی از توحید و مسیر نبوت و امامت ندهد مورد رد است.
خلاصه ادعای ما این است ؛ واژۀ «طاغوت» و جمله «یعبد من دون الله» در این حدیث قرینه است که مقصود از «پرچم برافراشته شده پیش از قیام قائم» پرچمی است که در پی جامه عمل پوشاندن به خواسته‌ها و تمایلات شخصی و حزبی و صنفی باشد ، و قیام "لله" و در مسیر هدایتهای انبیاء و اولیاء الهی نباشد.
این معنای روایت را با روایت امام باقر(ع) معنا می شود که تعبیر "رایةضلاله" مطرح است ؛ «وانه ليس من أحد يدعو الي أن يخرج الدجان إلا سيجد من بيايعه، و من رفع راية ضلالة فصاحبها طاغوت» ، یعنی ؛ قبل از خروج دجال هيچ کس مردم را به قيام نمي‌خواند مگر اين که عده‌اي را پيدا مي‌کند که با او بيعت کنند و کسي که پرچم ضلالتي را برافرازد، پرچمدا آن طاغوت است. (روضه کافی ح ۴۵۶)

حدیث شامل قیام های صلح جویانه بر علیه ظلم و فساد نمیشود

مطلب سوم ؛ فهم بزرگان ما از این حدیث است.
بله ، منکر این حقیقت نیستم که برخی از علماء بر اساس این حدیث هر مبارزه بر علیه یک حاکمیتی در دوران غیبت را مردود میدانند و حکم به تقیه میکنند.
اما در مقابل بزرگان مانند امام خمینی و شهید آیت الله مطهری و آیت الله منتظری ، استاد آیت الله جوادی آملی ؛ قیام های بر علیه ظلم و فساد را که با نام و ادعایِ "مهدی" بودن باشد را شامل این حدیث نمیدانند.

عین عبارت استاد مطهری را ملاحظه کنید؛
"حدیث معروفی است که اغلب بر سر زبانها جاری است: کل رایة ظهرت قبل قیام القائم فهو ضلال...
منبریها به این حدیث چسبیده‌‌اند. این حدیث یا مربوط به مدعیان مهدویت (کسی ادعای مهدی بودن و نائب و مامور بودن کند) و قیامهای کلی است ، و یا تقیه است ، و یا جعل است که به نفع بنی‌‌العباس جعل شده، زیرا ما در آثار مسلّم خود داریم که ائمه دین قیامهای سادات علویین را تقدیس میکرده‌اند. رجوع شود به احوال حضرت موسی بن جعفر، .. (یادداشتها ۱۴ / ۸۵)

احتمال جعل این حدیث داده شده

این مطلب استاد مطهری بسیار مهم است که میفرماید؛ اصلا شاید این روایت جعلی باشد و عُمال بنی عباس برای جدا کردن قیام های علویین از محوریت دین و اهلبیت (ع) و یا سرکوب قیام ها این روایت را جعل کرده باشند.
بعد از شهید استاد آیت الله مطهری ، مرحوم آیت الله منتظری هم احتمال مجعول بودنِ حدیث را داده اند.

معنای حدیث در صورت صحت

در صورت صحت سندی و دلالی حدیث ، یعنی ؛ جعل نباشد و صدور آن بر اساس تقیه نباشد معنای حدیث شامل کسانی است که به عنوان "مهدی" پرچمی را بلند کنند.

امام خمینی تصریح میکند ؛ "بعض روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات [اشاره دارد] که هر کس علم بلند کند با علم مهدی، به عنوان «مهدویت» بلند کند، [باطل است.] (صحیفه امام ج ۲۱ص۳۶)

همین معنا را ایشان سالها قبل از نهضت در کتاب "کشف الاسرار" روایت «کُلُّ رایَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیامِ القائِمِ فَصاحِبُها طٰاغُوتٌ یَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّه ». چنین تبیین نمود ؛ "این احادیث هیچ مربوط به تشکیل حکومت خدایی عادلانه که هر خردمند لازم می داند نیست؛ بلکه ... دو احتمال است: یکی، آنکه راجع به خبرهای ظهور ولیّ عصر باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگوید عَلم هایی که به عنوان «امامت» قبل از قیام قائم برپا می شود، باطل است. چنانچه در ضمن همین روایات علامتهای ظهور هم ذکر شده است؛ و احتمال دیگر آنکه از قبیل پیشگویی باشد از این حکومتهایی که در جهان تشکیل می شود تا زمان ظهور، که هیچ کدام به وظیفۀ خود عمل نمی کنند.."

فرمایش حضرت آیت الله جوادی آملی ، تقریر مطلب استدشان امام خمینی است که میفرماید؛ "️آن روایاتی که می گوید هر کس در زمان غیبت قیام بکند، قیامش محکوم به شکست است؛ یعنی هر کسی که مردم را به خود دعوت کند، نه مردم را به ولی عصر (ارواحنا فداه) دعوت بکند! " انقلاب_اسلامی " مردم را به ولی عصر دعوت می کند؛ هیچ کس، نه امام (ره) نه ماموم داعیه ای نداشت، هر دو می گویند ما " امت ولی عصر (ارواحنا فداه) " هستیم و او امام ماست و مردم را به او دارند دعوت می کنند."

روایت تشویق شیعه به مبارزه با زیاده خواهی ها معارض روایت "کل رایه" است

مطلب دیگری باید توجه شود این است که روایت "کل رایه ترفع.." مبتلا به معارض است و اگر هیچ جهت منفی در سند و دلالت آن نبود ، وجود روایتی که با مفاد با تنافی دارد و در واقع معارض آن است ، مانع از عمل به آن روایت میشود.

معارض آن روایت ، روایتی است که از امام صادق (ع) در جهن تشویق شیعیان به مبارزه وقیام در مسیر حق و عدالت است .
روایت مورد نظر را جناب فقیه بزرگ ابن ادریس الحلی در کتاب "السرائر" آورده است:
فردی در محضر امام صادق (ع) سخن از قیام به میان آورد و از خروج کسانی پرسید که از اهل بیت قیام می‌کنند، سؤال کرد. حضرت فرمود: "پیوسته من و شیعیانم بر خیر هستیم، تا هنگامی که قیام کننده از آل محمد (ع) قیام کند. چقدر دوست دارم که شخصی از آل محمد (ع) قیام کند و من مخارج خانواده او را بپردازم ؛
لا ازال انا و شیعتی بخیر ما خرج الخارجی من آل محمد و لوددت ان الخارجی من آل محمد خرج و علی نفقة عیاله." (وسائل ج ۱۵ ص ۵۴ از مستطرفات سرائر ج ۴ ص ۲۴۸)


هیچ روایتی نمی تواند انسان را به بی تکلیفی سوق دهد

امام خمینی بر این باور است که اگر بخواهیم معنای ظاهری این روایت را اخذ کنیم نتیجه اش بر خلاف ضرورتهای اسلام است.
چنین میگوید: "حالا ما فرض می کنیم که یک همچو روایاتی [قیام قبل از ظهور را باطل بداند] باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنی، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست.. (صحیفه امام ج ۲۱ ص۳۶)

جمع بندی

با توجه به احتمالاتی که در اصالت حدیث و سند و معنای روایت "کل رایة ترفع قبل قیام القائم صاحبها طاغوت" وجود دارد ، نمیتوان در دوران غیبت برای جلوگیری از مبارزات حق طلبانه در مواجهه با ظلم و فساد دستگاه ها و حاکمیت های فاسد بدلیل چنین روایتی، خاموشی گزید! و با تمام هدایتهای قرآنی در زمینه بیداری ، امربه معروف و نهی ازمنکر و احقاق حقوق انسانها ، مخالفت نمود.

سایت ، جماران

هادی سروش : امیرالمومنین(ع) در زمان خلفا پاسخ­گوی شبهات علمی بودند

در مصاحبه با مجله "حریم امام" شماره ۵۹۷ حجت ­الاسلام­والمسلمین هادی سروش استاد سطوح عالی فقه و خارج اصول و علوم عقلی حوزه علمیه قم در این مصاحبه ضمن اشاره تحلیلی به برخی فرازهای زندگانی امیرالمومنین(ع)، به جایگاه محبت اهل­بیت(ع) و نیز روایتی از آن حضرت ایشان اشاره کردند.

امیرالمومنین(ع) در زمان خلفا پاسخ­گوی شبهات علمی بودند



✅️ حب اهب بیت(ع) موضوعیّت دارد یا طریقیت؟

بسم الله ­الرحمن ­الرحیم و صلی الله علی سیدنا و اهل­بی ته سیما علی مولانا و امام ­الموحدین امیرالمومنین علی ­بن ­ابی­طالب.

تشکر می­کنم از عزیزان و دست ­اندرکاران این مجله ارزشمند حریم­ امام و امیدوارم که بتوانم پاسخ­های مناسبی به سوالات شما تقدیم کنم.

در این رابطه باید به ادله مراجعه کرد. ما وقتی به روایات مراجعه می­کنیم، می­بینیم که از بعضی از روایات طریقیت محبت به اهل­بیت استفاده می­شود، مانند روایتی که در کتاب «اصول­ کافی» از امام­ باقر توسط جابر نقل شده است و در آن محبت به عنوان طریقی برای اطاعت از خدا مطرح است و اگر اطاعت از خداوند نباشد، آن محبت فایده­ای ندارد. خب یک بخشی از روایات این مفاد را دارد.

اما بخش دیگری از روایات هست که موضوعیت حب اهل­بیت را ثابت می­کند؛ به این معنا که محبت اهل­بیت دارای موضوعیت است و حتی اگر در کنار محبت به اهل­بیت، امور کمالی دیگر در یک فردی دیده نشود، این محبت خودش هم دارای اثر است.

شاید ما بتوانیم بین این دو طایفه روایات جمع بکنیم و بگوییم که روایاتی که محبت را به عنوان طریقیت مطرح می­کنند، شاید ناظر به بحث­های کلامی است، مانند آن چه که «مرجئه» به آن قائل بودند که می­گفتند «انسان همین مقدار که ایمان داشته باشد، کافی است، ولو عمل هم نداشته باشد». در واقع این روایات می­خواهد با این تفکر که «ما اگر ایمان داشته باشیم یا محبت اهل­بیت داشته باشیم، وظیفه خود را انجام داده­ایم، حتی اگر عمل صالح هم نداشته باشیم» مقابله کند.

اما این معنا که محبت به اهل­بیت بدون تأثیر باشد، آن را هم طبق روایاتی که داریم، نمی­توانیم بپذیریم. وجود مبارک امام هشتم(علیه­ السلام) فرمود: «كُنْ مُحِبّاً لآِلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ إِنْ كُنْتَ فَاسِقاً»(مستدرک­ الوسائل ، جلد۱۲، صفحه۲۳۲) اگر کسی فسق هم دارد، خودش را از محبت اهل­بیت محروم نکند. پس طبیعتاً محبت به اهل­بیت طبق آیه شریفه قرآن «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» خودش دارای ارزش است؛ اما این ارزش و کمال چنین نیست که بتواند جایگزین ارزش­ها و کمالات دیگر بشود.

اگر کسی مقصودش از طریقیت، این معناست که صرف محبت­ اهل­بیت کافی نیست و باید اعمال ما صحیح باشند، درست می­گوید و اگر کسی مقصودش از موضوعیت، این معنا است که هرکسی محبت به اهل­بیت داشته باشد، بی­اثر نخواهد بود، او هم طبیعتاً درست می­گوید.

در این زمینه مرحوم کلینی در روضه کافی نقل می­کند «إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلي­ الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ­ اللّهِ، اُحِبُّ المُصَلّينَ ولا اُصَلّي، و اُحِبُّ الصَّوّامينَ و لا أصومُ؟ فَقالَ لَهُ رَسولُ­ اللّه ِ صلي­ الله عليه و آله: أنتَ مَعَ مَن أحبَبتَ، ولَكَ مَا اكتَسَبتَ» شخصی به پیامبر عرض کرد که من نماز نمی­خوانم و روزه هم نمی­گیرم، شما را دوست دارم. پیامبر به ایشان فرمودند نسبت به آن شخصیتی که او را دوست داری، بی­اثر نیست و با او هم محشوری؛ و آن­چه انجام می­دهی و آن­چه انجام نمی­دهی، نسبت به آن مسئولی. یا در امالی صدوق وارد شده است که پیامبر فرمودند «ولَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَرًا لَحَشَرَهُ اللّه ُ مَعَهُ» اگر کسی سنگی را هم دوست داشته باشد، با آن محشور می­شود.

پس نتیجه می­گیریم که این عنوان موضوعیت و طریقیت که یک اصطلاح علم اصول است، شاید خیلی در این بحث کلامی کاربرد آن­چنانی نداشته باشد و به تعبیر شاید رساتری باید بگوییم محبت به اهل­بیت، اصالت دارد و فرعیت ندارد؛ مانند نماز که یک امر اصیل است یا مانند روزه که یک امر اصیل است و اصالتی دارد و چنین نیست که فرع چیزی باشد.



✅️ با توجه به این که در اسلام شرط صحت بسیاری از عبادات و معاملات، بلوغ است، چگونه بپذیریم که رسول­ اکرم(ص) در ماجرای انذار اقربین و بیعت عشیره، حضرت علی(ع) را به وصایت خود برگزیدند؟

باید عرض کنم که اولاً مسئله جانشینی یا خلافت بعد از پیامبر، غیر از مسئله «وصیت» اصطلاحی و فقهی است که ما بگوییم یک فردی به نام وصیت­ کننده نمی­تواند یک فرد نابالغی را به عنوان وصیت­ شونده انتخاب کند؛ چرا که این یک امر تشویقی و یک امر مهمی در رابطه با خلافت بعد از پیامبر برای برای آینده است و تحقق مدیریت امام بعد از پیامبر اکرم، مربوط به جریان روز إنذار اقربین یا بیعت عشیره نیست که بگوییم امیرالمومنین آن روز نابالغ بود و چنین وصیتی درست نیست.

ثانیاً در موارد استثنایی ما در زمینه حاکیمت الهی که خداوند بعضی از افراد را منصوب می­کند، بحث کودک ­بودن یا بالغ بودن مطرح نیست. ما در زمینه انبیاء داریم «وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»(سوره مریم، آیه121)؛ یا در زمینه ائمه هم داریم که مثلاً امام­ جواد(علیه­ السلام) در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید، یا وجود مبارک حضرت ولی عصر(علیه­ السلام) در کودکی به امامت رسید.

در تتمه پاسخ به این سوال عرض کنم که در مورد وصیت پیامبر که امیرالمومنین عهده­ دار جانشینی پیامبرشد این مسئله بازگشتش در واقع به ایمان امیرالمومنین در زمان طفولیت و یا در زمان نوجوانی است. بعضی از نویسندگان بزرگ مثل «جاحظ» و دیگران گفته­ اند که «ایمان امیرالمومنین(علیه­ السلام) ارزشی ندارد چون به سن بلوغ نرسیده است». در این­جا استاد مطهری سخن زیبایی دارد و می­فرماید «ما باید ببینیم که آیا ایمان یک فرد، چه در سن جوانی یا نوجوانی یا میان­سالی، از روی بصیرت و فهم ایمان است یا از روی مقاصد و اهداف و وسائل دیگری است». ما وقتی نگاه می­کنیم، می­بینیم که امیرالمومنین از روی بصیرت و فهم ایمان آورد و شاهدش همین است که نوینسده «صوت عدالةالانسانیه» می­نویسد که وقتی به امیرالمومنین(علیه­ السلام) گفتند «تو که ایمان به محمد(صلی الله علیه و آله) آوردی، آیا با پدرت مشورت کرده­ای که ایمان آوردی؟» پاسخ علی­بن­ابی­طالب(علیه­ السلام) این بود که «آیا هنگامی که خداوند اراده کرد و خواست مرا بیافریند، با پدرم ابوطالب مشورت کرد؟!» خب ببینید این پاسخ امیرالمومنین (ع) در سن نوجوانی، نشان از اوج فهم و بینایی و قدرت اندیشه او می­دهد و این در واقع کلامی است که فقط می­تواند از یک حکیم صادر بشود. وقتی چنین نوجوانی می­تواند چنین پاسخ زیبایی را در اوج علم و حکمت بدهد، طبیعتاً در همان سن هم حتی می­تواند عهده­دار آن چیزی باشد که پیامبر برای بعد از خودش قرار داده است.



✅️ امیرالمومنین(ع) چه برخوردی با مخالفین داشتند که وقتی امام­ حسین(ع) در کربلا از لشکر یزید پرسید چرا با من می­ جنگید، گفتند «بُغضاً لأبیک: کینه پدرت»؟

بخشی از سردمداران جریان فاجعه کربلا مثل ابن­زیاد یا یزید نسبت به امیرالمومنین بغض داشتند و با این که قبل از واقعه کربلا هم این بغض به علی­ بن­ ابی­طالب را در مراحل مختلفی از زمان رحلت پیغمبر تا سال 59 و 60 هجری نشان داده بودند، اما جریان کربلا جریانی بود که توانستند بغض خودشان را نسبت به امیرالمومنین بیشتر نشان بدهند و نکته مهم این است که بالاخره ما وقتی تاریخ را از نگاه شیعه و سنی بررسی می­کنیم، می­بینیم تاریخ اسلام مملو از مبازرات نفس­ گیر امیرالمومنین(علیه­ السلام) در زمان حضور پیامبر است و حتی بعد از رحلت پیامبر هم آن خطبه غرّا و بلند فدکیه حضرت زهرا، این­ها مبازراتی بود که زخم­ کاری بر همان عده­ از سردمداران جران کربلا به وجود آورد؛ و لذا ما نمی­توانیم این بغض نسبت به امیرالمومنین را نسبت به همه کوفیانی که در مقابل امام­ حسین(ع) ایستادند، سرایت بدهیم. اما نسبت به خواصی که در مقابل اباعبدالله حادثه تلخ کربلا را راه انداختند، البته درست است و تاریخ آن را تأییید می کند.



✅️ فعالیت حضرت امیر(ع) در دوران خانه­نشینی 25ساله چه بود؟

در مورد فعالیت امیرالمومنین(علیه­ السلام) در دوران خلفا-که حدود 25 سال است- ما می­توانیم به دو بخش از فعالیت­های آن بزرگوار توجه کنیم و توجه­ها را جلب کنیم. یک بخش، زندگی خصوصی علی­ ابن­ ابی­طالب(علیه­ السلام) است، و بخش دیگر زندگی اجتماعی امیرالمومنین(علیه­ السلام).

در بخش زندگی خصوصی امیرالمومنین، بعد از رحلت پیامبر، امام­ علی(علیه­ السلام) عزم خودشان را جزم کردند بر این که مراسم وداع با بدن پیامبر، تجهیز و دفن بدن مبارک پیامبر در کمال احترام صورت بگیرد. چونا قصی نقاط جهان اسلام آن روز به مدینه سفر می­کردند و افراد حتی­ المقدور تلاش می­کردند خودشان را برسانند و بدن مبارک پیغمبر را زیارت کنند و بر بدن مطهرش نماز بخوانند. چنین فضایی را امیرالمومنین(علیه­ السلام) ایجاد کرد.

بعد در همان زمان امیرالمومنین عزم خودشان را بر جمع­ آوری و تفسیر قرآن جزم کردند و آن را مکتوب کردند و ما شیعه قائلیم که آن مصحفی که امیرالمومنین(علیه­ السلام) جمع کردند که همراه با تفسیر هم هست، در نزد امام عصر(علیه­ السلام) موجود است.

بخش دیگری از کارهای امیرالمومنین در طول آن سال­های خانه­ نشینی، کار و تلاش وافر و توأم با توسعه در زمینه مسائل کشاورزی بود. خب کاروان­های تجاری طبعاً یک نوع ارتباطاتی با حاکمیت داشتند یا حاکمیت ارتباطاتی با آن­ها داشت.

امیرالمومنین در این سال­ها در بخش زندگی خودشان دست بردند به احیای اراضی و زمین­ها و احداث نسل، باغ­ وسیع خرما که از آن به «نخلستان» تعبیر می­شد و ایجاد قنات­های متعدد؛ که این­ها یکی از شاخصه­ های مهم در زندگی امیرالمومنین(علیه­ السلام) است و ما این­ها را در بخش زندگی خصوصی امیرالمومنین می­بینیم.

خب در این­جا تربیت فرزندان بی­ نظیری چون امام­ حسن مجتبی، امام­ حسین، حضرت زینب و ام­ کلثوم هم در جای خود قابل­ توجه است. نیز رسیدگی به بنی­ هاشم و فقرا هم در زندگی خانوادگی امیرالمومنین در تاریخ گزارش شده است.

اما در بخش اجتماعیات مربوط به آن دروان خانه­ نشینی امیرالمومنین، باید عرض کنم که حضرت همان نخلستان­ هایی که زحمت آن را کشید و قنات­ هایی که آن را حفر کرد، این­ها را برای مستمندان و شهروندانی که شرایط سختی در زندگی اقتصادی داشتند، وقف می­کرد؛ که این از کارهای بزرگ آن حضرت در دوران خانه­ نشینی بود و این درس را امیرالمومنین به هر­کسی -مخصوصاً کسانی که محدودیت های سیاسی دارند- می­دهد که خودشان را از جامعه حذف نکنند و به فراخور نیاز جامعه در بخش­های اقتصادی حضور پیدا کنند و تلاش کنند و مشکلات مردم را رفع کنند.

بخش دیگری از فعالیت­های امیرالمومنین در این زاویه، همکاری با خلفا است. ما در تاریخ داریم که در زمان خلفا سوالات مهم مباحث مربوط به توحید، خداشناسی، نبوت، پیامبر و معاد را امیرالمومنین پاسخ می­دادند و حتی در مقابل دگراندیشانی که به مدینه سفر می­کردند تا سوالات­شان را پاسخ بگیرند-حالا یا واقعاً سوال داشتند یا عناد داشتند- این­جا امیرالمومنین(علیه­ السلام) را خبر می­کردند و ایشان می­آمدند و محافل علمی برقرار می­کردند و سوالات آن­ها را جواب می­دادند؛ و هم در زمان خلیفه اول، هم در زمان خیلفه دوم، و هم در زمان خیلفه سوم موارد متعددی در این زمینه داریم. از باب نمونه علامه امینی در «الغدیر» نقل می­کند که «شخصی یک جمجمه از استخوان­های باقی مانده از جسد یک انسان را آورد و در مسجد پیامبر در مدینه رو کرد به خیلفه-که عثمان بود- که بگو ببینم قرآن شما می­گوید «آتش چیره بر کافران می­شود» این جمجمه را من آورده­ام، کدام آتش بر این جمجمه احاطه کرده است؟ از پاسخ ماندند. امیرالمومنین را خبر کردند. امیرالمومنین(علیه­ السلام) آمد و یک سنگ آتش­زا-مثل سنگ چخماق- را نشان داد و گفت آیا این در آن آتش است یا نه؟ گفتند نه. وقتی آن سنگ را به شیء دیگر یا سنگ دیگری زد، جرقه­ای از آن تولید شد و همه آن آتش را دیدند. امیرالمومنین فرمود ظاهر این جمجمه را نگاه می­کنید، اما در باطن آن آتش و جرقه است».

بخش دیگری از فعالیت حضرت در این دوره، مشورت دادن به خلفا بود. مثلاً در نهج­ البلاغه هست که خلیفه دوم برای شرکت خودش در جنگ-حالا جنگ با ایران بوده یا منطقه دیگری- از امیرالمومنین سوال کرد که من هم شرکت کنم یا نه؟ امیرالمومنین فرمودند «نه. شما مستقیماً در این جنگ شرکت نکن، بلکه فرماندهی کن. فرمانده مانند نخی است که مهره­ ها بر او سوار شده­ اند و می­تواند این مهره­ ها را حفظ و نگه­داری کند». این­ها نشان می­دهد که امیرالمومنین در زمان خانه­ نشینی­شان در جهت مصالح اسلام به خلفا مشورت می­دادند. استاد مطهری جمله­ ای دارد که بسیار قابل­ توجه است؛ ایشان می­فرمایند «علی­ بن­ ابی­طالب(علیه­ السلام) در همان دوران 25 سال، هم­کاری نزدیکی با رقبای خودش در بحث خلافت داشت». خب در تارخی معلوم است که رقبایی که آمدند و مانع خلافت امیرالمومنین(علیه­ السلام) شدند، چه کسانی­اند؛ استاد مطهری می­گوید امیرالمومنین در جهت مصالح اسلام و مصالح مردم با این­ها همکاری می­کرد.



✅️منظور از این که «قرآنِ حضرت امیر، با قرآنی که در زمان عثمان جمع آوری شد، متفاوت بود» چیست ؟

مباحث علمی­ مفصلی در این­جا مطرح است و من کسانی را که دوست دارند این بحث را به صورت کامل دنبال کنند، به آثار آیت­ الله معرفت مخصوصاً کتاب «التمهید» ایشان که فکر می­کنم کتاب بی­ نظیری در میان علمای شیعه در بحث علوم قرآن باشد، ارجاع می­دهم.

اجمالاً آن چه می­توانم عرض کنم این است که خب در طول دو دهه یا بیش­از دو دهه هرکسی آیات قرآن را از پیامبر می­شنید، افرادی که اهل نوشتن بودند، آن را می­نوشتند و در خانه­ها نگه می­داشتند و طبیعتاً نسخه­ های مختلفی از کتابت قرآن وجود داشت؛ لذا «حذیفه» به عثمان(خلیفه سوم) پیشنهاد کرد که خوب است که این مصحف­ها جمع­آوری و متحد شود و در یک مجموعه عرضه شود. خب این، علت روشنی هم داشت. سرزمین­های اسلامی گسترش پیدا کرده بود و مردمان مختلفی از فرهنگ­ها، زبان­ها و گویش­های مختلفی به اسلام گرویده بودند و حتی آن­هایی هم که عرب بودند، تکلم و نگارش­شان مانند تلکم و نگارش قریش نبود و لازم بود که این مصحف­ها جمع­آوری شود و خوف این می­رفت که تعدد گویش و تعدد تکلم و نگارش­ها بتواند یک اختلافی را ایجاد کند

یا الحان مختلفی را شکل بدهد و طبیعتاً خدایی نخواسته زمینه­ای برای تحریف وحی باشد.

این­جا بود که مصحف­ها جمع شد و به یک مصحف تبدیل شد و حتی در تاریخ هم داریم که مصحف­هایی که افرادی نوشته بودند و قابل­تطبیق هم نبود، به دستور خلیفه سوم سوزانده شد، لذا یکی از القاب عثمان «حرّاق­ المصاحف» است، یعنی کسی که مصحف­ های متفاوتی را سوزاند. بعدها به او اعراض کردند که سوزاندن این­ها، کار درستی نیست و لذا دستور دادند آن­ها در آب جوش حل کردند.

به هرجهت مصحف­ ها واحد شد و نکته مهم این است که در تاریخ می­گویند که «حذیفه» چنین پیشنهادی را به عثمان داد؛ اما عالم معتبر اهل­تسنن ملّاجلال­ الدین سیوطی در جلد اول «الاتقان» که کتابی در علوم قرآنی است، از قول امیرالمومنین نقل می­کند که آن حضرت فرمودند: «سوگند به خدا عثمان درباره مصاحف هیچ عملی را انجام نداد، مگر این که با مشورت ما بوده است». طبیعتاً این برنامه­ ای که در زمان عثمان شکل می­گرفت، مورد تایید امیرالمومنین بوده است و مهم­تر این است که بعد از عثمان همین مصحف به عنوان مصحف و نسخه قرآن شریف شناخته شد و همه ائمه ما آن نسخه را به عنوان نسخه قرآن شریف، تلقی کردند، همان را می­خواندند و به همان در سخنان­شان استهشاد می­کردند و به مسلمان ها، مومنین و شیعیان توصیه می­کردند که همان را تلاوت کنند. این در رابطه با مصحفی است که در زمان عثمان شکل گرفت.

اما در مورد آن­چه که امیرالمومنین انجام داد، در سوال قبل عرض کردم که امیرالمومنین آن­چه را که از آیات قرآن خودش نوشته بود و یا از پیامبر شنیده بود، آن را در کنار تفسیری که از خودشان داشتند، جمع­ آوری کرد. پس مصحف علی(علیه­ السلام) که امروز در دست مبارک حصرت بقیةالله است، مصحف توأم با تسفیر است و این نکته قابل­توجه است. ما شیعیان همین قرآنی را در خدمتش هستیم، به عنوان قرآن قبول داریم و عرض کردم همین قرآن در زمان عثمان به دستور امیرالمومنین جمع­ آوری شد؛ و اما آن­چه که به عنوان مصحف علی(علیه­ السلام) از قرآن شریف است، توأم با تفسیری است که حضرت امیر(علیه­ السلام) دارد و ما نمی­گوییم که قرآن اضافه­ای دارد که در آن مصحف امیرالمومنین(علیه­ السلام) است، بلکه در آن مصحف تفسیر قرآن را هم دارد.

من عبارتی را از علامه طباطبایی از جلد دوازدهم «المیزان» خدمت شما تقدیم کنم که عبارتی قابل­ توجیه است. ایشان می­نویسند «چه­ طور ممکن است قرآنی که در دست ما است، و معارفش همه به هم مربوط، و فروعش بر اصلش مترتب می­باشد، دست­خوش تحریف قرار گرفته باشد؟! جمع­آوری قرآن توسط علی(علیه­ السلام) و عرضه داشتن بر اصحاب و نپذیرفتن آنان، دلیل نمی­شود که قرآنی که آن جناب جمع­ آوری کرده بود، مخالف با قرآن دیگران بوده است». این­جا آقای طباطبایی اشاره به این نکته دارد که امیرالمومنین (علیه­ السلام)، قرآنی را که خودشان جمع­ آوری کرده بودند، عرضه کردند، ولی اصحاب نپذیرفتند و دیگر امیرالمومنین(علیه­ السلام) آن مصحف را به خانه برگرداندند. اشاره­ای که علامه طباطبایی در این­جا دارند، به همین نکته مربوط می­شود که امیرالمومنین مصحف خودشان را که توأم با تفسیر بود، در آن زمان به مسلمان­ها عرضه کردند و مسلمین نپذیرفتند و امیرالمومنین این مصحف را که توأم با تفسیر قرآن بود، به منزل برگرداند و بعد هم فرمودند دیگر شما این مصحف را نخواهید دید. پس طبیعتاً نتیجه می­گیریم مصحف امیرالمومنین، چنین تفاوتی با مصحفی که در زمان عثمان رایج شده است، دارد، که تفسیر آیات را هم دارد.



✅️ تعامل آن بزرگوار با مخالفین خودش و مخالفین حکومت چه طور بود؟

در رابطه با رفتار و سیره حضرت در رابطه مخالفین خودشان یا مخالفیت حکومت­شان، باید نگاه کنیم به روش رفتاری ایشان در رابطه با خوارج و اصحاب جمل، و البته اصحاب صفین که معاویه بود.

در رابطه با خوارج، هیچ­گاه حضرت آن­ها را از حقوق شهروندی محروم نکرد. بزرگ­ترین شورشیان، اصحاب جمل­ اند که در بصره تمرکز یافتند، فرمانداری بصره را به آتش کشیدند، نماینده حضرت-یا به تعبیری فرماندار بصره-را مورد اذیت و آزار قرار دادند و جنگ جمل را راه انداختند. اما رفتار امیرالمومنین با همین شورشیان، یک رفتار اخلاقی است و حتی بارها با این­ها گفت­گو کردند و مکاتبه فرمودند که مبادا جنگی و خونریزی­ ایجاد بشود.

به هرجهت روش و مبنای امیرالمومنین در رابطه با مخالفینش و مخالفین حکومتش، یک روش عادلانه و توأم بامحبت است. خود ایشان در نامه 53 نهج­ البلاغه می­فرمایند «وَإِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلاَةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلاَدِ، وَظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ» آن چیزی باعث آبرو و کمال یک حاکیمت است، این است که عدالت و محبت در آن حاکمیت دیده بشود. باز هم در همان نامه به مالک نوشتند که جناب مالک قلبت را با رحمت و محبت و لطف برای همه باز کن و همه را در آن جای بده.

یا در نامه هجدهم به ابن­ عباس نوشتند که با شهروندان با کمال محبت و احسان رفتار کن. یا مثلاً در مورد دیگری در خطبه 206 در جنگ صفین به حضرت خبر دادند که بعضی از افراد لشکر شما به دشمن اهانت می­کنند و حرف خلاف ادب می­زنند. حضرت آن­جا خطبه­ ای خواندند و فرمودند «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ» من خوشایندم نیست که در میان لشکر و اطرافیانم کسانی اهل سب و اهل حرف زشت باشند. این­ها نشان­دهنده فضایی است که امیرالمومنین در رابطه با مخالفین خودش ایجاد کرده بود و آن فضا، فضای عدل و محبت بود.



✅️ دشمنی عده ای از مسلمانان به امیرمومنان(سلام الله علیه) چگونه با آیه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»(مریم، آیه 96) قابل جمع است؟

خب این آیه در مقام اثبات محبوبیت برای مومنان است و از آن استفاده نمی­شود که محبوبیت مومنان به صورت مطلق قطعی باشد، بلکه گاهی به حسب شرایط و طبق زمان­ها، مکان­ها و روش­هایی که دشمنان برای اهل ایمان طراحی می­کنند، ممکن است اینم ودت و این ارادت و علاقه دیده نشود یا چند روزی به تأخیر بیفتند. ما وقتی امروز را نگاه می­کنیم، می­بینیم امروز محبت به امیرالمومنین از دایره شیعه و از دایره مسلمانان گذشته است و آزادی­خواهان و عدالت­ خواهان جهان به مقام شامخ امیرالمومنین(علیه­ السلام) ارادت دارند.

بخش دیگری که ما در این موضوع در رابطه با امیرالمومنین می­بینیم، کتاب­های بسیاری از کسانی است که امیرالمومنین را به امامت قبول ندراند اما کتاب­های آن­ها مطالب بسیاری را در حقانیت امیرالمومنین منتشر کرده است. به هرجهت وقتی ما این مجموعه ارادت­ها و علاقه­ها نسبت به امیرالمومنین را در دنیای امروز می­بینیم، می­بینیم که آیه 96 سوره مریم در رابطه با امیرالمومنین کاملاً پیاده شده است.



✅️ عوامل مخالفت دیگران با آن بزرگوار چه چیزهایی بود؟

در این رابطه اجازه بدهید من زمان را به دو بخش تقسیم کنم. یک بخش زمانی است که تازه پیامبر از دنیا رفته­اند و مئسله وصی و خلیفه بعد از پیامبر مطرح است و بخش دیگر مربوط به زمانی است که که 25سال از آن زمان اول گذشته است و امیرالمومنین(علیه­ السلام) به خلافت رسیدند. عوامل مخالفت در این دو زمان، گاهی هم مشترک است، و گاهی هم به صورت منحصر خودش را نشان می­دهد.

در زمان رحلت پیامبر، آن چیزی که باعث شد با امیرالمومنی مخالفت کنند، دو مسئله بود. مسئله اول، کینه­ای است که عده­ای نسبت به امیرالمومنین داشتند و در روایات ما هم به این کینه اشاره شده است و حتی حضرت زهرا(سلام­ الله علیها) هم در آن خطبه معروف «فدکیه» به این کینه اشاره می­کند که «شما با ما اهل­بیت کینه داشتید و روزگار را رصد می­کردید که بتوانید به ما ضربه بزنید»؛ و یکی هم حسد بود، که این را که نعمتی به امیرالمومنین برسد، نمی­توانستند ببینند.

اما علت این مخالفت­ها در زمان حکومت امیرالمومنین حالا ممکن است در بعضی کینه یا حسد هم بوده باشد، اما علتی که ما بیشتر در میان مخالفان امیرالمومنین در زمان حکومت آن بزرگوار می­بینیم- چه از سوی طلحه و زبیر و چه از طرف اصحاب و یاران معاویه و خود معاویه- مسئله ریاست­ طلبی است. آن­ها یک فضایی را دیدند که امیرالمومنین آمده و ریاست آن­ها و ثروت آن­ها رو به افول می­رود، لذا مخالفت کردند.

مجموعاً در دو دروه بعد از رحلت پیغمبر و دوره حکومت امیرالمومنین، کینه، حسادت و ریاست­ طلبی عواملی است که در رابطه با مخالفان امیرالمومنین(علیه­ السلام)، قابل­ ارزیابی و قابل­ توجه است.



✅️روش امیرالمومنین(علیه­ السلام) و سیره آن بزرگوار در برخورد با خلفای دیگر و پیروان مکتب آن­ها به چه صورت بوده است؟

اجازه بدهید من در این رابطه به نهج­ البلاغه استناد کنم. ببینید وقتی خلفا به حاکمیت رسیدند که حکومت نبوی و حکومت اسلامی در مدینه، حکومت نوپایی بود و بیش از 10 سال از آن نگذشته بود و امکان هرگونه آسیب به اصل دین وجود داشت. خود امیرالمومنین در نهج­ البلاغه می­فرماید «من در مقابل خلفا اگر سکوت کردم، به خاطر این بود که من می­دیدم که اگر ادعایی بکنم و بخواهم ایستادگی بکنم، عده­ای از اسلام برخواهند گشت». این بخش اولی است که می­بنیم امیرالمومنین(علیه­ السلام) در این بخش سکوت کردند.

اما بخش دوم این است که حتی امیرالمومنین در مواردی با خلفا در حد مشورت و پاسخ به سوالات در حد ارائه طریق و راهنمایی دریغ نکردند. استاد مطهری در این­باره سخن زیبایی دارند و می­فرماید: «امیرالمومنین به خاطر مصالح عالیه اسلام دست از خلافت کشید و با رقبای خلافت همکاری نزدیک داشت».

که در پاسخ یکی از سوالات قبل به نمونه­ هایی از این موارد اشاره کردم؛ از جمله این که ما وقتی نهج­ البلاغه را نگاه می­کنیم، می­بینیم خلیفه دوم در رابطه با این که به عنوان فرمانده جنگ، آیا شخصاً در جنگ شرکت کند یا نکند، از امیرالمومنین سوال کرد و حضرت او را راهنمایی می­کند که شما شخصاً در جنگ شرکت نکن چون همه چیز به فرمانده و به خلیفه بستگی دارد و اگر فرمانده آسیبی ببیند، لشکر اسلام آسیب می­بیند.

یا در مواردی دیگر، در زمان ابوبکر، عمر و عثمان در طول این 25سال افرادی وارد مدینه می­شدند و سوالاتی در رابطه با توحید، معاد و پیامبر داشتند و خلفا از پاسخ درست عاجز بودند. امیرالمومنین با کمال میل می­آمدند و مشکلات و شبهات علمی این­ها را پاسخ می­دادند. شیخ صدوق در کتاب «توحید» نقل می­کند که فردی آمد و گفت شما مسلمان­ها می­گویید «فَأَينَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجهُ ٱللَّهِ»(بقره، آیه115) به هر کجا نظر کنید، آن­جا وجه­الله است. به من بگویید ببینم وجه­ الله کجاست؟ خب این­ها در پاسخ به سوال این فرد ملحد ماندند. سراغ امیرالمومنین را گرفتند. امیرالمومنین آمد یک آتشی روشن کرد و به آن ملحد فرمود که خب بگو ببینم صورت این آتش کجاست؟ آن ملحد پاسخ داد »همه این آتش، صورت است». امیرالمومنین فرمود «تمام این عالم هم جلوه خداست». روایت دیگری هم هست که علامه امینی در کتاب «الغدیر» از منابع اهل تسنن نقل می­کند که در زمان عثمان یک ملحدی آمد و جمجه یک انسانی را در دست داشت که از زیر خاک در آورده بود. به عثمان گفت بگو ببینم شما در قرآن می­گویید «آتش با کافران است». این جمجمه­ ی یک کافر است، آتشش کجاست؟! باز هم آن­ها در پاسخ به این سوال گیر کردند و نتوانستند جواب دهند. باز سراغ امیرالمومنین فرستادند، حضرت آمدند. ایشان یک سنگ آتش­ زایی-حالا به تعبیر ما سنگ چخماق- را برداشتند و این سنگ را به همدیگر زدند و جرقه­ ای از آن تولید شد و به آن ملحد فرمود «بیا دست بزن به این سنگ. این سنگ سرد است؛ اما در درون آن جرقه و آتش است. در درون این جمجمه سرد هم آتش است». در مجموع امیرالمومنین در بخش­های مختلف، چه مشورت و راهنمایی در امور حکومتی و چه مخصوصاً در امور علمی، پاسخ­گو بودند و کمک می­کردند.



✅️ اگر آن حضرت از شهادت خود در آن آگاه بودند، چرا در مسجد حضور یافتند؟

در رابطه با علم امام به زمان شهادت و مرگ او، یک بحث مفصلی در علم کلام وجود دارد. ما تردید نداریم که اهل­بیت علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن دارند؛ یعنی آن­چه می­شود و آن­چه شده است و آن­چه در حال انجام است را می­دانند و زمان رحلت یا شهادت­شان هم جزء یکی از همین شاخه­های علوم است و آن­ها آن را می­دانند. در این­جا دو تا پاسخ می­دهیم که چگونه آن­ها با توجه به این که از شهادت خود آگاه بودند، اما در معرض آن قرار می­گرفتند؟

یک مطلب این است که اولاً در «اصول­ کافی» یک بابی در مورد علم لدنی ائمه داریم که «بَابُ أَنَّ اَلْأَئِمَّةَ عَلَيهِمُ­ السَّلاَمُ إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا» اگر بخواهند بدانند، می­دانند. پس ممکن است که در یک موردی، طبق یک مصلحتی که می­تواند امام بداند، اراده نمی­کند که بداند؛ اما بالقوه، ظرفیت علم و آگاهی را دارد. شاید بتوانیم استفاده کنیم که کلمات علامه طباطبایی هم علم امام را اثبات می­کند، اما در عین­حال بستگی به مشیت و خواستن یا نخواستن او دارد.

پاسخ دیگری هم که مرحوم شیخ جعفر کاشف­ الغطاء دارد که استاد بزرگوارمان حضرت آقای جوادی­ آملی این پاسخ را پذیرفته­ اند، این است که «علمی که از ناحیه مبدأ غیبی به امام افاضه می­شود، اصلاً تکلیف­ آور نیست». آن علمی وظیفه­ آور و تکلیف­ آور است، که از راه طبیعی به امام افاضه شده و امام به آن آگاهی پیدا کرده است. لذا علم را دوگونه می­کنند: یک «علم حصولی» که در علم اصول مطرح کرد و یک «علم شهودی و عرفانی» که از ناحیه غیبی به انسان کامل افاضه می­شود؛ و علمی که از ناحیه غیب به انسان کامل افاضه می­شود، تکلیف­ آور نیست و مثل آن جواب اول که شاهد روایی داشت، این­جا هم شاهد روایی دارد. مرحوم شیخ حر عاملی در «وسائل الشیعه» در کتاب القضا نقل می­کند که پیامبر فرمود «إِنَّمَا أَقْضِی‏ بَیْنَکُمْ‏ بِالْبَیِّنَاتِ»(کافی، ج7، ص414) من در میان شما بر اساس دلیل و بینه و شهودی که دارم، قضاوت می­کنم. اگر کسی بر اساس بینه­ای یا شاهدی در دعوای خود توانست قضاوت مثبتی از پیغمبر کسب کند، اما خودش می­داند که شاهد او دروغ بوده است، پیامبر می­فرماید که چنینی کسی بداند که من طبق بینه و شاهد قضاوت کردم اما آن شخصی که می­داند دادگاه را فریب داده و قضاوت را به طرف خودش متوجه کرده است، او آتشی را به سمت خانه خودش می برد.

این روایت هم نشان­گر این است که پیامبر علم غیب و علم لدنی دارد، اما آن­چه که مصونیت دارد و بر اساس آن علم قضاوت می­کند، همین علومی است که از راه­های طبیعی به دست می­آید.



✅️ به عنوان حسن ختام روایتی از آن بزرگوار برای ما بیان می فرمایید؟

واقعاً انسان می­ماند در میان سخنان امیرالمومنین (علیه­ السلام)، کدام یک را انتخاب کند و موردنظر قرار دهد. از کجای نهج­ البلاغه را می­توان گذشت و به آن نگاه دوم و سوم داشت؟! اما در عین­ حال امیرالمومنین اقیانوس بی­کران و بی­ انتهایی است که هرکسی به اندازه و به توانایی فهم و سلیقه و ذوق خودش می­تواند از آن استفاده کند. جمله­ ای که من برای شما انتخاب کردم که تقدیم کنم، یکی از فقرات فرمایشات امیرالمومنین در قالب وصیتی است که حضرت به امام­ حسن (علیه­ السلام) فرمودند و در نامه 31 نهج­ البلاغه آمده است.

یکی از فرازهای این وصیت­های بلندی که حضرت امیرالمومنین به فرزند بزرگوارشان دارند، این است که می­فرمایند «وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ، فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ... فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ» پسرم محبوب­ترین چیزی که شما می­توانی از سفارش و وصیت من انتخاب کنی و بگیری و عمل کنی، تقوای الهی و ارتباط با خدا است؛ یعنی چرخش مدار زندگی و شخصیت انسان، بر مدار الهی و بر مدار خدا و آن­چه که خدا می­پسندد. و دوم این که فرزندم نسبت به آن­چه خدا بر تو واجب کرده است، همتت را بر همان قرار بده. مبادا که انسان به خاطر مباحات و مستحبات و غیرضروری­های دینی، از ضروریات دین غفلت کند. و سوم این که نگاه کن ببین پیشینیان از خانواده تو و خوبان از اهل­بیت شما چه روشی داشتند، شما هم همان روش را داشته باش؛ زیرا آن­ها وقتی نظر می­کردند و توجه می­کردند، هیچ­گاه از خودشان و ارزش­های خودشان(و به تعبیری معرفت نفس) غفلت نمی­کردند، و آنان همواره اهل تفکر و اهل تدبیر بودند، همان­طوری که تو هم اهل تفکر هستی. پس بکوش تا همیشه در جست­و­جوی فهمیدن و یادگرفتن باشی. چه­ قدر این فهمیدن، تفقه و تعلم مهم است که امیرالمومنین به امام­ مجتبی می­فرماید همواره در تفهم و تعلم باش.

اجازه بدهید من نکته­ ای را این­جا در پایان این مصاحبه و بحث­ مان عرض کنم. ببینید بزرگان و محققین ما نوشتند و گفتند که در مقابله علی و معاویه، علی­ الظاهر علی شکست خورد و معاویه پیروز شد. امیرالمومنین 5سال حکومت با سه جنگ سخت را داشت، اما معاویه 22سال قبل از شهادت علی(ع) و نیز بیش از 20سال بعد از شهادت امیرالمومنین(علیه­ السلام) حکومت کرد. سِرّ مطلب این است که اصحاب امیرالمومنین گرچه متدین بودند اما متأسفانه خیلی از آن­ها جاهل بودند و تسلیم حکم علی نبودند و در ابتدای کار به جای این که در خدمت امیرالمومنین باشند، آن­هایی که انسان­های شروری بودند جنگ جمل را راه انداختند و عده­ای هم دنبال آن­ها به راه افتادند. یا در میانه جنگ صفین عده­ای جمع شدند، قرآن بر سر نیزه کردند و بعد جنگ نهروان را به راه انداختند. این­ها نشان می­دهد گرچه بعضی از این­ها متدین بودند، اما جاهل بودند و دارای فهم نبودند و دنبال آموختن نبودند و تسلیم امیرالمومنین هم نبودند. اما اصحاب معاویه با این که بی­دین بودند، اما در عین­حال آن­چنان احمق بودند که تسلیم معاویه بودند؛ و این تفاوت بین این دو نطقه مرکزی در عالم اسلام است که یکی علی است و یکی معاویه؛ معاویه و اصحابش دین نداشتند و اصحاب معاویه هم احمق بودند، اما اصحاب علی­ بن­ ابی­طالب-غیر از آن افراد شایسته­ای مانند مالک اشتر و میثم که در کنار امیرالمومنین بودند- به ظاهر متدین بودند، اما جاهل بودند و به دنبال فهم و آموختن نبودند و این نتیجه خسارت­بار را در عالم اسلام رقم زدند.

این جاست که انسان اهمیت این وصیت امیرالمومنین به امام­ مجتبی(علیه­ السلام) را مورد ارزیابی قرار می­دهد که امام امیرالمومنین فرزندش را به سه چیز توصیه نمود: رابطه با خدا، توجه به واجبات و الگو گرفتن از نیکان و صالحان از خاندان؛ و تمام این­ها در کنار آموختن و فهیمدن و ارتقای درک و شعور است.

اگر این وصیت امیرالمومنین به امام­ مجتبی(ع) مورد توجه قرار بگیرد، قطعاً دین و دنیا و آخرت انسان را به آخرین مرحله کمال می­رساند. و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته.

ویژگی‌های جامعه ایمانی در دیدگاه حجت‌الاسلام سروش

ویژگی‌های جامعه ایمانی در دیدگاه حجت‌الاسلام سروش

یک استاد حوزه علمیه با اشاره به معنی توکل گفت: توکل پیوند قلب با مرکز ربوبیت است و وجود این حقیقت چه در مورد فرد و چه در مورد جامعه در صورت "ایمان" امکانپذیر است.

حجت‌الاسلام و المسلمین هادی سروش- استاد حوزه علمیه قم- در گفت‌وگو با ایسنا، در رابطه با توکل از نظر اخلاقی و اجتماعی مطالب قابل توجهی اظهار کرد. توکل به چه معنایی است؟ توکل را عارفان اینطور معنا کرده‌اند "تعلق القلب بالربوبیة"؛ توکل این است که انسان از نهان جان خود به حضرت رب العالمین وابسته باشد و به او تعلق داشته باشد. پس کسانی جزو توکل کنندگان هستند که در قلب و نهان دل به یک مبدا و به یک مرکز مستقر و مستحکمی تعلق پیدا می‌کنند. ارتباط توکل با آرامش در زندگی و جامعه چیست؟ انسان وقتی پیوند با مرکز خلقت برقرار می‌کند و طبیعتاً در برابر خیلی از تلاطم‌های زندگی و اجتماعی که مواجه با امواج ترسناکی میشود که در زندگی انسان پیش می‌آید بر اساس آن پیوندی که با "رب العالمین" دارند یک استقرار و آرامشی پیدا می‌کنند.

وی با طرح این سوال که آیا موضوع توکل در میان عارفان با انچه انسان در زندگی با آن مواجه است ارتباط دارد؟ گفت: تعریفی که از توکل در میان عارفان و علمای اخلاق مطرح است اینگونه است که قلب انسان وقتی پیوند با یک مرکزی به نام خدای "رب العالمین" پیدا کند؛ طبیعتا اعتماد بر او خواهد داشت و این معنا در زندگی، زندگی دیگری رقم میزند. آیا توکل با تلاش برای زندگی بهتر هماهنگ است؟ با توجه به این معنا که عرض شد، هیچگاه توکل منافاتی با تلاش‌های مورد نیاز در زندگی بشر ندارد اگر کسی بیمار شود و بگوید من توکل به خدا می‌کنم و هیچ تلاشی برای درمان نکند این امر نمی‌تواند معنای توکل باشد و یا اگر کسی نیاز اقتصادی داشته باشه و بگوید من می‌نشینم و توکل می‌کنم این هم معنای واقعی توکل نیست توکل یک مسیر دیگری غیر از مسیر تلاش برای رسیدن به هدف است.

این استاد حوزه علمیه قم در ادامه گفت: ما تلاش مستمر برای رسیدن به هدف می‌کنیم اما از یک نیروی برتر هم که این تلاش ما رو به نتیجه مورد نظر برساند استفاده می‌کنیم و آن نیروی ماورای تلاش نامش توکل است که قلب انسان نسبت به حضرت "رب العالمین" اعتماد داشته باشد و در برابر حضرت حق تعالی اظهار عجز کند و درعین حال تلاش‌های مورد نیاز رو برای هدف مورد نظر هم داشته باشیم.

سروش در ادامه با بیان اینکه آیا کسانی که دست روی دست می‌گذارند و مدعیِ توکل است، واقعا توکل داردند خاطرنشان کرد: بر اساس انچه ارائه شد؛ کسانی که از زیر مسئولیت‌های اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و... فرار می‌کنند یا توجیه می‌کنند و اظهار توکل می‌کنند ولی توکل واقعی در زمینه‌هایی که باید داشته باشند را ندارند. اینها در واقع به حقیقت به توکل تمسک نکرده‌اند. کسانی که در مشکلات زندگی هیچ تلاشی نمی‌کنند یا در رسیدن به اهداف هیچ تلاشی نمی‌کنند یا در رفع مشکلاتشان هیچ تلاشی از خودشون نشان نمی‌دهند بلکه سستی و خمودگی در زندگی در جامعه و در ابعاد مختلفی دارند بعد می‌گویند خدا بزرگ و یا می‌گویند خدا خواست. امام خمینی(ره) در کتاب "شرح چهل حدیث" در حدیث سیزدهم در شرح مقام توکل تصریح می‌فرمایند: "این موارد به هیچ عنوان به معنای توکل نیست. "

سروش با اشاره به نقش توکل در مباحث اجتماعی، سیاسی و... با اشاره به آیه ۱۷۳ سوره آل عمران؛ "الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ" در پاسخ به سوال نقش توکل در مباحث اجتماعی و سیاسی را بیشتر توضیح دهید؟ گفت: ما ازاین آیه می‌توانیم در مباحث اجتماعی و سیاسی بهره‌ ببریم. این آیه در رابطه با پیامبر(ص) و اصحاب ایشان در مواجهه با مشرکینی است که آمده‌اند به پیامبر(ص) و اصحاب پیامبر خبر دادند که عده زیادی در مقابل شما آماده صف آرایی هستند و به هر جهت خبر ناخوشایندی را به مسلمین دادند از جهت شرایط سختی که دشمن می‌خواهد برای جامعه دینی و جامعه اسلامی ایجاد کند. در اینجا خداوند متعال می‌فرماید:" ایمان" آنها اضافه شد و اضافه شدن ایمان آنها نشانه‌اش این بود که گفتند" حسبنا الله" خداوند ما را کفایت خواهد کرد و "نعم الوکیل" و او بهترین برای هر انسانی است.

وی گفت: همچنین خداوند در آیه ۳ سوره طلاق می فرماید : "وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا"؛ یعنی هر کسی که به خدای عالم توکل کند خدا او را کفایت می‌کند و او را به مقصد می‌رساند. این آیه شریفه با آیه سوره آل عمران را باید با هم تفسیر کرد. خروجی این دو آیه برای مسلمانانیکه در شرایط بحرانی و یا در برابر سختی‌های اجتماعی یا سیاسی قرار میگیرند، بر اساس این آیات در صورتی توکل آنان کارساز است که در جامعه دینی، ایمان وجود داشته باشد. و اعتقاد و باور به خداوند در جامعه دینی در جایی قابل قبول است و واقعا می‌توانیم بپذیریم که آن جامعه، جامعه دینی است که آثار ایمان در آن جامعه وجود داشته باشد.

سروش یادآور شد: اگر جامعه از هر چیزِ غیر ایمانی و چالش‌هایِ اخلاقی مبرا باشد آن زمان ما می‌توانیم بگوییم جامعه، جامعه ایمانی است و در چنین زمانی در مواجه شرایط و سختی‌های اجتماعی و سیاسی طبیعتاً ایمان خود را با توکل حفظ می‌کند و خداوند هم از آن ناحیه ربوبی پاسخ داده و آنها را مدد می‌رساند و کمک می‌کند، پس ابتدا باید در جامعه زمینه ایمان را تقویت کنیم. هرچقدر رذایل، چالش‌های اخلاقی، بدی‌های رفتاری و هرگونه ضد اخلاقی در جامعه کمتر باشد در مقابل ایمان افزایش پیدا می‌کند؛ وقتی ایمان افزایش پیدا کرد آن زمان می‌تونیم از مردم انتظار توکل به خداوند را داشته باشیم و این درسی‌ است که از آیه ۱۷۳ سوره آل عمران و آیه ۳ سوره طلاق

استاد هادی سروش: نامه شجاعانه و خیرخواهانه امام سجاد (ع) به یک آخوندِ فاسد و عالم دربارِ

استاد هادی سروش: نامه شجاعانه و خیرخواهانه امام سجاد (ع) به یک آخوندِ فاسد و عالم دربارِ ظلم

شفقنا- حجت الاسلام والمسلمین هادی سروش در یادداشتی اینگونه آورده است: «در بین انبوهی از آموزه های طولانی و کوتاه امام سجاد (ع) مانند صحیفه سجادیه و رساله حقوق و کلمات قصار آن امام همام، نامه آن حضرت به یک آخوند درباری و عالم حکومتِ جور بنام «زهری» توجه آدمی را به خود جلب می کند. «زهری» که بنام محمد بن مسلم بن عبید الله بن عبد الله بن شهاب القرشی الزُهری (۱۲۴ق) از دانش پیشگانِ علم حدیث است که دارای مقام قضاوت بوده و روابط نزدیکی با بنی‌امیه داشته.

️امام سجاد (ع)‌ در نامه ای به او مطالب مهمی را مطرح می فرماید که جا دارد همه ارادتمندان به آن حضرت و خصوصا علماء دینی بدان توجه وافر داشته باشند.

در بخشی از نامه امام سجاد (ع) چنین آمده ؛

باید به تو ترحُّم کرد

در حقيقت، تو در شرائطی هستی كه جا دارد هر كه کسی را در اين حال و وضع بيند برای تو دلسوزي نمايد ؛ فَقَدْ أَصْبَحْتَ بِحَالٍ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَكَ بِهَا أَنْ يَرْحَمَكَ

ظالم را از تنهایی درآورده ای و عذری پیش خدا نداری

مبادا تصور کنی كه خدا از تو عذری را بپذيرد و به تقصير تو راضی شود. اصلا اصلا چنين نيست. خداوند در قرآن علما را مسئول دانسته آنجا كه فرموده: « آن چیزی که بايد آن را به روشنی برای مردم بيان نماييد و كتمانش مكنيد» (آل عمران /۱۸۷) . و بدان كه كمترين چيزي كه كتمان کرده ای و [در میان بارهای سنگینی که بدوش داری]سبكترين باری كه بر دوش داری اين است كه با ارتباط عاطفی و اُنس با ظالم و ستمگر ، او را از وحشت تنهایی رها کرده ای و راه گمراهي را با نزديك شدن به او و پذيرفتن دعوت او ، برايش هموار كرده ای! لاتَحْسَبَنَّ اَللَّهَ قَابِلاً مِنْكَ بِالتَّعْذِيرِ وَ لاَ رَاضِياً مِنْكَ بِالتَّقْصِيرِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَيْسَ كَذَلِكَ أَخَذَ عَلَى اَلْعُلَمَاءِ فِي كِتَابِهِ إِذْ قَالَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا كَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا اِحْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ اَلظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِيقَ اَلْغَيِّ بِدُنُوِّكَ مِنْهُ حِينَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِكَ لَهُ حِينَ دُعِيتَ فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِكَ غَداً مَعَ اَلْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِكَ عَلَى ظُلْمِ اَلظَّلَمَةِ!

تو پل ارتباطی ظلم هستی

مگر غير از اين است كه دعوت آنها از تو براي اين بود كه تو را محور چرخش دستگاه ظلم و ستم خود قرار دهند؟ و با پل قرار دادن تو راهي براي گرفتار ساختن مردم پيدا كردند و تو را نردبان گمراهي و مبلغ ظلم خود و ادامه راه خود نمودند. جَعَلُوكَ قُطْباً أَدَارُوا بِكَ رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْكَ إِلَى بَلاَيَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَى ضَلاَلَتِهِمْ دَاعِياً إِلَى غَيِّهِمْ سَالِكاً سَبِيلَهُمْ

باعث دین گریزی شده ای

بوسیله تو نسبت به علماء دینی بذر شک و شبهه كاشتند و دل های نادانان را صيد كردند! يُدْخِلُونَ بِكَ اَلشَّكَّ عَلَى اَلْعُلَمَاءِ وَ يَقْتَادُونَ بِكَ قُلُوبَ اَلْجُهَّالِ إِلَيْهِمْ

در خوش خدمتی و توجیه ظلم از هر وزیری پیشی گرفتی

آن چنان در ارتباط با ظلمه پيش رفتي كه از بهترین وزيران و ياران دستگاه ظلم سبقت گرفتی چرا که یاران آنان هم نمي توانستند اينگونه فساد را توجیه و اصلاح جلوه دهند. فَلَمْ يَبْلُغْ أَخَصُّ وُزَرَائِهِمْ وَ لاَ أَقْوَى أَعْوَانِهِمْ إِلاَّ دُونَ مَا بَلَغْتَ مِنْ إِصْلاَحِ فَسَادِهِمْ.

حاکمیت، مُزد لایق کار تو را اداء نکردند

در مقابل اين همه خوش خدمتي [وخوش رقصی] ، چقدر كم به تو مزد دادند در برابر آنچه از تو گرفتند و چقدر كم براي دنياي تو مايه گذاشتند چرا که در برابر آن اخرت تو را بکلی تخريب کردند فَمَا أَقَلَّ مَا أَعْطَوْكَ فِي قَدْرِ مَا أَخَذُوا مِنْكَ وَ مَا أَيْسَرَ مَا عَمَرُوا لَكَ

حمایت تو باعث غرق شدن مردم در سختی و فقر شد

اين تو بودي كه مردم را در بلا و فتنه انداختی و از كار و زندگي محروم شان کردی و .. توسط تو و حُسن ظن مردم به علم تو بود که جامعه به دريایی افتاد كه عمقِ آن معلوم نیست و به بلايي گرفتار شد كه اندازه آن معلوم نخواهدشد. مَا اَلنَّاسُ فِيهِ مِنَ اَلْبَلاَءِ وَ اَلْفِتْنَةِ قَدِ اِبْتَلَيْتَهُمْ وَ فَتَنْتَهُمْ بِالشُّغُلِ عَنْ مَكَاسِبِهِمْ .. فَوَقَعُوا مِنْكَ فِي بَحْرٍ لاَ يُدْرَكُ عُمْقُهُ وَ فِي بَلاَءٍ لاَ يُقْدَرُ قَدْرُهُ

این بخشی از نامه بود. اهل مطالعه و فکر میتوانند این نامه در کتاب تحف العقول مورد مطالعه و دقت قرار دهند و ترجمه آن در رسانه های مختلف فضای مجازی در دسترس است.»

بدون نظر

پاسخ دیدگاه

استاد هادی سروش در گفت‌وگو با شفقنا:  بر اساس آموزه‌های بعثت شرایط مناسب اقتصادی مردم زیربنای ..

پیامبر (ص) منحصر به انسان و باوری خاص نیست/ بر اساس آموزه‌های بعثت شرایط مناسب اقتصادی مردم زیربنای اخلاق و فضیلت‌هاست/ هر جامعه‌ای که از ظلم حاکمان مستبد رها باشد، قطعا از آموزه‌های پیامبر اسلام بهره‌مند شده؛ استاد هادی سروش در گفت‌وگو با شفقنا

شفقنا- استاد هادی سروش تأکید کرد: پیامبر خدا از مردم بود و در میان مردم بود و پیامبری او فقط دعوت به خدا بود و آن دعوت هم به گونه ای بود که جملگی امیدبخش بود.

وی می گوید: هر جامعه ای که نام اسلام هم نداشته باشد، ولی اگر آزاد از موهومات و خرافات باشد و نیز نجات یافته از انحرافات اخلاقی باشد و یا رها شده از ظلم حاکمان مستبد باشد، قطعا از آموزه های پیامبر اسلام بهرمند شده است.

استاد سروش معتقد است: ضرورتِ راحتیِ زندگی و شرایط مناسب اقتصادی مردم در آموزه های بعثت تا حدی است که استاد مطهری آن را زیربنای اخلاق و فضیلت ها در جامعه می داند.

در ادامه متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین هادی سروش را می خوانید:

رحمت وجود مبارک پیامبر(ص) نسبت به همه مردم، به خصوص نسبت به مؤمنین، به چه صورتی بوده است؟

پاسخ کامل به این پرسش در سوره مبارکه انبیا آیه ۱۰۷ آمده است که “وما ارسلناک الا رحمة للعالمین.” این جمله نفی است که با استثنا همراه شده و به طور طبیعی معنای حصر را می‌رساند، یعنی فقط و فقط ارسال و بعثت پیامبر حضرت خاتم الانبیا برای رحمت نسبت به تمام عالم و همه مردمانش.

وجود مبارک پیامبر طبق آنچه که شهید ثانی نقل می‌کند، فرمود: “مثل ما بعثنی الله من الهدی مثل الغیث؛” یعنی مثل بعثت من که خداوند متعال مرا مبعوث کرد و مسئولیت پیامبری را برای من قرارداد، مانند باران است. این جمله کوتاه پیامبر از مصادیق مهم جوامع کلم است. جوامع کلم آن چیزی است که پیامبر فرمود خداوند متعال به من عنایت فرموده، یعنی سخنانی که در عین کوتاهی، بسیار پرمعنا هستند. اینکه پیامبر فرمود: “مثل من، مثل باران است”، باران در سرزمین‌های مختلف می‌بارد. بر شنزار می‌بارد، بر سرزمین سخت و صخره می‌بارد، بر سرزمین‌هایی که آب را در دل خود نگه می‌دارند، در آنها هم می‌بارد. در شنزار هیچ سودی ندارد و وقتی باران تمام می‌شود و آفتاب می‌شود، گویا اصلاً بارانی بر این سرزمین نباریده است. بر صخره‌ها، وقتی می‌بارد، آب‌ها در صخره و کوه‌ها جمع می‌شوند و مورد استفاده حیوانات و جانداران برای مدتی هستند. از همه زمینه‌ها برای بهره‌برداری بیشتر از باران، آن سرزمینی است که آب را در دل خود نگه می‌دارد و در موقعیت مورد نیاز، آب را تبدیل به گیاهان سودمندی می‌کند. پیامبر فرمود: “بعثت من مانند باران بر همه می‌بارد؛ بعضی کسانی هستند که زمینه آماده‌ای دارند و بسیار خوب از آموزه‌های رسول‌الله بهره می‌برند، هم برای خود و هم برای آیندگان.”

البته عده‌ای هم بهره‌مند نمی‌شوند، اما به اعتراف بزرگان و علمای ما، فیلسوفانی مانند ابن سینا و ملاصدرا، اکثریت قاطع با همین گروه هستند که زمینه بهره‌برداری از سخنان و آموزه‌های پیامبر را دارند و از پیامبر بهره‌مند می‌شوند و شده‌اند و تا قیامت خواهند شد. لذا آیه شریفه که می‌فرماید “و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین” قطعاً چنین است و همه جهانیان از آموزه‌های پیامبر عزیز اسلام بهره‌مند هستند و تا ابد خواهند بود.

آیا هدف پیامبر معظم اسلام با تمدنی که در جهان امروز می‌بینیم، هماهنگ است؟ چگونه این هماهنگی در آموزه‌ها و رسالت پیامبر قابل مشاهده است؟

مراجعه به آیات قرآن، پاسخ را به صورت کلی می‌دهد و به عنوان نمونه، آیه ۴۵ سوره احزاب در رابطه با رسالت و بعثت پیامبر خداست. این آیه به صورت کلی‌تر، ترسیم‌کننده رسالت و هدف بعثت است: «یا أیهَا النَّبِىُّ إنّا أرْسَلْناک شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً. وَ داعِیاً إلَى اللهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً» . به نظر من، جامع‌ترین آیه در میان تمام آیات قرآن در زمینه بعثت و رسالت خاتم انبیا، همین آیه است که با چه خصوصیت مهمی پیامبر را معرفی می‌کند و سپس مسئولیت پیامبر را با یک عنوان مهمی تدوین فرموده است.

آن سه خصوصیت مهم که در رسالت و بعثت انبیا است، اتفاقاً در تمدن جدید جهانی به نظرم بیشتر پاسخ خواهد داد. وقتی ما می‌بینیم خصوصیات وجود مبارک پیامبر و بعثت او در جامعه جاهلی به آن زیبایی طنین‌انداز شد و دل‌ها و اندیشه‌ها را به خودش جذب کرد، طبیعتاً در جهان متمدن که دل‌ها آماده‌تر و اندیشه‌ها آماده‌تر هستند، باید جذب بیشتری وجود داشته باشد.

آن سه خصوصیت این است که اولا؛ پیامبر شاهد است؛ شاهد به این معنا که پیامبر در میان مردم و در متن جامعه است. هیچ اندیشمند و فیلسوفی و هیچ عالمی تا وقتی بیرون جامعه، در درون اتاق مطالعه خود یا در انزوا و در یک گوشه‌ای باشد، نمی‌تواند مسئولیت خود را نسبت به جامعه ایفا کند. خصوصیت پیامبر عزیز اسلام این است که شاهد است، یعنی در متن جامعه حضور دارد. با مردم است، در کنار مردم است. در همه خوشی‌های مردم در کنار آنهاست، شریک دل‌های آنهاست.

خصوصیت دوم این است که پیامبر مُبشر است یعنی ؛ چهره و شخصیت و گفتمان و گفتاری دارد که تمام این‌ها بشارت، مژده و امید به آینده است. آینده‌ای مثبت از تمام شئون پیامبر سرازیر است. پیامبر بعثتش بر اساس بداخلاقی، ناامید کردن جامعه، ایجاد تنگی و فشار، سردرگمی و بی‌هدفی نیست. پیامبر در هیچ زاویه‌ای یک انسان مغرور و یک انسان ناامیدکننده و یک انسانی که انرژی مردم را بگیرد، نیست. بلکه آنان از پیامبر انرژی می‌گیرد.

خصوصیت سوم ؛ پیامبربا همه شخصیتش، همه هویتش و همه چهره زیبایش نذیر است. نذیر به این معناست که آینده را و آنچه میتواند چالش زندگی و دنیا و آخرت مردم باشد را به خوبی بیان می‌کند و البته ممکن است در آن خبرهایی که نسبت به آینده می‌دهد، خبرهایی باشد که جامعه و مردم را نسبت به آینده حساس کند. همانطوریکه خبرهای خوب و امیدبخش نسبت به مردم و جامعه انتقال انرژی مثبت است ، تبیین دلسوزانه و رحیمانه چالش ها و انتقال صادقانه آن با جامعه نیز ایجاد شعف روانی میکند.

در ادامه آیه شریفه، آن نقطه مرکزی است خدا می‌فرماید: «وَ دَاعِیًا إِلَى اللّهِ». پیامبر کارش دعوت به سوی خداست. بعثت یعنی دعوت به سوی خدا. بعثت دعوت به سوی خداست، نه اینکه بعثت دعوت به سوی قدرت باشد، به سوی خشونت باشد، دعوت به سوی استبداد باشد، دعوت به سوی نافرمانی باشد، یا دعوت به سوی هوای نفس باشد. بلکه بعثت، داعی الی الله است.

مردم فطرت پاکی دارند؛ انسان‌ها دارای فطرت پاکی هستند. قرآن فرمود: «فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا». وقتی دعوت به سوی خدا را می‌بینند، پاسخ مثبت می‌دهند. هر کجا که ما در ادامه بعثت پیامبر عزیز اسلام توفیقی نیافتیم، چون حتماً داعی الی الله نبوده‌ایم. هر کسی بتواند داعی الی الله باشد، طبیعتاً دعوت او در میان جوامع بدون پاسخ نمی‌ماند.

این آیه شریفه به خوبی هماهنگی بعثت با جهان متمدن را و با جهان متمدن‌های پیش رو به خوبی ترسیم می‌کند.

چه رابطه‌ای میان بعثت خاتم الانبیا و نجات و آزادی بشر وجود دارد؟ چگونه بعثت پیامبر اسلام به عنوان عامل نجات بشر از خرافات، ظلم و استبداد معرفی شده و در تحقق آزادی انسان‌ها مؤثر واقع شد؟

بعثت و رسالت همه انبیا برای آزادی بشریت خصوصاً وجود مبارک پیامبر اسلام. پیامبران آمدند تا انسان را از خرافات، از محصور بودن در خرافات، از محبوس بودن در موهومات و از بندها و زنجیرهای استثمار و استعمار رها کنند. پیامبران و پیامبر اسلام بعثتش بر اساس این هدف شکل گرفت که انسان آزاد باشد، بشریت به آزادی برسد و از زنجیره‌های خرافات و موهومات بیرون بیاید، از زنجیر و حبس هواهای نفسانی آزاد شود و حتی هیچ حکومت و انسانی به عنوان هیچ حاکمی نتواند انسان‌ها را به بند عبودیت و به بند فرمان برداری بکشد که همان معنای استبداد است. استاد مطهری در جمله‌ای می‌فرماید که روز بعثت پیامبر اکرم روز نجات بشر از بندگی و بردگی است و پیامبر اکرم برای آزادی بشر به معنای واقعی و حقیقی کلمه، مبعوث شده، پس در جامعه‌ای که نام اسلام داشته باشد یا نام اسلام نداشته باشد، اما انسان در آن جامعه از موهومات و از خرافات و هوای نفس و تضییع حقوق دیگران و فرمانبرداری محض از جائران و حاکمان و دیکتاتورها آزار و رها باشد، آن جامعه پیام بعثت پیامبر را قطعاً گرفته و قطعاً در ذیل آموزه‌های عالی بعثت خاتم است، چه نام اسلام را بر این جامعه بگذاریم و چه نام اسلام را نگذاریم، اما نجات بشر از هرگونه قید و بند عبودیت نسبت به هوای نفس و عبودیت نسبت به جائران و دیکتاتوران و مستبدان، پیام مهم بعثت است که آن جامعه حتما پاسخ مثبتی داده است.

آیا در بعثت خاتم الانبیا زندگی و معیشت مردم دارای جایگاه و اهمیت ویژه‌ای است؟ چگونه مسائل اقتصادی، رفاه و امنیت مردم در تحقق اهداف بعثت پیامبر اسلام نقش داشته است؟

در بعثت خاتم الانبیا در رسالت رسول خدا معاش مردم، زندگی مردم و راحتی زیست برای مردم از امور زیربنایی رسالت پیامبر است. استاد مطهری می‌فرماید که پیامبران حرکت‌های زیربنایی و حرکت‌های روبنایی دارند، ایشان اخلاق، فضیلت، عبادت و معنویت را روبنا می‌داند و هر روبنایی تا زیربنای آن تکمیل نشده باشد طبیعتاً ساختار درستی پیدا نمی‌کند. در بعثت خاتم الانبیا آنچه که زیربناست شرایط زندگی مردم، رفاه مردم، آرامش مردم و امنیت مردم است. تعبیر پیامبر که به وفور در کتاب‌های حدیث دیده می‌شود “من لا معاش له لا معاد له؛” کسانی که زندگی ندارند یعنی شرایط زندگی برای آنها میسر نیست در بهداشت، در آموزش، امنیت، مسائل مربوط به اقتصاد، مشکلات جزئی در این امور مهم در زندگی دارند، در رابطه با دین هم دین هم موفق نیستند. آنکه معاش و زندگی مادی ندارد، معاش که محصول زندگی معنوی است را نیز نخواهد داشت. و این جمله که تقدم معاش بر زندگی مادی بر زندگی معنوی را برای ما ترسیم می‌کند در همین جمله است که می‌توان استدلال کرد بر سخن استاد مطهری که فرمودند مسایل مربوط به زندگی مردم، مسایل زیربنایی و بسیار مهمی است.

مرحوم کلینی در کتاب کافی و مرحوم برقی در کتاب محاسن که هر دو از کتاب‌های قدمای ما هستند، این دعا از وجود مبارک پیامبر نقل کردند که پیامبر فرمود “اللهم بارک لنا فی الخبز و لولا الخبز ما صلینا و صومنا ؛” خدایا به نان ما برکت بده، شرایط زندگی ما را توأم با راحتی و برکت قرار بده، مباد شرایط اقتصادی ما به شرایط فشار و تنگنا برسد که اگر نان در دست ما نباشد، نه زکات و صدقه‌ای و خیر رسانی در جامعه وجود خواهد داشت و نه نماز و معنویتی.

این جملات پیامبر، چه جمله‌ای که در ابتدا عرض کردم و این جمله دوم که دعای پیامبر است، نشان دهنده این است که اصلاح اخلاق، ترویج فضیلت و حتی دعوت مردم به احکام شرعی عبادی فردی مثل نماز و روزه و احکام شرعی اجتماعی مثل حجاب، تمام این‌ها زیربنا می‌خواهد و زیربنای آن تنها و تنها این است که باید شرایط و وضع زندگی مردم در نقطه مطلوب باشد، این آموزه مهم بعثت پیامبر در مورد مسائل مادی و زندگی است. پس باید در کنار فضائل اخلاقی و معنوی و برای حفظ دین مردم به فکر نان مردم باشیم. آنان که دغدغه ی نماز و حجاب مردم را دارند بدانند، تمنای دینداری از جامعه فقیر، چندان واقع بینانه نیست.

چه رابطه‌ای میان اندیشه‌های عالی و دانش‌های پرارزش با بعثت خاتم الانبیا وجود دارد؟ چگونه پیامبر اسلام به عنوان معلم و مروج اندیشه‌های عالی در راستای تربیت انسان‌ها و نزدیک کردن آن‌ها به خداوند عمل کرده است؟

پیامبر جمله‌ای دارند که این جمله بسیار بسیار مهم است و آن است که پیامبر فرمودند: «إنَّ اللَّهَ بعثنی مَعَلِّمًا»؛ خداوند من را به عنوان یک معلم مبعوث کرد. معلمی که طرح و برنامه او همه و همه در راستای رحمت و محبت است. پس بعثت خاتم الانبیا، بعثت قدرت نیست، بعثت حاکمیت بر مردم نیست، گرچه پیامبر قدرت و نفوذ دارد و حاکمیت دارد و حاکمیت او هم با خواسته خود مردم است. مهم این است که بعثت پیامبر بر اساس تعلیم و تزکیه است ، بعثت پیامبر براساس ارایه اندیشه‌های عالی در رابطه با خالق و مخلوق و آموزه‌های بلند او در همین راستاست. پس آنچه می‌شنویم و می‌خوانیم که برخی بعثت را محدود می‌کنند یا منحرف می‌کنند در موضوع قدرت، ما چنین چیزی در بیانات خود پیامبر نیافتیم و در روایات و قرآن هم که رسالت و بعثت پیغمبر تبیین شده، خبری از چنین قدرتی که امروزه به عنوان قدرت سیاسی مطرح است، چنین چیزی نمی‌بینیم. پیامبر به عنوان یک معلم، به عنوان یک شخصیتی که ‌ارتقاء دهنده نفوس انسان‌هاست و نیز به عنوان شخصیتی که درجات قرب را برای مردم نسبت به خداوند تبیین می‌کند و در جان‌ها نفوذ پیدا کرده مطرح است ، طبیعتاً یک قدرت و نفوذ معنوی دارد، اما اینکه بعثت و رسالت برای ایجاد قدرت باشد، چنین گذاره‌ای را در کتاب و سنت نمی‌بینیم و آنچه می‌بینیم این است که آن بزرگوار فرمود: « بعثنی الله مُعَلِّمًا».

«من امام اینان نیستم !»؛ نوشتاری از استاد هادی سروش

شفقنا | پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه

«من امام اینان نیستم !»؛ نوشتاری از استاد هادی سروش

انتشار :‌ پنج‌شنبه ۰۴ / ۱۱ /۱۴۰۳ | ساعت ۱۲:۳۱

شفقنا- حجت‌الاسلام والمسلمین هادی سروش نوشت: این حدیث مربوط به عصر حضرت صادق (ع) است که فرمود : “گروهى مى گويند كه من امام آنها هستم . به خدا قسم كه من امام آنها نيستم . خدا لعنتشان كند ، هر چه من پرده پوشى مى كنم ، آنان پرده درى مى كنند . من مى گويم : چنين و چنان ، آنان مى گويند : مقصودش فلان و فلان است . من در حقيقت امامِ كسى هستم كه اطاعتم كند .

به گزارش شفقنا حجت‌الاسلام والمسلمین هادی سروش در نوشتاری با عنوان «من امام اینان نیستم!» اینگونه نوشت:

یکی از مشکلات فکری و اعتقادی که دامنه آن به رفتارهای اجتماعی و سیاسی می رسد این است که افرادی در “جامعه دینی” بوسیله ادعایِ تمسک و پیروی از سیره ائمه معصومین (ع) از رویِ “صداقت” و یا براساس “فریب و ریاکاری” به اقدامات مهمی در حوزه دینی دست می زنند.

گمان اولیه این است که این بلیه و چالش اعتقادی که هر کسی از راه می رسد و برای گفتمان و انتخاب ها و سیاست های خود معصومین و روایات صادره از آنان را دستاویز خود می کنند مربوط به دوران غیبت است که دست شیعیان و پیروان اهلبیت (ع) از ائمه خود کوتاه است و افراد به درستی و یا به غلط سلیقه خود را به عنوان “مسیرامامت” معرفی می کنند، اما وقتی به روایات که صدور آن در عصر حضور ائمه بوده مراجعه می کنیم همین مشکل را به وفور می بینیم!

تصریح اهلبیت به اینکه ما امام آنان نیستیم و آنان از ما نیستند

این حدیث مربوط به عصر حضرت صادق (ع) است که فرمود : “گروهى مى گويند كه من امام آنها هستم . به خدا قسم كه من امام آنها نيستم . خدا لعنتشان كند ، هر چه من پرده پوشى مى كنم ، آنان پرده درى مى كنند . من مى گويم : چنين و چنان ، آنان مى گويند : مقصودش فلان و فلان است . من در حقيقت امامِ كسى هستم كه اطاعتم كند . ؛ قَومٌ يَزعُمُونَ أنّي إمامُهُم ، و اللّه ما أنا لَهُم بِإمامٍ ، لَعَنَهُمُ اللّه ، كُلَّما سَتَرتُ سِترا هَتَكُوهُ ، أقولُ : كذا و كذا ، فيقولونَ : إنّما يَعني كذا و كذا ، إنّما أنا إمامُ مَن أطاعَني.” (بحار ج ۲ ص ۸۰ از الغیبه نعمانی)

در روایت دیگری امام صادق(ع) به يكى از ياران خود فرمود : در مسجد حلقه‌هايى تشكيل مى‌شود كه موجب معرّفى خودشان و ما مى‌شوند. آنان از ما نيستند و ما هم با آنان رابطه‌اى نداريم .. آنان از من به “امام” نام میبرند ولى به خداقسم ! من امام کسی هستم که فقط از من اطاعت كند، امام اینان نيستم ، زبان شان از اسم من باز نمى‌ ماند و با اسم من تملّق مى‌كنند! به خدا قسم ! خداوند بين من و آنان در يك خانه جمع نمى‌كند. ؛ حلق فی المسجد یشهرونا و یشهرون انفسهم اولئک لیسوا منا و لا حن منهم .. یقولون: امام، اما والله ما انا بامام الا لمن اطاعنی فامامن عصانی فلست له بامام، لم یتعلقون باسمی، الا یکفون اسمی من افواهم فوالله لا یجمعنی الله و اباهم فی دار.” [الشافی ، ص ۳۶۴ از روضه کافی]

ولایتمداری صادقانه و ولایتمداری منافقانه

بررسی این موضوع مهم نیاز به پروهش و تحقیق وافی دارد. بصورت اجمال میتوان گفت؛ ما در رابطه با دین و دینداری در سطح عوام و بالاتر که سطح خواص است با دو شکل دینداری مواجه هستیم ؛ عده ای ولایتمداریِ صادقانه و خدا محور دارند ، و عده ای دیگر ولایتمداری منافقانه دارند! در ادامه خواهد آمد.

دو مشربِ معرفتی و مناسکی

و نیز در بحث دینداری ؛ گروهی در پی حفظ ظواهر دینی و انجام مناسک دینی هستند و به جایگاه معرفت در دین هیچ توجهی ندارد.
به عنوان نمونه ؛ امر بمعروف و نهی از منکر که واجبِ مشروط به “تاثیر داشتن” است را مطلق دیده و در هرجایی به بهانه نهی از منکر اقدام میکنند ، و بدتر این گروه ؛ آنان قدامات خشن و ماجراجویانه به اسم نهی از منکر میکنند!
و یا به بهانه ترویج معنویت ، وارد “اجبار و اکراه و تحمیل” دین و احکام دین بر مردم میشوند و یا بچه های غیربالغ را بدون توجه به آسیب های روانی و دینی در بلند مدت به سفرهای عجیب و غریب زیارتی و اعتکاف تشویق میکنند!

باید پذیرفت که در میان متدینان کسانی هستند که تظاهر به دینداری دارند ولی دست شان از معرفتِ دینی خالی هستند !

با “دینِ معرفتی” میتوان “دینِ مناسکی” را شناخت

دینِ مقرون به معرفت که در تعبیرات ائمه اطهار (ع) به “تفقه در دین” نام برده شده ، میزان تشخیص برای دینِ مناسکی است ، چه آنجا که کسی مُبلغ دینِ مناسکی باشد بدون فریبکاری و چه آنجا که تبلیغ دینداریِ ظاهری بر اساس یک نوع فریب و دروغ باشد.
برای توصیح ، باید شاخصه ها را مورد بررسی قرار داد تا شاخصه های ترویج و مُروجانِ دینداری های بدون تفقه و یا دینداری های فریبکارانه معرفی شوند. در این بحث توجه شما را به چند روایت معتبر و مهم جلب مینمایم.

شاخصه تبلیغ های دینی مسئله دار

۱ – بی تقوایی در رابطه با حق الله و حق الناس

امام صادق (ع) فرمود: اى پسر جندب! به شيعيان ما این پيام را برسان ؛ مبادا راههاى گوناگون، شما را به بيراهه كشاند، زيرا به خدا سوگند كه ولايت و دوستى ما، جز با پارسايى و سخت كوشى در دنيا و هميارى و همدردى با برادران دينى به دست نيايد و كسى كه به مردم ستم كند، شيعه ما نيست . ؛ يَا بنَ جُندَبٍ ، بَلِّغ معاشِرَ شيعَتِنا وقُل لَهُم : لا تَذهَبَنَّ بِكم المَذاهِبُ ، فَوَالله لا تُنالُ وَلايَتُنا إلاّ بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ فِي الدُّنيا ، ومُواساة الاخوان فی الله ، و لیس من من یظلم النّاسَ (تحف العقول / ۳۰۳)

۲ – به سایه ظلم و ظالم پناه گرفتن

عبد الله بن ابي يعفور گويد: امام صادق (ع) فرمود: “..هر كه خدا را با پيروي از امام ستمگري كه از جانب خدا نيست دينداري كند، دين ندارد.. عرضكردم: آنها دين ندارند و بر اينها سرزنشي نيست؟ فرمود: آري آنها دين ندارند و بر اينها سرزنشي نيست، سپس فرمود: مگر قول خداي عز و جل را نمي شنوي که فرمود «و كساني كه كافر شده اند كارشان در دست طغيانگران سركش است كه از نور بظلمت شان ميبرند» و سپس امام صادق (ع) فرمود : مقصود از اين آيه اينست كه آنها نور اسلام داشتند، ولي چون از هر امام ستمگري كه از جانب خدا نبود پيروي كردند، بواسطه پيروي او از نور اسلام بظلمات كفر گراييدند.. ؛ لاَ دِينَ لِمَنْ دَانَ اَللَّهَ بِوَلاَيَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ وَ لاَ عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلاَيَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اَللَّهِ .. أَنَّهُمْ كَانُوا عَلَى نُورِ اَلْإِسْلاَمِ فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا كُلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَرَجُوا بِوَلاَيَتِهِمْ إِيَّاهُ …” [الکافي ج ۱ ص ۳۷۵]

۳ – فریبکاری بوسیله اخلاق نرم و ترویج دینداری برای رسیدن به منافع دنیا

پیامبر خدا (ص) فرمود : واى بر كسانى كه دين را وسيله كسب دنيا مى كنند و با زبان نرم خود در برابر مردم به لباس ميش در مى آيند ، گفتارشان از عسل شيرين تر است و دلهايشان دل گرگ است . ؛ ويلٌ للذينَ يَجتَلِبُونَ الدنيا بالدِّينِ ، يَلبَسُونَ للناسِ جُلودَ الضَّأنِ مِن لِينِ ألسِنَتِهِم ، كلامُهُم أحلى مِن العَسَلِ و قُلوبُهُم قُلوبُ الذِئابِ .. [أعلام الدين ۲۹۵ و سنن ترمذی ج ۴ ص ۳۵]

ریا کارانِ در عرصه دین با مراجعه به متن زندگی شان -و نه پشت میز ریاست- میتوان شناخت ، کسانی هستند که در دامنه زندگی خصوصی آنان دروغ و فریب و تهمت و اختلاس و حقوق نجومی و دست در بیت المال و اوقاف هست ولی در صفحه رسانه و یا تلویزیون و یا پشت تربیون سجاده آب میکشند!

۴ – ایجاد اختلال در عدالت خواهی و ایجاد عدم امنیت برای جامعه

تشخیص چهره فریبکارانی که در چهره بظاهردینی هستند بسیار سخت است ، اما محال نیست و با توجه شاخصه هایی که در بیانات معصومین (ع) قابل دستیابی است. کسانی که در برابر تبعید و حبس و شکنجه و کشتن طلایه داران عدالت خواهی اقدامی ندارند از جمله کسانی هستند که نمیتوان دینداری و ولایتمداری آنان را تاییدصددرصدی نمود.
در یک حدیث نورانی چنین آمده ؛
دین خداوند مى‌گويد: واى بحال كسانى كه بخاطر رسیدن به دنیا ، دين را وسیله قرار میدهند تا مردم فریب دهند ، و واى بحال كسانى كه بر پاكنندگان عدالت را از پا در می آورند ، و واى بحال كسانى كه باعث می شوند تا مومنان (از ترس آنان) در ترس و تقيه زندگى مى‌كنند .. ؛ وَيْلٌ لِلَّذِينَ يَخْتِلُونَ اَلدُّنْيَا بِالدِّينِ وَ وَيْلٌ لِلَّذِينَ يَقْتُلُونَ اَلَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ اَلنَّاسِ وَ وَيْلٌ لِلَّذِينَ يَسِيرُ اَلْمُؤْمِنُ فِيهِمْ بِالتَّقِيَّةِ.. [الکافی ج ۲ص ۲۹۹]

ولایتی های بی ولایت

ما از امام خمینی کُدهای خوبی در این موضوع دریافت کرده ایم که بحث مفصل می طلبد .
خواندنِ این جملات آن مرجع آگاه و مجاهد عارف بسی راهگشاست که فرمود : «ولایتی» های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند! [صحیفه ؛ ج ۲۱ ص ۲۸۱]

ندایِ “من امام اینان نیستم”

آنچه در این گفتار روشن شد این است که هر کسی بصِرف ادعا نمیتواند خود و گفتمان خود و تفکر خود را به عنوان “گفتمان اهلبیت(ع)” معرفی کند ، چرا که در طول چهارده قرن صدای صریح امام صادق (ع) به گوش میرسد که در رابطه با برخی از “مدعیانِ ولایت” میفرماید : من امام اینان نیستم!

محوریت مرجعیت شیعه

در پایان ؛ با اعتراف و اذعان به اینکه این موضوع که در این مقاله طرح نمودیم دارای پیچیدگی های سخت و سترگی است ، توصیه به پیوستگی با عالمان ربانی و مجتهدانِ شجاع و عاقل و جامع که در بالاترین مراتب تقوا باشند ، میتوان از خطرات محفوظ ماند. چرا که مرکز ثِقل “گفتمانِ شیعه ناب” در طول هزار و اندی سال که دوران غیبت امام (عج) است به عُهده و محوریت “مرجعیتِ جامع” بوده و خواهد بود . ان شاءالله
وَفِي ذَٰلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ (مطففین/ ۲۶)

  • برچسب ها
  • استاد هادی سروش
  • حجت‌الاسلام والمسلمین هادی سروش

اخبار مرتبط

در روز ولادت امیرالمومنین (ع) «نهج البلاغه» بخوانیم؛ نوشتاری از استاد...

استاد هادی سروش در مراسم افتتاحیه بیمارستان آیت الله هاشمی رفسنجانی:...

زیارت جامعه کبیره؛ یادگارِ معرفتیِ امام هادی(ع)، نه تنها مرامنامه شیعه...

درسِ «شجاعتِ علمی» و «شجاعتِ سیاسی» در مدرسه جهانیِ امام باقر...

استاد هادی سروش: «خداباوری و خدامحوری» دو شاخصه مهم حضرت فاطمه(س)...

شرحِ عرفانیِ مقامِ “سِر مُستودَع” حضرت فاطمه (س): یادداشت استاد هادی...

 
  BLOGFA.COM