پرورش روح
پرورش روح
در روزنامه جمهوری اسلامی
به قلم:
حجةالاسلام استاد هادی سروش
-------------------
قسمت اول
مقدمه
ماه مبارك رمضان اولين موقعيتي است كه انسان متوجه بعد باطني خود شده و ميتواند با رياضت و ورزش معنوي در"جان خود" تأثيرگذار باشد.
متفكر و انديشمندي را سراغ نداريم كه بر حالت ايستا بودن "روح آدمي" استدلال قابل قبولي عرضه كرده باشد بلكه بالعكس انديشمندان شرق و غرب با دلائل فلسفي و رواني و ديني بر اين باورند كه "روح انسان" قابل "پرورش" است كه به نظر ميرسد ملاصدرا و نظريه "حركت جوهري" سر آمد آنان باشد.
روح در چهار بعد قابليت پرورش دارد:
الف) ديني
ب) اخلاقي و عرفاني
ج) عقلي
د) زيبائي و هنر
آنچه اين نوشته برعهده دارد بررسي بعد دوم است اما چون در بحثهاي اخلاقي و عرفاني منبع "قرآن و سنت" است، در نتيجه خالي از بحثهاي ديني و حتي عقلي نخواهد بود.
ترديدي نيست كه بحثهاي مربوط به "روح شناسي" اهميت ويژهاي دارد. استاد مطهري معارف اسلامي را در دو ركن خلاصه كرده اول: خدا و دوم: روح. در نتيجه شناخت صحيح روح (البته درحد توان بشري) شناخت ركني از اركان معارف است و براي پي بردن به ارزش موضوع كفايت مينمايد.
معنا و مفهوم "پرورش روح"
غرض از "پرورش روح" اين است كه انسان بتواند تمام استعدادهاي روحي خود را شكوفا و تمام خواص و آثار انساني را در باطن خود محقق ساخته و در نتيجه ظاهر خود را ميهمان آن باطن زيبا كرده و كمالات روحي خود را به ظهور برساند و در دنيا و آخرت، خود و ديگران را بهرهمند سازد.
چنين انسان رشد يافتهاي را قرآن "عبادنا الصالحين" مينامد و در زبان اهل معرفت تعبير به "صاحب روح قدسي" ميشود. و در واقع چنين انساني، انسان است ولي در لباس فرشتگان البته با مسئوليت غيرمحدود، چون مسئوليت فرشتگان معين و محدود است ولي فرآيند انسان متكامل از فرش تا عرض را تسخير كرده و مدال افتخار "خلافت الهي" را دارا شده و تأثيرگزار بر عالميان خواهد بود.
اهميت پرورش روح
با استفاده از تفسير الميزان آيه سوره مائده كه فرموده: "عليكم انفسكم" (بر شما باد مراقبت از جان و روح تان) مسئوليت مهم انسان در رعايت و مراقبت و پرورش "نفس" به خوبي روشن است.
به راستي همه ما چه مقدار از عمر و ساعات زندگي مان را در مقام توجه و عمل به اين آيه قرار دادهايم؟
درحاليكه همه آدميان در همه گفتارها و نوشتارها و كردارها و... ميهمان همين "نفس" خويش خواهند بود.
=====================================
قسمت دوم
پرورش تا چه سطح و اندازه اي؟
با استفاده از شواهد قرآني و حديثي انسان براي تكامل خود و پرورش جان خود، اندازه معيين ندارد و هرچه بيشتر بهتر است.
لذا در قرآن در مورد مقدار تقوي در سوره تغابن ميفرمايد:
"فاتقواالله مااستطعتم" يعني "هر قدر ميتوانيد و توانائي داريد باتقوي باشيد".
در تعبير ديگري در سورههاي مائده و منافقون سخن از "تعالوا" است يعني بالا بيائيد و هيچ نقطهاي را بعنوان نهايت بالائي معرفي نميفرمايد.
و در وصاياي امام علي به فرزندش آمده در قيامت به قاريان قرآن خطاب ميشود: "اقرء وارق" يعني امروز هم "بخوانيد و بالا برويد"
در تمام اين شواهد ديني سخني از نهايت مقصد در "پرورش روح" ديده نميشود لذاست كه حضرت امام(ره) در آثار عرفاني خود سفر دوم عارفان كه "سفر من الحق الي الحق" است را بينهايت معرفي ميكند.
وابن ميثم بحراني در شرح نهج البلاغه تعبير امام علي(ع) "آه من طول السفر" را به همان وزان شرح كرده است.
نقطه رازگونه اين بيانتهاء بودن شايد در اين باشد كه همه كمالات آدمي نمونهاي از كمالات الهيه است و كمالات الهيه بيانتهاست، پس انسان هم در آراستگي به آن حقائق روحي ميتواند داراي هر حد و اندازه فوق تصور شود.
پس در پرورش روح چنان استعدادي در جان انسان قرار داده شده كه به هر مقدار تقوي و معنويت كسب شود باز هم جا دارد كه تلاش بيشتري در "پرورش خود" داشته باشد.
شايد از همين جاست كه در باب حقيقت الايمان واليقين كتاب اصول كافي، رسول خدا(ص) صحابي بزرگوارش كه مدعي به مرتبه "كاني انظرالي عرش ربي" رسيدن بود را فرمود: "الزم ما انت عليه" يعني "بر آنچه دست يافتي مراقبت باش" و او از پيامبر(ص) درخواست كرد كه دعا كند به مراتب بالاتر نيل پيدا كند و پيامبر(ص) براي او از خدا طلب شهادت كرد.
نتيجه اين حديث در اين معناست كه حتي مراتب بلند "شهود عرفاني" نهايت حد و حدود آدمي نيست.
===============================
قسمت سوم
پرورشي در اوج دقت
"پرورش روح" از نوع دوم است كه بايد در اوج دقت انجام شود و اين تمام دقت در دو نقطه متمركز است:
اول همه توجه به خود و دوم نپرداختن به عيوب ديگران
پرورش در پرتو همه توجه به خود
جان انسان داراي حالات مختلفي است و دگرگونيهاي متفاوتي براي او حاصل ميشود و از اين جاست كه به گوهر دروني انسان "قلب" گفته شده چون همواره درحال انقلاب و دگرگوني است.
در پرورش روح بايد متوجه حالات نفس بود و به مقتضاي تقاضاي آن عمل كرد همانطوري كه براي پرورش يك گياه كه نياز هفتگي به آب دارد نميشود روزانه پاي آن آب ريخت و اين جز خسارت و پوسيدگي براي آن گياه چيزي به همراه نخواهد داشت.
در نهج البلاغه آمده: "ان للقلوب اقبالاً وادباراً..." دلها داراي حالات متفاوتي هستند گاه در حالت اقبال و قبول هستند و گاه ديگر درحال روي برگرداندن كه از قبول سرباز ميزنند و شما در حالت اول با نفس خود روبرو شويد و چيزي را از او طلب كنيد.
شايد بدين جهت است كه برخي از نفوس توان شنيدن حرفهاي سنگين اعتقادي را ندارند اما در قبال ذوقيات كاملاً آمادهاند.
و در "پرورش روح" صاحب نهج البلاغه، حضرت امير(ع) در بيان ديگري، بيان قبل خود را كاربردي كرده و ميفرمايد "فاذا اقبلت فاحملوا علي النوافل و اذا ادبرت فاقتصرو ابها علي الفرائض" يعني در زمان انبساط و پذيرش روح خودتان رادر مستحبات قرار دهيد و در صورت انقباض و بسته بودن دريچههاي ورودي نفس، فقط همان واجبات را انجام دهيد.
امام على علیه السلام همین موضوع را بابیان دیگری در ضمن نامه اى به حارث همدانى مرقوم فرمودند: «و خادع نفسک فى العبادة و ارفق بها ولا تقهرها، وخذ عفوها و نشاطها، الا ماکان مکتوبا علیک من الفریضة و انه لابد من قضایها و تعاهدها عند محلها.»؛ نفست را در هنگام عبادت گول بزن و با آن مدارا کن و بر آن فشار و زور نیاور، در هنگامی که حالت گذشت و شادابى در نفس پدید آمده، از آن بهره گیر، مگر آنچه به عنوان واجب بر تو نوشته شده است، در واجبات ناگزیر از اداى آن هستى و در وقت و شرایطى که براى آن مقرر شده است، باید انجام بدهى . (بحارالانوار، ج ۳۳ص ، ص۵۰۹)
نپرداختن به عيوب ديگران
ترديدي نيست كه براي موفقيت در يك طرح، بايد بر آن متمركز بود و اسباب تشتت و چندگانگي را از مسير برداشت، لذا حضرت امير(ع) ميفرمايد:
"طوبي لمن شغله عيبه عن عيوب الناس... فكان من نفسه في شغل" پس بايد همه هم و غم انسان در روح و جان خود او متمركز باشد. بقول امام(ره) بمانند ساعت سازي كه از همه سرو صداهاي بيرون مغازه خود غافل و مشغول تعمير يك ساعت با تمام دقت باشد.
=====================================
قسمت چهارم
شناسايي موقعيت "روح آدمي"
"روح" انسان هم خلقتش به همين شكل است كه گرچه يك مرتبه آن ظهور در جهان است ولي طرف ديگرش به دست خداست كه: "الله يتوفي الانفس حين موتها..."
با توجه به اين مقدمه وظيفه داريم با "پرورش" و "تزكيه" و "رشد" روح خود را در مسير الهي و مسير صعودي سوق داده تا به "انك كادح الي ربك" نائل شويم.
ضرورت اقدام فوري در پرورش روح
ما انسانها بالطبع در موقعيتي قرار داريم كه از يك روح با خواص و آثار خود در جايگاهاش درحال قوي شدن است بطوري كه بعد از مدتي اگر انسان بخواهد يك خلق يا عادت نفساني خود را ترك كند رياضتهاي زيادي نياز است و حتي تا جائي ميرسد كه شايد تغيير و تبديل ناممكن باشد.
پيامبر(ص) براساس نقل "جامع السعادات" فرمودند: "اگر به من خبر دهيد فلان كوه را از جاي خود برداشتيم چه بسا باور كنم ولي اگر خبر دهيد اخلاق نهادينه شده شخصي تغيير كرده، قبولش مشكل است". اين از يك طرف كه روح با همه حالات و آثارش در مرور زمان درحال جاودانه و نهادينه شدن است.
و از سوي ديگر انسان بر اثر گذر عمر و تقليل قوا روي به ضعف است و چه بسا كارهاي آسان امروز انجامش براي فردا بسيار سخت باشد.
تمثيل مولوي در اين مقام جالب است كه "مردي در معبري خار كاشت و برخي اعتراض كردند و برخي ديگر گفتند سال ديگر اقدام خواهيم كرد... هر ساله خارها زيادتر و قواي مردم ضعيفتر ميشد تا روزي كه همه معبر را خار گرفت و قدرتي براي كسي نماند كه اقدام كند".
در نتيجه براي "پرورش روح" همين امروز روز شروع است نه فردا و فرداها. كه وعده "فردا" خود دام شيطان است كه در علم اخلاق، آن را "تسويف" مينامند.
=====================================
قسمت پنجم
پرورش روح ظرافت است
توجه به يك نكته نقش اساسي در "پرورش روح" دارد و چه بسا غفلت از آن پرورش را تبديل به تخريب و تضييع ميكند و آن نكتهاي است كه استاد مطهري در كتاب منتشر شدهاي به نام "يادداشتها" آوردهاند كه عبارت است از:
"پرورش نظير صنعت نيست كه با پيراستن و ساختن و وصل بوسيله چكش يا پتك حاصل شود بلكه پرورش به فعليت رساندن قوه و استعداد است كه عوامل لطيفي را ميطلبد مثل گلي كه دست نسيم و شعاع نور و آب آبپاش و گرماي معتدل را ميطلبد."
سخن در پرورش و نحوه پروراندن به اين زيبائي شايد نديده باشيم. بلي، آيتالله مطهري شاگرد نهج البلاغه است كه خطوط كلي و معيارهاي اساسي را از امام العارفين گرفته، از آنجا كه آن حضرت به فرزندش امام مجتبي(ع) ميفرمايد: "اياك و موضع الغيره" بعد ادامه ميهد: "فرزندم اگر در تربيت توجه به شرائط و موقعيتها نكني بمانند اين است كه مريضي را در معرض دوا قرار نداده بلكه در معرض مرض بيشتري قرارداده اي"
پروراندن روح خود يا روح ديگري و عهدهدار شدن مسئوليت مهم "مربي" بودن ظرافت خاص به خود را ميطلبد ولذاست كه در نوبتهاي گذشته از نهج البلاغه شاهد اقامه كرديم كه در مواقع قبض و بسته بودن روح نبايد "مستحبات" را به خورد جان خود داد.
پرورش روح تحت اراده و اختيار است
طبقات عالم هستي داراي پنج طبقه وجودي است: جمادات - نباتات - حيوانات - انسان - فرشتگان. از اين پنج گروه فقط "انسان" است كه پروراندن خود را عهدهدار شده، لذا "قلم تكليف" هم فقط بر انسان جاري است كه در آيات مختلف قرآن بدان اشاره شده نظير "عجلنا له فيها مانشاء" كه در سوره اسراء آيه 18 آمده كه بدين معناست كه "ما آنچه را انسان بخواهد برايش قرار ميدهيم" و نتايج همه به خود شخص بازگشت دارد: "من اهتدي فانما يهتدي لنفسه و من ضل فانما يضل عليها" و ديگران از آنچه انسان با دست خود پرورانده بيگانهاند كه "لاترز وازرزه و زراخري".
و چون در پرورش روحاني و ملكوتي جان وعدههاي الهي بسيار بزرگ است، خود تضمين فرموده: "من ارادالاخره و سعي لها سعيها و هومؤمن فاولئك كان سعيهم مشكوراً".
قسمت ششم
روح و پذيرش پرورش
موجودات از دو حال خارج نيستند يا قبول پرورش و تربيت در آنها نيست مثل جمادات كه در پائينترين نقطه خلقتاند و نيز مثل فرشتگان كه در بالاترين نقطه خلقتاند "عباد مكرمون لايسبقونه بالقول وهم بامره يعملون" (انبياء/26)
و يا اينكه استعداد پرورش در آنها ميباشد مثل نباتات و حيوانات كه البته انسان به علت پذيرش نامحدودش از نبات و حيوان متمايز است.
صدرالمتألهين صاحب كتاب "اسفار اربعه" در تعريف انسان ميگويد:
"انسان يك ماهيت غيرمتعين است و هر خلق و ملكهاي را ميتواند در خود جاي دهد".
اين سخن بيترديد از نهج البلاغه گرفته شده كه فرمود: "القلوب اوعية فخيرها اوعاها" (حكمت / 147) جان انسانها ظرف است و بهترين ظرف، ظرفي است كه جاي بيشتري و وسعت فزونتري داشته باشد.
پذيرش انسان حيرت آور است مثلاً درخت انگور فقط انگور ميدهد و از تخم مثلاً بلبل فقط بلبل پديد ميآيد ولي از انسان ميشود كه "فرشته اي" درست شود يا در سير نزولي "حيوان" پديد آيد.
نهج البلاغه پرورش منفي آدميان را به خوبي به تصوير ميكشد كه "الصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان" (خطبه 87)
و از اين تعبير جلوتر بيان قرآن است كه "حيوانيت" را نهايت سير و حركت منفي انسان نميداند بلكه پايينتر را معرفي كرد. "كالانعام بل هم اضل" (اعراف / 179). شايد سر بدتر از حيوان بودن هم در اين نكته باشد كه انسان در مسير حيوانيت در زندگي مثلاً چون عقل و انديشه خود را به كار ميگيرد بطوري وارد ميدان درندگي و سبعيت ميشود كه هيچ پلنگ و گرگي نميتواند به او برسد.
در ذيل آيه "يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجاً" (نبأ / 18) حديثي را مفسران شيعه و اهل سنت از پيامبر(ص) نقل كردهاند كه در روز حشر انسانها به شكلهاي مختلفي از حيوانات محشور ميشوند، از "مور" گرفته، تا "عقرب" و...
اما طرف و سوي ديگر حركت انسان، همان پرورش در مسير الهي است كه در اين وادي هم انسان اگر تحت تربيت صحيح قرار گيرد قابليت حيرت آوري دارد كه به شرح آن خواهيم پرداخت.
==================================
قسمت هفتم
قابليتهاي روح
قابليتهاي روح آدمي در سير كمالي و صعودي قوي و حيرت آور است و بگونهاي است كه نهايت سيرش را قرآن در "فادخلي في عبادي وادخلي جنتي" تعريف كرده است كه واژه "عبادي" و نيز كلمه "جنتي" خود قصه مفصلي در كتب اهل معرفت دارد.
خلاصه اينكه آن كس كه به مقام "عبادي" واصل شده باشد مظهر و مصداق "سخرلكم مافي السموات و مافي الارض" (لقمان / 20) شده و عالم هستي مطيع او خواهد بود چون او مطيع علي الاطلاق خداي سبحان شده است.
و آنكه به مقام "جنتي" رسيده باشد يعني از "بهشت كردار" كه در صحف عرفانيه به آن "جنت افعال" و از "بهشت اخلاق" كه "جنت صفات" است گذشته و به "بهشت ذات" رسيده كه همان "جنتي" سوره فجر است كه مقام "لقاءالله" است كه شرح اين مقامات در اين مجال نميگنجد و گوشهاي از آن در كتاب "چهل حديث" حضرت امام(ره) آمده است.
اينها همه زاويهاي از روح پرورش يافته است كه همه را قرآن با تعبير "اني جاعل في الارض خليفه" (بقره / 30) معرفي كرده و واقعيت آن است كه هيچ حكيم يا عارفي نتوانسته اوج مقام "خلافت اللهي" انسان را به قلم يا بيان در آورد و اگر با نظر دقيق و لطافتبين به يك عبارت حضرت امير(ع) توجه كنيم قطعاً اعتراف به عجز ميكنيم و آن بياني است كه آن حضرت در مورد ارتباط "بهشت" با "بدن مؤمن" دارند.
در نهج البلاغه حكمت 456 بهشت با همه نعمتهاي حيرت اندر حيرتش بهاء "بدن بهشتيان" است، اما "روح بهشتيان" چه بهائي دارد؟ لبها و دهانها بسته است.
حق با امام الحق و حق الامام يعني اميرالمؤمنين(ع) است كه فرمود: "ان القلوب اوعيه" (نهج البلاغه حكمت 147) "جان انسانها "ظرف" است و بهترين آن وسيعترين آن است" و عجب وسعتي! وسعتي بيش از همه خلقت!
==============================
قسمت هشتم
ضرورت پرورش
نكاتي در نوبتهاي گذشته در باب "پرورش روح" تقديم شد.
نكته مهم ديگر در اين است كه براي اقدام، فردا دير است و از امروز بايد دست به كار شد و مشغول پروراندن جان خود شديم كه غفلت در اين جا خسراني جبران ناپذير است.
سخني در فلسفه ملاصدراء كه به نام "حكمت متعاليه" شناخته شده آمده كه فراخور دقت است.
اين اعاظم براين باورند كه "نفس" در طبيعت و جبليت خود "حركت دارد و متحرك" است و اگر اين حركت در مسير الهي و مدار ملكوتي قرار نگيرد متوقف خواهد شد و سر از "مسخ" در آورده كه در نتيجه طبيعت انساني و فطرت آدمي تغيير خواهد كرد درحالي كه ريشه آنسوئي داشته "نفخت فيه من روحي" (حجر / 29) بوده است.
بدين جهت است كه قرآن امر به "سرعت" و "سبقت" مينمايد با اينكه "سرعت و سبقت" در بعضي از امور اجتماعي امر پذيرفته شدهاي نيست، اما در سير اليالله ضروري و ممدوح است كه "فاستبقوا الخيرات" (بقره / 148) و "سارعوا الي مغفرة من ربكم" (آل عمران / 133) و در نهج البلاغه به وضوح فرمود: "ما اسرع الساعات في اليوم و اسرع الايام في الشهر و اسرع الشهور في السنه و اسرع السنه في العمر" (خطبه / 188) يعني "چه سريع ساعات يك روز و روزهاي ماه و نيز ماههاي سال و سالهاي عمر سپري ميشود".
و از طرف ديگر فرصت ما بسيار ناچيز و اندك است و آن فرصت فقط به اندازه "عمر" است همان عمري كه پيامبر(ص) ميانگين عمر امت خود را هفتاد سالگي معرفي كرد.
و اين فرصت محدود را امام علي(ع) با اين بيان گوشزد كرد كه "ممهلكم في مضمار ممدود" (نهج البلاغه خطبه 239) كه يعني مهلت شما در ميدان مسابقه تمام شدني است.
خدايا در اين ماه كه ماه لطف و عنايت توست، توفيق حركت بسوي خودت را بيش از پيش به ما عنايت فرمايد.
=======================================
قسمت نهم
پرواز در عالم ملكوت
در كتب آسماني با واژههايي مثل "اسراء" و "عروج و معارج و معراج" و نيز "رفعت، رافع، رفعناه، يرفعه" و "صعود، یصعد" و... آمده است.
و در آثار ادبي، عرفاني هم تعبيراتي مشابه "مرغ پرنده"، "طيران" و "پرواز"...
اينها همه نشان از اين واقعيت دارد كه روح پرورش يافته نه تنها قدرت حركت دارد بلكه توانائي پرواز در وجود او نهاده شده و روشن است كه در حركت عادي، توانائي حركت كننده محدود و سفرش از جهت زمان و شرائط آن به طول ميانجامد ولي در پرواز سفر سريعتر و ميدان ديد بسيار قويتر است "اولم ينظروا في ملكوت السموات والارض" (اعراف /۱۸۵) و اين شأن روح انسان است كه پرواز ميتواند افق باطني آسمانها و زمين را مشاهده كند.
و پرواز همواره در ارتكاز انسانها بوده در قرآن هم آمده: "لوفتحنا عليهم بابأ من السماء فظنوا فيه يعرجون" (حجر/۱۴)
آنچه در آثار اهل معرفت تحت عنوان "طي الارض" يا "طي الزمان" و مانند آن آمده كه خود اصلي اصيل ميباشد از شاخ و برگهاي همين "قصه پرواز روح" است.
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك چند روزي قفسي ساختهاند از بدنم
و يا
طيران مرغ ديدي تو زپايبند شهوت بدراي تا ببيني طيران آدميت
زمين گير شدن روح
قرآن آن جانهائي را كه توان بلند شدن را از دست دادهاند معرفي و بعد توبيح مينمايد: "اخلد الي الارض" كه عدهاي زمينگير شدهاند و راز و رمز زمينگير شدن شان در اين است كه "واتبع هواه" (اعراف / ۱۷۶) يعني مطيع خواستهها و اميال نفساني خود شدهاند.
درحالي كه خاصيت "جان" در اين است كه مورد خطاب "تعالوا" (نساء / ۶۱) قرار ميگيرد كه مفهومش اين است كه "بلند شويد و بالا بيائيد" چون همه رزق شما در عالم بالاست: "في السماء رزقكم" (ذاريات / ۲۲) و "يدبرالامر من السماء" (سجده / ۵).
=====================================
قسمت دهم
پروازيان عالم معنويت در قرآن
در قرآن به پرواز معنوي برخي از اولياء الهي تصريح شده كه اين بعد از قطعي بودن پرواز فرشتگان است "تعرج الملائكه" (معارج /۴) و آيه اول سوره فاطر كه تصريح ميفرمايد ملائكه داراي پرو بال هستند "الملائكه رسلاً اولي اجنحه"
اما اوليائي كه پرش و پروازشان در قرآن آمده:
الف) حضرت ادريس(ع): "رفعناه مكاناً علياً" (مريم / ۵۷)
ب) حضرت عيسي(ع): "اني متوفيك و رافعك الي" (آل عمران / ۵۵)
ج) حضرت موسي(ع): "رفع بعضهم درجات..." (بقره / ۲۵۳)
د) از همه بالاتر و والاتر حضرت خاتم الانبياء(ص): "اسري بعبده ليلاً من المسجدالحرام الي المسجد الاقصي..." (اسراي / ۲)
بعد از حضرات انبياء(ع) قرآن مؤمنان و عالمان رباني را نيز به عنوان "پروازيان عالم معنويت" معرفي مينمايد:
"يرفعالله الذين آمنوامنكم والذين اوتوا العلم درجات" (مجادله / ۱۱)
عامل پرواز مؤمنان
پرواز دهنده ارواح پاك خود ذات پاك الهي است :
"منالله ذي المعارج" (معارج / ۳) و "رفيع الدرجات" (زخرف / ۲۳).
لكن خداوند متعال به سبب عمل صالحي كه يك مؤمن انجام ميدهد روح او را به پرواز در ميآورد و تا عمل صالح حضور نداشته باشد اين "پرنده ملكوتي" به نام انسان در باند پرواز قرار نگرفت كه "اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه" (فاطر / ۱۰)
اگر آدمي از حصار معاصي و قفس گناه بيرون آمد و آراسته به عمل صالح شد قطعاً شرائط پرواز براي او آماده است.
به قول عارف نراقي:
مرغ زيرك باش و بشكن دام را خاك ره بر سر فكن ايام را
حضرت امام(ره) در كتاب "آداب الصلاه" اشتغال به دنيا را مانع پرواز ميداند و ميفرمايد: "اگر اشتغال كم شود طائر قلوب به آشيانه قدس خود پرواز ميكند و دست آويز جمال و جميل ميگردد." (صفحه 47)
و استاد حسن زاده آملي در رساله "نور علي نور" دو بال انسان براي پرواز را "فكر" و "ذكر" معرفي فرموده كه خود شرح ديگري ميطلبد.
====================================
قسمت یازدهم
قرآن، راهنماي پرورش روح
"انسان يك صنع الهي است و براي بهرهبرداري از يك صنعت حتماً احتياج به دفترچه راهنماست. و دفترچه راهنماي استفاده از اين خلقت عظيم الهي، قرآن است".
اين سخن استاد در كمال اتقان و زيبائي است، چطور استفاده از يك دستگاه غيرپيچيدهاي مانند چرخ خياطي داراي دفترچه راهنماست ولي انسان كه يك آفرينش پيچيده الهي است دفترچه راهنما نميخواهد؟!
هدايت قرآن به مستحكمترين ها
"پرورش روح" براساس آنچه در قسمت اول اين مقالات گذشت، به معناي "بروز و ظهور استعدادات نهان شده در حقيقت انسان است"
و اين معنا را افراد و نحلهها و گروهها و فرقههاي گوناگوني مدعي شدهاند كه ما ميتوانيم عهدهدار "پرورش روح" شما شويم، كه دامنه اين فرقهها از"عرفان چين" تا "مرتاضهاي هند" و نیز از "مدعيان معرفت در صهيونيسم" تا "صوفيه" در اسلام را گرفته و هر روزه فرقه جديد با نام جديد و جذاب دعوت به حقيقت دارد كه خود ماجراي غم انگيزي دارد.
در اين ميان "قرآن" تنها مدعي به حق اين "سير معرفتي" است و چه زيبا خود را معرفي كرد كه:
"ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم" (اسراء / 91)
تمام استحكام در پرتو هدايت قرآن نصيب انسان ميشود و ديگران همه و همه "ره افسانه زدند" و نشانه افسانه بودن آنان براي كساني كه با ديد عميق نزديك برنامههاي اين فرقهها شدند بخوبي عيان است كه حاجت به بيان نيست.
هماهنگي با قرآن كليد پرورش روح
مهم هماهنگي با قرآن است و براي تحقق اين مهم خود قرآن سه مرحله را يادآور شده:
۱) قرائت قرآن: "فاقروا ما يتسرمن القرآن" (مزمل / ۲۰)
كه خواندن قرآن است به مقدار "توانستن".
۲) تأمل و تدبر در قرآن: اين مرحله بالاتر است و "تلاوت" بدون "تدبر" مورد مذمت قرآن است "افلايتدبرون القرآنام علي قلوب اقفالها" (محمد / ۲۴) كه بيتدبيري در حقائق و معاني آيات را نشانه "قفل بودن جان" معرفي ميفرمايد.
۳) شهود حق و تماشاي تجلي الهي: كه اين مرحله را اهل معرفت از مفسرين قرآن با توجه به آيه "لايمسه الا المطهرون" دريافت كردهاند و البته صاحب با عظمت نهج البلاغه در خطبه ۱۴۷ با تعبيرات "فتجلي لهم سبحانه في كتابه..." به اين مرحله تصريح فرموده. غرض در هماهنگي با قرآن خصوص مرحله دوم است چون مرحله اول "قرائت قرآن" حالت مقدمهاي دارد و مرحله سوم "شهود تجليات حق در قرآن" نتيجه موفقيت در مرحله دوم "تأمل و بكار بستن مفاد آيات قرآن" ميباشد.
البته در هيچ مرحلهاي فراموش نكينم كه "ان القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق" (نهج البلاغه)
چگونگي پرورش روح در پرتو قرآن
از آن رهگذر كه "قرآن" بدون "اهل بيت" كاغذ و جوهر قابل احترامي بيش نيست، بايد راه هماهنگي و تحقق اين حقيقت بلند را از "اهل بيت" بهره گيريم كه حضرت امير(ع) فرمود: "قرآن را به زبان آوريد و شما نميتوانيد آن را به زبان آوريد..." (نهج البلاغه خطبه ۱۵۹)
و "اهل بيت" زبان قرآناند كه در خطبه 125 فرمود: "لابدمن ترجمان... فنخن احق الناس".
به نظر ميرسد بهترين تعبير در رابطه با "هماهنگي با قرآن" را امام باقر(ع) به جناب جابر فرمود كه در ضمن حديث مفصلي در كتاب "تحف العقول" آمده و نقطه عطف آن حديث اين جمله است: "اعرض نفسك علي كتاب الله..." خود را به قرآن عرضه كن و ببين آيا با آيات قرآن منطبق هستي.
آيا اخلاق ما، اخلاق قرآني است؟ آيا خانه و خانواده ما، قرآني است؟ آيا جامعه ما، جامعه قرآني است؟ و...
نتيجه: بايد جان خود را با "عقربه" قرآن ميزان كنيم، تا از يك روح پرورش يافته بهرهمند شويم.
========================================
قسمت دوازدهم
رفع موانع و جلب منافع
الف) رفع "موانع پرورش"
ب) جلب "منافع و به عبارتي عوامل پرورش"
بخش اول: رفع موانع پرورش
"نفس انساني"، مانند "نفس نباتي" تا موانع رشد او برطرف نشود در مسير رشد قرار نخواهد گرفت.
اين كلام عرشي از رسول خاتم(ص) در مورد شخصي كه دزدي ميكرد و در عين حال صدقه ميداد را شنيده ايد كه حضرتش "كار خير" اين فرد را به جهت "كار شر" او باطل دانست. مثال روشن اين واقعيت که "رفع موانع" بايد قبل از "جلب عوامل" شكل گيرد را شما در جريان افراد مبتلاء به "اعتياد" مشاهده ميكنيد كه پزشكان قبل از هر چيزي بدن اين مريض را "سمزدائي" ميكنند.
در "پرورش روح" چنانچه مدتي از عمر گذشته و امروز آدمي به ياد پروراندن خود شود، وظيفه اول "آفت زدائي" و "پاكسازي" روح از آلودگي هاست. و در غير اينصورت تلاش در جهت جلب عواملي مثل عبادت براي رشد روحي يا بياثر است يا كم اثر.
اين "پاكسازي" كه همان سم زدائي از باطن است در زبان قرآن و روايات به "توبه" معروف است.
و بقول علامه طباطبائي "توبه تنها معالجه دردهاي جان انسان است."(المیزان ۴/۲۰۴)
تعريف توبه
"رجوع كبائر المعاصي والفواحش علي امهات الطاعات" (جامع السعادات ۳/۸۲) و مقصود عارف نراقي اين است كه توبه ، عبوديت و طاعت ميدهد.
البته اين ابتداء راه در مقام توبه است و مقامات بالاتري نيز مطرح است كه نمونه آن را "حكيم سبزواري" در كتاب "شرح الاسماء الحسني" فرموده:
"التوبه هي الرجوع و التائب يخرج من الوجود المجازي و يرجع الي الوجود الحقيقي"
كه خلاصه سخن اين مرد حكمت و معرفت اين است كه:
"تائب از وجود خيالي يا ساختگي خود خارج به وجود حقيقي بار مييابد"
كه بدون تعارف شرح اين كلمات از عهده اين "قلم بيرنگ و ضعيف" خارج است.
نكته عميق در باب توبه
تصور اوليه همه ما اين است كه انسان چه بسا در شرائطي قرار ميگيرد و دلش به حال خودش ميسوزد و از مسير منفي تغيير جهت داده و "توبه" ميكند.
اما براساس تعاليم ملكوتي امام سجاد(ع) در مناجات التائبين قصه چيز ديگري است.
واقعيت اين استكه هر فردي كه توفيق "رجوع الي الله" و "توبه" پيدا ميكند بيلطف الهي و تناسبات ملكوتي و معنوي نبوده: "دعوتني الي التوبه بعد اجترائي عليك" امام سجاد(ع) به خداي متعال ميگويد "تو من را دعوت به توبه كرده اي" و يا در جاي ديگري ميگويد "يا الهي انت الذي فتحت لعبادك باباً الي عفوك و سميته التوبه فقلت توبوا الي الله..."
به تعبير بلند علامه طباطبائي در الميزان (۴/۲۳۷) :
"هر توبهاي محفوف به دو توبه است يكي آن لطفي كه خدا به عبد گنهكار مينمايد و مسير توبه را باز ميكند و ديگري مراجعتي كه بعد از معاصي بسمت اطاعت دارد".
دعاي ۳۱ صحيفه سجاديه در باب "توبه" است و امام زين العابدين(ع) دو نقطه را در توبه مهم معرفي مينمايد:
۱)پشيماني از گناه
۲)عزم بر ترك گناه
و توبهاي كه فاقد يكي از ايندو شرط باشد "توبه واقعي" نخواهد بود.
در پايان اين قسمت در نوشتار به ياد سخن استاد مطهري اين مصلح بزرگ و انديشمند ژرف نگر افتادم كه در پايان جلد ششم يادداشتهاي خود مينويسد:
"توبه و عذر از گناه اجتماعي و جبران آن بايد علني باشد".
==========================
قسمت سیزدهم
عزم و اراده
شاه بيت غزل "پرورش روح" در حقيقتي به نام "عزم" و "اراده" و يا "همت" نهاده شده، بدون ترديد اگر فردي به همه آنچه در دوازده قسمت قبل آمده ايمان قلبي و عقلي داشته باشد و حتي به آنها عشق بورزد اما تا "عزم راسخ" و "همت عالي" در تحقق و به وقوع پيوستن آن كمالات نداشته باشد "روح" مورد نگارش و بحث هيچ گونه "پرورشي" نخواهد يافت.
شيخ الرئيس ابن سينا در پايان كتاب اشارات اولين قدم در مسير تهذيب نفس و به عبارت واضح "پرورش روح" را در "منزل عزم" قرار داده و حكيم طوسي نيز از ايشان تبعيت نموده است.
و جالب اين عبارت جناب ابن سينا ميباشد كه ميفرمايد:
"فيتحرك سره الي القدس" يعني "همت و عزم نهان آدمي و باطن انسان را به عالم قدس سوق ميدهد"
"عزم جوهره انسانيت است"
و نتيجه اين سخن آن است كه آنكه از "همت و عزم" بيبهره است در حقيقت عاري از گوهر انسانيت است.
و علامه استاد حسن زاده نيز در درس خود ميفرمودند:
"بذر تمام سعادات يك كلمه است و آن همت است"
ريشه همه اين سخنان نغز در كلمات اهل بيت(ع) است كه به آن اشارت خواهد شد.
تفاوت اراده با ميل
در بحثهاي اخلاقي بين "اراده" و "ميل" كاملاً مرز معين و مشخص شده.
"اراده" مربوط به آن جنبه انسان كه داراي نيروي "عقل" است و "ميل" ارتباط به جنبه طبيعت دارد، لذاست كه در مورد انسان هم "اراده" بكار ميرود و هم "ميل" كه اگر خاستگاه عملش امور عقلاني بود آن "اراده و عزم" است و اگر خواستگاه عملش امور طبيعي باشد "ميل" است. برخلاف حيوانات كه فقط داراي "ميل" هستند.
ارزش انسان به مقدار اراده اوست
در نهج البلاغه (حكمت 47) فرمود: "قدر الرجل علي قدر همته" كه اين سخن حضرت امير(ع) از بلندترين سخنان آن جناب است كه همه ارزش و مقدار ارزش معنوي انسان به مقدار "همت" او بستگي دارد و هرچه "همت" بيشتر ارزش بيشتر.
به تعبير آن مثل معروف كه "المرء يطير بهمته" يعني پرواز انسان با بال "همت" است.
همت به كدام جهت؟
و پيامبر عزيز اسلام(ص) در بيان زيبائي جهت اراده و همت را مشخص فرمود كه: "من اصبح و همته غيرالله اصبح من الخاسرين" آنكه روز خود را آغاز كند و "همتي" غير از "خدا" داشته باشد از زيان كاران و زيان ديدگان خواهد بود. (بحار ۷۱/۳۰۷ از كتاب تحف العقول).
سر اينكه ما را راهنمائي فرمودند كه همتتان را متوجه حضرت حق تعالي كنيد اين است همت و اراده انسان به جهت طبيعت خلقي انساني متوجه "امور خاكي"است و بايد در انسان انگيزه و انديشهاي ايجاد شود تا اين اراده تغيير جهت به سمت معنويت بدهد به نقل شيخ صدوق در علل الشرائع / ۴۹۸ امام صادق(ع) فرمود: "ان الرجل خلق من الارض فانما همته في الارض".
هماهنگي بدن و اراده
سؤال مهم اين است كه آيا آنچه مورد اراده ما قرار گيرد بدن و قواي جسماني همراهي ميكند؟
پاسخ اين سئوال را امام صادق(ع) بيان فرمود:
"ما ضعف بدن عما قويت عليه النيه".
يعني "آنچه شما نيت جدي بر آن داشته باشيد بدن شما همراهي خواهد كرد".
به تعبير علامه طباطبائي اين حديث از غرر احاديث اهل بيت(ع) است كه شيخ صدوق در دو كتاب خود يعني فقيه جلد ۴صفحه ۴۰۰ و امالي صفحه ۳۲۹نقل نموده است.
=================================
قسمت چهاردهم
تحركات عاليه، همت بلند
مقصود از "تحركات عاليه" اين است كه انسان در اراده خود اهداف بلند و بلندتري را قرار دهد و به "كم" قانع نشود.
حضرت رسول اكرم(ص) ميفرمايد:
"آنكه در عزم و اراده خود آخرت به عنوان نقطه مركزي همت خود قرار دهد خداي متعال امور او را به سامان رسانده و قلب او را در غنا و بينيازي از ديگران قرار ميدهد". (ارشادالقلوب / ۱۸)
آيه بسيار زيبا و مهمي در اين مورد در قرآن كريم كه ما را دعوت به بهترينها ميكند:
"واتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم" (زمر /۵۵)
كه آيات الهي نيز خوب و خوبتر دارد، زيبا و زيباتر دارد و شما به بهترين آياتي كه از خداوند متعال نازل گشته عمل كنيد. مثلاً هم "نماز" دارد و هم "نماز جماعت" يا هم "تلاوت قرآن" دارد و هم "تأمل در قرآن" و يا هم "سقايه الحاج" دارد و هم "جهاد في سبيل الله". كه در اين چند نموننه عمل به دومي قطعاً مقامي برتر است.
راه رسيدن به همت بلند
براي اينكه اين قسمت طولانيتر از آنچه پيش آمد نشود فقط به دو راه براي نيل به "همتهاي برتر" توجه فرمائيد:
۱) براي رسيدن به عزم راسخ بايد از افراط در ميهمانيها صرف نظر كرد چرا كه "سورچراني ها" عامل تضعيف نيروي عزم است و اين سخن ريشه در نهج البلاغه دارد كه فرمود "لن تجتمع العزيمه والوليمه" (خطبه / ۱۹۳)
۲) بايد افق انديشه را بالاتر قرار داد و هيچ گاه به كوته فكري اكتفاء نشود. امام علي(ع) فرمود: "آنكه چشم انديشه خود را بيدار نگاه دارد، به منتهاي خواسته خود ميرسد" (الحياه ۱/۸۹)
آيا از امام اميرالمؤمنين(ع) (بعد از خاتم انبياء) انساني در بلندي "عزم و اراده و تحركات عاليه" سراغ داريد كه سخن جاودانهاش اين است:
"الهي ما عبدتك خوفاً من عقابك ولارغبه في ثوابك
لكن وجدتك اهلاً للعباده" (بحار ۶۹/۲۷۸)
بقول استاد مطهري "اين حرفها فقط در سطح ائمه(ع) است كه سطح بسيار بالائي است". (مجموعه آثار ۲۲/۷۳۳)
حضرت امام خميني نيز همه "دعاي سحر" را در اين افق بلند در كتاب "شرح دعاي سحر" ارزيابي نموده، كه خود سخن و مجال ديگري ميطلبد.
در نتيجه در اين بخش كه از دو قسمت تشكيل شد به دو مطلب توجه داده شد اول آنكه براي پرورش حقيقت باطني انسان بنام "روح" بايد داراي "اراده" بود و دوم آنكه بعد از تحقق اراده، بايد آن اراده و عزم را متوجه بالاترين درجات و كمالات نمود و به "مقدار كم" قانع نبود.
============================================
قسمت پانزدهم(آخرین)
پرورش تحت نظر مربي
چيزي كه در بحث پرورش روح نبايد از نظر مخفي بماند اين استكه هر پرورشي بايد تحت اشراف يك پرورانندهاي باشد. نقش مربي در بحثهاي تربيتي و اخلاقي نقش پراهميتي است و قرآن و اهل بيت(ع) راهكارهاي مفيدي در اين باب ارائه فرمودهاند.
در سوره كهف تصريح شده كه موسي(ع) با چه زحمتي خود را به خضر(ع) رساندتااز محضر معرفتي او بهره ببرد :
"فوجدا عبداً من عبادنا آتيناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علماً".
قبل از محضر جناب خضر(ع) ايشان محضر مبارك شعيب(ع) را درك كرد كه در سوره قصص آيه 23 آمده.
شعبان وادي ايمن گهي رسد به مراد كه چند سال به جان خدمت شعيب كند
و در مورد پيامبر اسلام(ص) كه نقش تربيتياش روي مسلمين عموماً و برخي از خواص خصوصاً جائي براي ترديد نگذاشته تا جائي كه حضرت امام خميني(ره) در بياني "اميرالمؤمنين(ع) را معجزه تربيتي رسول الله(ص) معرفي ميفرمايد".
و خود حضرت فرمود:
"كانت لي ساعه من رسولالله ينفعني الله" (اختصاص شيخ مفيد)
نقش عميق استاد و مربي
نقش استاد و مربي آنقدر مهم است كه در دعاهاي معصومين(ع) قرار گرفته، امام سجاد(ع) در دعاي مكارم الاخلاق ميفرمايد:
"وفقني لطاعه من سددني و متعابعه من ارشدني،
خدايا توفيقم ده كه راه راستي را كه به من ارائه ميكنند بپذيرم و از آنكه مرا در مسير رشد قرار ميدهد تبعيت كنم".
در بيان نوراني ديگري حضرت زين العابدين(ع) فرمود:
"هلك من ليس له حكيم يرشده"
آنكه پروراننده دانا و حكيم ندارد هلاك خواهد شد.
اين سخن استاد مطهري را كه خود شديداً تحت تأثير مربياني مانند حضرت امام، علامه طباطبائي و ميرزا علي آقا شيرازي بوده، را ببينيد:
"عزيزان برويد يك بزرگي را پيدا كنيد و به او محبت و عشق بورزيد كه بشدت وخيلي زوداخلاق شما راعوض ميكند...من خودم بسياري از امور قلبي خود را از شخصيت بزرگي بنام ميرزا علي آقا شيرازي دارم كه بزرگترين مرد تقوي بوده و نيز تأثيرات علامه طباطبائي و هم اكنون هم نياز به اين شخصيتها دارم، كساني كه داغ محبت الهي در دل دارند... محبت به اين انسانهاي بلند روح را عوض ميكند به انسان قدرت ميدهد و به انسان اراده ميدهد".
"نام و ياد اين مرد بزرگ الهي قلب مرا ميلرزاند"
گر در سرت هواي وصال است حافظ بايد كه خاك درگه اهل هنر شوي
و عارف مثنوي آفرين گويد:
من به سر منزل عنقاء نه به خود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان كردم
والسلام
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
برای مطالعه از روی فایل روزنامه شماره های زیر را کلیک فرمائید:
قسمت1
قسمت 2
قسمت 3
قسمت 4
قسمت 5
قسمت 6
قسمت 7
قسمت8
قسمت 9
قسمت10