«امام کاظم (ع) و دردهای امروز جامعه ما»/ نوشتار استاد هادی سروش
«امام کاظم (ع) و دردهای امروز جامعه ما»/ نوشتار استاد هادی سروش

صدوق در کتاب «عیون» نقل می کند؛ سفيان بن نزار میگوید: «روزى بالاى سر مأمون ايستاده بودم، گفت: مىدانيد چه كسى تشيّع را به من آموخت؟ همه گفتند: نه! به خدا نمىدانيم، گفت: پدرم هارون الرشيد به من آموخت. یکی از حاضران گفت: چگونه چنین چیزی ممکن است با اینکه پدرت افراد خاندان پیامبر را میکشت؟ مأمون گفت: روزی پدرم موسی بن جعفر را احضار کرد و فوقالعاده به او احترام نمود و در هنگام وداع، صورت و چشمانش را بوسيد و به ما سه برادر -من و امين و مؤتمن- گفت: همراه سرور خود برويد، ركاب مرکب او را گرفته و او را سوار كنيد و جامههايش را درست كرده، تا منزل او را بدرقه کنید!! پس از بازگشتن، وقتی مجلس خالى شد گفتم: اين مرد كه بود كه تو او را تعظيم نمودى و براى او از مجلس خود برخاستى و بر صدر مجلس نشاندى؟ پدرم گفت: اين امام و حجت خداست بر مردم و خليفه خدا ميان بندگان اوست. گفتم: اين صفتها كه گفتى همه از آن توست. گفت: من با زور و اجبار و غلبه، در ظاهر پیشوای این جماعت هستم ولی حقیقت این است که موسی بن جعفر، امام بر حق است. سوگند به خدا او سزاوارتر از همه مردم حتی من، به مقام رسولالله است. سوگند به خدا! اگر تو که پسرم هستی در مورد سلطنت با من ستیز کنی گردنت را میزنم زیرا حکومت، پدر و مادر و فرزند نمیشناسد». این نقل تاریخی نشان از یک واقعیت مهمی است که ظالمین ؛ ظلمشان ریشه در ندانم کاری نیست ، اتفاقا برخی از آنان بسیار آگاه و دانای به امور هستند ، بلکه آنچه ظالم را ظالم کرده است ریاست طلبی اوست!
جوامع دینی اگر صدها خوبی داشته باشند که دارند، اما این دلیل نمی شود که از همان دریچه دینی به جامعه خرافات و موهومات تزریق نشود. اتفاقا جوامع دینی زمینه قبول و پرورش بذر و یا تخم های افعی بنام خرافات را بیشتر از جوامع سکولار و یا بی دین دارند نشانه صحت این مدعا این است؛ وقتی کسی با حالت عرفانی بخود گرفتن و صدا در گلو انداختن و گاهی گریه های دروغ و داستان های دروغ وسط میدان می آید، کارش می گیرد و هم نردبان قدرت را طی می کند و هم از ثروت و بیت المال بهرمند می شود!! این نمونه توجه کنید؛ شیخ مفید در کتاب الارشاد نقل می کند؛ هارون وقتی به قبر مطهر رسول خدا نزدیک شد، در مقابل قبر ایستاد و اینگونه ادای احترام کرد: «السلام علیک یا رسولالله، السلام علیک یابن عّم». سلام بر توای رسول خدا، سلام بر توای پسرعمو. هارون با چنین بیانی خواست به حاضران رابطه نسبی خویش با پیامبر (ص) را القا کند ۰و از این طریق به خود ببالد وبر دیگران برتر است. حضرت کاظم که در جمع حاضر بود و عوامفریبی و دغلکاری هارون را نظاره میکرد، از جمعیت جدا شد و به طرف قبر رفت و در مقابل قبر مطهر پیامبر ایستاد و عرضه داشت: «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابه» سلام بر توای رسول خدا و سلام بر توای پدر. مهم این است امام کاظم علیهالسلام با این رفتار به مجموعه حاضران فهماند که اگر هارون معیار برتری خود نسبت به دیگران را خویشاوندی با پیامبر (ص) میداند، من در حد بسیار بالاتری از این معیار برخوردار هستم، یعنی او اگر خود را پسر عموی پیامبر میداند، من فرزند پیامبر هستم. هارون که انتظار چنین رفتاری را نداشت و برنامههای فریبنده خود را خنثی شده میدید، سخت برآشفت بطوریکه رنگ صورتش تغییر کرد و آثار خشم در چهرهاش آشکار شد. زنده بودن جامعه و اندیشمندان آن به این است اجازه نقل خرافات و موهومات را در منابر و جلسات ندهند، خصوصا تریبون و رسانه هایی مانند نمازجمعه و مجلس شورا و صداوسیما و .. که غفلت در این مسئله حیاتی دینی باعث سیلاب شدید بر تمام باورهای درست دینی خواهد بود.






