قال الله تعالی: هو الذی یصلی علیکم وملائکته لیخرجکم من الظلمات الی النور
 

برای اثبات حرمت خون چه نیاز به تخریب عصمت انبیاء !  ✍هادی سروش

⬅️پاسخ به یک یادداشت کوتاه در مورد داود نبی و خونریزی و بنای بیت المقدس

🔰 برای اثبات حرمت خون چه نیاز به تخریب عصمت انبیاء !

✍هادی سروش


🔴 یکی از نویسندگان روز که تلاش میکند در مسائل اجتماعی با استناد به نقلیات ضعیف ؛ ره آوردی در حوزه دینی اجتماعی داشته باشد ، در آخرین یادداشت خود با نام "راز ناخشنودیِ خدا از داوودِ نبی (خونِ خلق!) آورده که ؛ "داوود نبی که از ولایت و حکومت دینی برخوردار بود تصمیم به ساخت معبدی بزرگ به عنوان خانه خدا گرفت ولی توفیق انجام و تکمیل این کار را نیافت. و راز آن در خونی است که داود ریخته بوده است! " سپس در توضیح این ادعا تمسک به 'کتاب مقدس' و عبارتی تقطیع شده از کتاب 'فصوص الحکم' نموده و چنین نوشته؛
"ابن عربی موضوع ناکامی داود در آن امر را با اندکی اضافات به شرح زیر آورده : «بدان که رعایت شفقت بر بندگان خدا سزاوارتر است از غیرت در راه خدا. داوود می‌خواست بیت‌المقدس را بسازد، آن را چند بار ساخت و خراب شد. به خداوند شکایت کرد، خداوند به او وحی نمود که خانه من به دست کسی که خونریزی کرده بر پا نمی‌شود. داوود جواب داد: مگر خونریزی ما در راه خدا نبود؟ فرمود بلی، ولی مگر آنان بندگان من نبودند؟»

🔻در این رابطه با احترام مواردی از خطاء فاحش نویسنده مقاله فوق الذکر را تقدیم میدارم.

✅مقدمتا عرض شود ؛
طبق تفکر شیعه ؛ قاطبه انبیاء الهی معصوم هستند و در ساحت قدس آنان هیچ معصیت و اشتباه و سهوی راه ندارد. و محال عقلی است که عمل و یا نیتی که باعث ناخشنودی خدا شود از آنان صادر شود .
مقدمه دوم اینکه ؛ برداشتن عناصر صددرصد ظالم و فاسدی با انسان و انسانیت با سلاح و قصد قتل و غارت و خونریزی حمله ور میشوند بحکم قرآن "ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله" (صف/۴) ارزش و محبوب خدا است ، و خدای سبحان این ارزش را به خود نسبت داده؛ "فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم" (انفال /۱۷).

✅بعد از ذکر این دو مقدمه مطالبی مورد ملاحظه است ؛

🔹مطلب اول ؛ درباره کتاب مقدس یهود ونصارا سخنی نیست که قابل استناد نبوده و حجیتی ندارد ، چون اثبات تحریف در آن روشن است .

🔹 مطلب دوم ؛ در مورد مقصود شیخ محی الدین ابن عربی باید تمام کلام را ملاحظه نمود .
یکی از نقدهای وارده به برخی نوشته ها و از آن جمله نوشته است ؛ تقطیع عبارات است !
انچه شیخ محی الدین عربی در فصوص و فتوحات مطرح میفرماید بحث ممانعت از حاکم شدنِ ظالمان است که نتیجه آن تولّی ظَلَمه بر روح و روان و جسم انسان ها است ، و سپس ظلم در حق انسانیت را ورود و تعدی و تخریب عمارتِ الهی بنام انسان معرفی میکند. این موضوع سخن جناب ابن عربی در فصوص است .
استاد علامه حسن زاده آملی ره در درس میفرمودند ؛ قبول و تولی ولایت ظالمانه بدترین نوعِ تعدی در حدودالله است و شفقت بر عبادالله بسیار سنگین است و کلمات و حکایات در کتابهای این بزرگان رمزی است برای مهم ! سپس شیخ ابن عربی جریانی از داود نبی با عنوان حکایت -و نه روایت و حدیث- نقل میکند و تصریح میکند؛ غرض ما از این حکایت فقط حرمت نگه داشتن نسبت به 'حریم انسانیت' است که امام خمینی در تعلیقات بر فصوص تعبیر به 'ناموس الحیاة' میکند .
و ثانیا ؛ در حکایت گرچه خطاب به داود است ولی نیامده که شخص داود به تنهایی در جریان ساخت بیت المقدس بوده ، بلکه بشکل مبهم ذکر شده است . لذاست ممکن است سازندگان جمعی بوده اند که برخی از آنان سزاوار به این نقش در ساخت بیت المقدس نبوده اند .
و ضمنا در ادامه حکایت آمده که بیت المقدس با دعای داود و اراده الهیه بدست سلیمان بنا شد .
روشن است که یک حکایت اینچنینی با توضیح خود جناب شیخ ابن عربی ، کاملا با غرض نویسند و تصریح ایشان به "ناخشنودی خدا از داود" فاصله دارد .

🔹مطلب پایانی ؛ در دین اسلام و مکتب تشیّع اینقدر ادله قطعی بر حرمت انسان و حرمت خون او وجود دارد و صاحب این قلم مقاله ای با عنوان "حرمت خون ازمنظرحکمت و حکومت" تقدیم اهل فضل و پژوهش نموده است ، در نتیجه در این باب؛ هیچ نیازی به دست انداختن به ریسمان سست و تحریف شده کتاب مقدس و حکایت های بی سند نیست و بهتر است نویسندگان دلسوز برای ارج نهادن به حرمت آدمی و حفاظت از حرمت خون او مرتکب خطائی دیگر که خروجی آن تخریب اعتقادات مهم دینی بمانند تخریب عصمت پیامبران میباشد ، نشوند.


https://t.me/soroushmarefat

ژرف اندیشیِ دینی ، خویشن داری و عقلانیت ؛  سه راهکار مهم امام عسکری در برابر فشارهای روحی و روانی  ✍


ژرف اندیشیِ دینی ، خویشن داری و عقلانیت ؛ سه راهکار مهم امام عسکری در برابر فشارهای روحی و روانی

✍️هادی سروش


🔵 درباره "فشارهای روانی"

احساس تنهائى و بى‌پناهى، و اضطراب از آینده ، مانند ؛ ترس عدم موفقیت در شئون گوناگون زندگى مثل تحصیل، شغل، ازدواج و زندگى مشترک ونیز چگونگی وضعیت تحصیل فرزندان و آینده آنان و ... از اموری که با استرس شروع میشود به فشار روانی میرسد.


🔵 راه سیطره بر فشارهای روانی

درکنار برخی از معالجات روانپزشکی که منکر آن نیستیم گرچه اکثرا موقت بوده و همراه با برخی بیماری های دیگر میشود ، میتوان به شاخه "دین و مذهب" که مورد تایید دانمشندان غیرمذهبی جهان قرار دارد ، پناه برد.
برای ما مسلمان که در کتاب اسمانی مان بدان تصریح و ترغیب شده و آن "ذکرخدا" میباشد؛
《الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿رعد ۲۸﴾.
كسانى كه ايمان آوردند و دلهايشان به ياد خدا آرام مى‏ گيرد آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مى‏ يابد ...》

✅مطمئنا نشستن و ذکری را با تسبیح گفتن نمیتواند برای خیلی از آدمیان ایجاد طمآنینه کند . پس باید از کلمه "ذکر" چیز مهمتری باشد که ذکر زبانی یکی از شاخه آن خواهد بود و آن "توجه" است که برخاسته از درون آدمی به بخداست.

مفسر بزرگ سنی مسلک جناب فخررازی چنین معنا میکند :
ذکر؛ "توجه" به حضرت الالهیه است و این توجه باعث قبول آثاری میشود که از ناحیه ربوبی به انسان میرسد ؛ عبارت او چنین است ؛ اذا توجه القلب الی مطالعة الحضرة الالهيه حصل فيه انوارالصمدية و الاضواءالالهيه.."[تفسیرمفاتح الغیب۴۹/۱۹]

این "توجه" را علامه طباطبایی به زیبایی معنا نموده است و مینویسد ؛
توجه ، با انابه به درگاه او حاصل میشود و انسان را آماده هدایت الهیه میکند و به این حقیقت دست پیدا میکند که ؛جانش در امنیت کسی است که او را پذیرفته و اوست که تنها سبب رسیدن به آرامش چرا که زمام تمام امور هستی فقط بدست توانای اوست اضافه بر اینکه اوست که اداره امور بنده مومن خود را به عُهده دارد ؛ والله سبحانه هوالسبب الوحید الذی بیده زمام الخیر و الیه یرجع الامر کله وهوالقاهرفوق عباده والفعال لمایرید وهو ولی عباده المومنین.[المیزان۳۵۳/۱۱]


🔵 اهل بیت(ع) ذکرالهی اند و مایه آرامش خاطر

در قرآن از پیامبر(ص) بعنوان "ذکر" نام برده شده :《قَدْأَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رسولاً》(طلاق/۱۱)
یکی از والاترین مصادیق "ذکرخدا" اهلبیت (ع) و توجه به آن ذوات مقدسه است.
در بیان امام صادق(ع) ؛ ائمه اطهار به عنوان "ذکر" معرفی شده اند.[تفسیرقمی۳۶۵/۱]


🔵 آموزه های امام عسکری برای دست یابی به "آرامش" ؛

در مرحله اول توجه به این نکته مهم است که ؛ خود امام عسکری (ع) در زمانی زیست میکند که انواع فشارهای روانی به ایشان و شیعیانشان حمله ور شده .

ملاحظه دو مورد ذیل در شناخت زمان امام عسکری ، مفید است؛

📌نامه امام عسکری (ع) به پدر صدوق :
"..تو را به صبر و پایداری و انتظار فرج توصیه می کنم، زیرا پیامبر(ص)فرمود: «بهترین کارهای امت من، انتظار فرج است». شیعیان ما همواره در غم و اندوه به سر می برند تا فرزندم ظهور کند..
علیک بالصّبر و انتظار الفرج فانّ النّبی (ص) قال: افضل اعمال امّتی انتظار الفرج، و لا تزال شیعتنا فی حزن حتّی یظهر ولدی.."

📌مورد دیگر ؛
یکی از شیعیان گوید : در شهر سامراء در روزی كه قرار بود امام عسكری (ع) به بیرون از منزل تشریف بیاورد، به اتفاق عده‌ای از شیعیان برای ملاقات آن حضرت در بیرون منزلش به انتظار ایستادیم. در آن حال نامه‌ای از امام (ع) دریافتیم كه آن حضرت نوشته بود: «كسی در این شرائط به من سلام نكند و با دست خود به من اشاره ننماید و حتی كوچكترین اشاره‌ای نكند، برای اینكه امنیت جانی ندارید ؛ _ الا لایسلمن علی احد و لا یشیر الی بیده و لایومی فانكم لاتؤمنون علی انفسكم! " (الخرائج/۴۲۹)

ادامه 👇

ص / ۲

🔻سه راهکار مهم ؛
از معارفی از امام عسکری بدست ما رسیده است میتوانیم در زمینه آرامش خاطر و طمآنیه نفس بهرمتد شویم.


✅راهکار نخست ؛ ژرف اندیشی معرفتی

برای آرامش و ثبات در دنیا پر تلاطم باید به نگاه معرفتی خود تعمیق بخشدیم؛

📌خوش گمانی و حُسن ظن ؛
معمرسنبسی گوید؛امام عسکری(ع) فرمود:
"گمانت را نیکو کن اگر چه به سنگی که خداوند سرّش را در ان سنگ می افکند و بهرۀ خود را از ان سنگ در یاب ، پس گفتم : ای فرزند رسول خدا اگر چه به سنگی ؟ حضرت فرمود:آیا به حجر الاسود نگاه نمی کنی ؟ احسن ظنّک و لو بحجر یطرح الله فیه سّره ، فتناول نصیبک منه ، فقلت یا ابن رسول الله و لو بحجر ؟ فقال علیه السلام : الا تنظر الی حجر الاسود".[فرهنگ جامع سخنان امام/۳۹۸ ازمجموعه شهیداول]

📌نگاه به جنبه های مثبت در انبوه سختی ها؛
إمام عسكري فرمود: "هيچ گرفتارى و بلايى نيست مگر آن كه نعمتى از خداوند آن را در ميان گرفته است ؛ - ما مِن بَلِيّةٍ إلاّ و للّه ِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها." [تحف العقول/۳۲۸]


✅راهکار دوم؛

📌صبر واعتماد به خدا

امام عسكرى(ع): تا جايى كه مى توانى تحمّل كنى دست نياز دراز مكن ؛ زيرا هر روز، روزىِ تازه اى دارد . بدان كه پافشارى در درخواست، هيبت آدمى را مى بَرد ، و رنج به بار میآورد ؛ پس ، صبر كن تا خداوند دَرى به رويت بگشايد كه براحتى از آن وارد شوى ؛ كه چه نزديك است احسان ، به آدم اندوهناك ، .. پس ،براى چيدن ميوه هاى نارس شتاب مكن ، كه به موقع آنها را خواهى چيد . بدان، آن كه تو را تدبير مى كند، بهتر مى داند كه چه وقت، بيشتر مناسب حال توست ، پس در همه كارهايت به انتخاب او اعتماد كن، تا حال و روزت سامان گيرد ؛ - اِدفَعِ المَسألَةَ ما وَجَدتَ التَّحَمُّلَ يُمكِنُكَ فإنّ لِكُلِّ يَومٍ رِزقا جَديدا، و اعلَمْ أنّ الإلحاحَ في المَطالِبِ يَسلُبُ البَهاءَ ، و يُورِثُ التَّعَبَ و العَناءَ ، فاصبِرْ حتّى يَفتَحَ اللّه ُ لكَ بابا يَسهُلُ الدُّخولُ فيهِ.." [عدة الداعی/۱۲۴]


📌توجه به "توازن و عقلانیت" در رفتار

امام عسکری(ع) فرمود:
"پارساترین مردم کسانی هستند در برابر شبهات توقف میکنند ؛ - اورع الناس من وقف عند الشبهة"[اعلام الدین/۳۱۴]
آدمی باید برای آرامش خاطر وقتی به یک عملی می رسد که شبهه ناک است، یعنی نمی داند باطل است یا صحیح، حرام است یا حلال ، مفید است یا مضرّ ؛ متوقف شود و دست به آن نبرد.

امام حسن عسکری (ع) می فرماید:
شخصی که کینه توز است کمترین آرامش را دارد ؛ - أَقَلُّ النَّاسِ رَاحَةً الْحَقُودُ[تحف/۳۶۷]

📌عدم ایجاد توقع در خود و نسبت اتهام از سوی دیگران

امام حسن عسکری (ع) فرموده‌اند:
"هر کس فرد غیر مستحقی را مدح کند، در مقام متهم ایستاده است؛ - مَنْ مَدَحَ‌ غَیْرَ الْمُسْتَحِقِ‌ فَقَدْ قَامَ مَقَامَ الْمُتَّهَمِ." [اعلام الدین/۳۱۳]


✅ راهکار سوم ؛ توسل و توجه به اهلبیت(ع)

📌کسی میگوید : از زندان نامه ای مخفیانه به امام عسکری نوشتم و از ادامه زندان اظهار خستگی کردم .. نامه رسید و پاسخ فرمود؛ ظهر نمازت را در منزل میخوانی ... و همین شد . دیدم شرایط مالی خوبی ندارم خواستم نامه دیگری بنویسم ولی حیاء کردم .. نامه ای از امام عسکری با مقداری پول آمد که مرقوم فرمودند :"وقتی حاجتی داری از ما مخفی مکن ؛ - إذاکانت لک حاجة فلاتستحی و لاتحتشم واطلبها تأتک علی ماتحب إن شاء الله" [ارشادمفید/۳۴۲]

📌امام عسكرى (ع): ما پناهگاهى هستيم براى كسى كه به ما پناه آورَد و نورى هستيم براى آن كه از ما پرتو طلبد و موجب مصونيت كسى هستيم كه از ما پناه جويد. هر كه ما را دوست بدارد در مراتب بالا با ما خواهد بود و هر كه از راه ما كج گردد به سوى آتش ره خواهد برد ؛ _ نَحنُ كَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَينا ، ونورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا ، وعِصمَةٌ لِمَنِ اعتَصَمَ بِنا، مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلى ، ومَنِ انحَرَفَ عَنّا فَإِلَى النّارِ." [مناقب۴۳۵/۴]
پایان


🆔https://t.me/soroushmarefat

🆔https://fa.shafaqna.com/?p=1456659

🆔https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1569258

پنج خطر اساسی برای امت اسلام  ، هادی سروش

پنج خطر اساسی برای امت اسلام

امام رضا (ع) از جد بزرگوارش پيامبر رحمت (ص) نقل نمود که فرمودند:
"بر شما از آن بیم دارم که ؛
۱- دین، خفیف و حقیر شود!
۲- قضاوتِ قاضیان مورد خرید و فروش -رشوه- قرار گیرد!
۳- پیوندهای خانوادگی از هم جدا و به قطع رحم منجر شود!
۴- قرآن وسیله لهو و بازی قرار گیرد!
۵- کسانی جلو قرار داده شوند و زمام امور را داشته باشند که برترین شما نباشند. / إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمُ اِسْتِخْفَافاً بِالدِّينِ وَ بَيْعَ اَلْحُكْمِ وَ قَطِيعَةَ اَلرَّحِمِ وَ أَنْ تَتَّخِذُوا اَلْقُرْآنَ مَزَامِيرَ وَ تُقَدِّمُونَ أَحَدَكُمْ وَ لَيْسَ بِأَفْضَلِكُمْ فِي اَلدِّين."

📚شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا ، ج۲ ص ۴۲


#هادی_سروش
#مشهد_مقدس

https://t.me/soroushmarefat

نگاه دشمن !  هادی سروش

‼️نگاه دشمن !

در اینکه دشمن ، دشمن است ، محل اختلاف نیست .
اما آیا نگاه دشمن و خصوصا تعریف او میتواند "تمام ملاک" برای خوبی و بدی رفتار ما و انتخاب های ما باشد؟

این قصه در زمان حضرت امام رضا (ع) هم مطرح بوده و مهم این است که امام جواد (ع) از رضایت دشمن نسبت به حضرت امام رضا (ع)‌ نام میبرد و خروجی حدیث ذیل این است که ممکن است در شرائط خاصی دشمن به شخصی رضایت دهد .

حدیث را با دقت بخوانید؛

بزنطی که از اصحاب امام رضا (ع) است ، میگوید:
به امام جواد (ع) عرض کردم:
گروهی از مخالفان شما می پندارند، مأمون نام پدر شما را به این سبب «رضا» نهاد که او را برای ولایت عهدی خود پسندید.
امام(ع) فرمود:
"سوگند به ذات خداوند خلاف می گویند و از راه حق منحرف شده اند بلکه خداوند متعال پدرم را «رضا» نامید زیرا او پسندیده خدا در آسمانش و پسندیده رسول خدا (ص) و امامان (ع) در زمینش بود."
عرض کردم مگر پدران گذشته شما چنین نبودند؟ فرمود:
"آری آنان نیز پسندیده ی خدا و رسول و امامان (ع) بودند، اما مخالفین نیز ایشان را قبول کرده، به ایشان رضایت دادند و این حالت برای پدران و اجداد ایشان اتفاق نیفتاد و لذا از بین آنان فقط ایشان «رضا» نامیده شده است.
📚شیخ صدوق ؛ عیون اخبارالرضا ، ج ۱ ص ۱۳

🔻حاصل سخن :
مهم در انتخاب ها ؛ رضایت خداست .
و این مهم، بستگی به عملکرد ما طبق موازین عقلی و شرعی -درمواردی که شرع اظهارنظری فرموده باشد- دارد .
در مورد موازین شرعی ؛ در علم "فقه" ، و در مورد موازین عقلی در علم "کلام" به اثبات رسیده که سخن اول ؛ رعایت حقوق عمومی ، عدالت و اخلاق است که عدم تحقق ذره ای ظلم و پیدایش فساد مدنظر است.
در نتیجه "اظهار نظر اثباتی دشمن" که متضمن رضایت و یا تعریف و تمجید او باشد ، از شمار هیچ یک موازین شرعی و عقلی بحساب نیامده و تنها در حد یک نشانه خواهد بود.

#مشهد_مقدس
#هادی_سروش

https://t.me/soroushmarefat

امام رضا (ع) ؛ فریاد رس انسانیت  ✍هادی سروش


🔰 امام رضا (ع) ؛ فریاد رس انسانیت

✍هادی سروش


✅ "غیاث المستغیثین" یکی از واژه آشنا در ادعیه دینی است که متضمن یکی از ایماء حسنای الاهی است و بمعنای "فریادرس" نسبت به کسی است که از نهان وجود خواهان نجات و پناهندگی است .

✅ دنیای ما پر تزاحم و برخوردهاست و این خاصیت جهان ماده و جهانی که زمینه کمال را فراهم می آورد ، قرآن فرمود : "خلقناالانسان فی کبد" که حکایت از خلقت آدمی در درون مشکلات دارد. و این چنین زمینه ای باعث استغاثه میشود.

✅پاسخ دهنده به همه استغاثه ها ؛ خدا متعال است . او به هر استغاثه ای پاسخ میدهد و حتا به استغاثه کفار هم بی تفاوت نیست .
این روایت شیخ صدوق در رابطه استغاثه فرعون در زمان غرق شدن خواندنی است ؛

ابراهیم همدانی گوید ؛ به ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) گفتم: به چه علّت خداوند عز و جل فرعون را با آن که به او ایمان آورد و به یگانگی اش اعتراف نمود، غرق کرد؟
فرمود: «چون او زمانی ایمان آورد که عذاب را دید و ایمان آوردن به هنگام دیدن عذاب، پذیرفته نمی شود و این، حکم خداوند متعال در باره گذشتگان و آیندگان است. خدای عز و جل فرموده است: «چون عذاب ما را دیدند، گفتند: به خدای یگانه ایمان آوردیم و به آنچه با او شریک می گردانیدیم، کافریم؛ ولی هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، دیگر ایمانشان برای آنها سودی ندارد» و فرموده است: «روزی که پاره ای از نشانه های پروردگارت [پدید] آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی بخشد». فرعون هم زمانی که در آستانه غرق شدن قرار گرفت، گفت: «ایمان آوردم که خدایی جز آن که فرزندان اسرائیل به او ایمان آورده اند، نیست و من از تسلیم شدگانم»؛ ولی به او گفته شد: «اکنون؟ در حالی که پیش از این، نافرمانی می کردی و از تباهکاران بودی. پس، امروز تو را با زره [زرّین]خودت به بلندی می افکنیم تا برای کسانی که پس از تو می آیند، نشانه ای باشی». فرعون از سر تا پا خودش را در آهن پوشانده بود. چون غرق شد، خداوند، پیکرش را بر بلندایی از زمین انداخت تا برای آیندگان، نشانه ای [و درس عبرتی] باشد و او را با وجود پیکری سنگین از آهن بر بلندایی از زمین ببینند، در صورتی که شی ء سنگین در آب فرو می رود و ته نشین می شود نه این که بالا بیاید، و این، معجزه و نشانه ای بود.
به علّت دیگری هم خداوند عز و جل فرعون را غرق کرد، و آن این است که چون در آستانه غرق شدن قرار گرفت، از موسی(ع) کمک خواست، نه از خدا، و خدای عز و جل به موسی(ع) وحی فرمود که: "ای موسی! به فرعون کمک نکردی، چون تو او را نیافریدی. اگر از من کمک خواسته بود، کمکش می کردم"»./ قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ عَلِی بنِ موسَی الرِّضا(ع): لِأَی عِلَّةٍ أغرَقَ اللّهُ عز و جل فِرعَونَ وقَد آمَنَ بِهِ وأَقَرَّ بِتَوحیدِهِ؟قالَ: لِأَ نَّهُ آمَنَ عِندَ رُؤَةِ البَأسِ، وَالإِیمانُ عِندَ رُؤیةِ البَأسِ غَیرُ مَقبولٍ، وذلِک حُکمُ اللّهِ تَعالی فِی السَّلَفِ وَالخَلَفِ، قالَ اللّهُ عز و جل:«فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کفَرْنَا بِمَا کنَّا بِهِ مُشْرِکینَ فَلَمْ یک ینفَعُهُمْ إِیمَنُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا»[ غافر: ۸۴ و ۸۵.]، وقالَ عز و جل:«یوْمَ یأْتِی بَعْضُ ءَایتِ رَبِّک لاَ ینفَعُ نَفْسًا إِیمَنُهَا لَمْ تَکنْ ءَامَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَنِهَا خَیرًا»[الأنعام: ۱۵۸.]، وهکذا فِرعَونُ لَمّا أدرَکهُ الغَرَقُ قالَ:«ءَامَنتُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ الَّذِی ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَ ءِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ»[یونس: ۹۰]، فَقیلَ لَهُ:«ءَآلْٔنَ وَ قَدْ عَصَیتَ قَبْلُ وَ کنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ * فَالْیوْمَ نُنَجِّیک بِبَدَنِک لِتَکونَ لِمَنْ خَلْفَک ءَایةً» [یونس/۹۹] و قدکانَ فِرعَونُ مِن قَرنِهِ إلی قَدَمِهِ فِی الحَدیدِ وقَد لَبِسَهُ عَلی بَدَنِهِ، فَلَمّا اُغرِقَ ألقاهُ اللّهُ عَلی نَجوَةٍ مِنَ الأَرضِ بِبَدَنِهِ لِیکونَ لِمَن بَعدَهُ عَلامَةً، فَیرَونَهُ مَعَ تَثَقُّلِهِ بِالحَدیدِ عَلی مُرتَفَعٍ مِنَ الأَرضِ، وسَبیلُ الثَّقیلِ أن یرسُبَ ولا یرتَفِعَ وکانَ ذلِک آیةً وعَلامَةً.
ولِعِلَّةٍ اُخری أغرَقَ اللّهُ عز و جل فِرعَونَ؛ وهِی أنَّهُ استَغاثَ بِموسی لَمّا أدرَکهُ الغَرَقُ ولَم یستَغِث بِاللّهِ، فَأَوحَی اللّهُ عز و جل إلَیهِ: یا موسی، لَم تُغِث فِرعَونَ لِأَ نَّک لَم تَخلُقهُ، ولَوِ استَغاثَ بی لَأَغَثتُهُ.
(عیون أخبار الرضا(ع): ج۲ ص۷۷، علل الشرائع: ص۵۹)
👇👇

صفحه ۲

✅نمونه ای از این فریادرسی خدا نسبت به استغاثه کنندگان در مورد اصحاب بدر در قرآن گزارش شده ؛ «اِذ تَستَغیثونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم اَنّی مُمِدُّکُم بِاَلف مِنَ المَلَئِکَةِ مُردِفین» [انفال / ۹] در این آیه خداوند متعال مومنان را نجات بخشید و آنان را بوسیله فرشتگان و امدادهای غیبی پناه داد .

✅ در واژه "غیاث" نکته ای نهفته است که در خور توجه است و آن این است که در پاسخ به استغاثه ، دو قید قرار گرفته ؛ اول ؛ نجات دادن و سپس؛ در پناه خود قرار دادن . این کمال محبت و رحمت الاهی برای بندگان استغاثه گر است .


✅ ائمه مقدسه (ع) مظاهر اسم "المغیث" خدای سبحان هستند . آنان به فرمان و اراده الاهیه از هر مستغیثی دستگیری کرده و فریادرسی دارند.
در این بین ؛ نام‌ مبارک امام ثامن الائمه حضرت رضا (ع) خصوصیت ویژه ای دارد چنانچه این خصوصیت در بیان حضرت صادق (ع) تصریح شده است و از امام رضا به "غوث الامه و غیاثها" نام برده شده ، متن حدیث چنین است ؛
امام صادق(ع) پس از اینکه امتیازات فرزندش امام موسی بن جعفر(ع) را بیان می نماید چنین میفرماید : خداوند از نسل فرزندم موسی دادرس و فریادرس این امت و روشنی بخش است و فهم و حکمت امت را متجلی می سازد... سخنش حکم و سکوتش دانش - و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است.. /یخرج الله تعالی منه غوث هذه الامة، و غیاثها، و علمها، و نورها و فهمها و حکمها... [عیون ج ۱ ص۲۴]

✅ این مظهریت اسم شریف "المغیث" در صورتی تحقق عینی می یابد که با دو خصوصیت همراه شود و آن دو ؛ علم لدنی و استجابت دعاست . امام رضا(ع) در ضمن روایتی در تبیین جایگاه امامت به دو امتیاز الاهی که خداوند به اولیاء معصوم کرامت نموده چنین اشارت نموده اند : "دَلاَلَتُهُ فِي خَصْلَتَيْنِ فِي اَلْعِلْمِ وَ اِسْتِجَابَةِ اَلدَّعْوَةِ"
[عیون ج ۱ ص۲۱۴]
پس کسی میتواند دستگیری کند که هم توانایی ملکوتی داشته باشد و هم دانایی لدنی ، و آن نیست مگر امام معصوم (ع) .

✅فریادرسی های ائمه ع و خصوصا امام هشتم (ع) که به "فریادرس امت" نام گذاری شده در دو مقطع است‌.

مقطع اول فریادرسی نسبت به گرفتاری های انسان هاست . یعنی مدد رساندن در سختی هایی که انسانها با آن مواجه میشوند و یا نیازهایی که پیدا میکنند و از راهکارهای عادی نمیتوانند رفع نیاز خود را فراهم سازند، در اینجا به امام رضا متوسل شده و او با عنوان مظهر اتم اسم "المغیث" دستگیری میفرماید ‌.
جالب اینجاست که در دستگیری و فریادرسی ایشان نیاز به به زبان آوردن نبوده و امام مقصد و مقصود دردمند و یا نیازمند را دانسته و پاسخ میدهد . این روایت خواندنی است ؛
ریان‏ بن‏ صلت‏ گوید: وقتی می خواستم به عراق بروم، برای خدا حافظی خدمت امام رضا علیه السّلام رفتم و با خود فکر میکردم که از حضرت پیراهنى از لباسهاى شخصیش که بر تن کرده است بخواهم تا آن را کفن خود کنم و مبلغى هم پول از امام علیه السلام بگیرم تا براى دخترانم انگشترى تهیّه نمایم. چون با حضرت وداع کردم از ناراحتى جدائى و فراقش چنان گریه گلوگیرم شد که به کلى فراموش کردم آنچه را فکر کرده بودم از او بخواهم. وقتی بیرون آمدم امام علیه السلام صدایم زد و فرمود: اى ریّان باز گرد! باز گشتم، فرمود: آیا دوست ندارى از پیراهن‏هائى که خود بر تن کرده‏ام یکى را به تو دهم تا براى کفن خود کنار گذارى؟ آیا دوست دارى چند درهمى به تو بدهم تا براى دخترانت انگشترى تهیّه کنى؟ … حضرت پشتیش را کنار زد و پیراهنى بیرون آورد سپس کنار سجاده را بالا زد و چند درهم برداشت و به من‏ داد. من آن را شمردم سى درهم بود. / اَلرَّيَّانُ بْنُ اَلصَّلْتِ قَالَ: لَمَّا أَرَدْتُ اَلْخُرُوجَ إِلَى اَلْعِرَاقِ وَ عَزَمْتُ عَلَى تَوْدِيعِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي إِذَا وَدَّعْتُهُ سَأَلْتُهُ قَمِيصاً مِنْ ثِيَابِ جَسَدِهِ لِأُكَفَّنَ بِهِ وَ دَرَاهِمَ مِنْ مَالِهِ أَصُوغُ بِهَا لِبَنَاتِي خَوَاتِيمَ فَلَمَّا وَدَّعْتُهُ شَغَلَنِي اَلْبُكَاءُ وَ اَلْأَسَفُ عَلَى فِرَاقِهِ عَنْ مَسْأَلَةِ ذَلِكَ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ صَاحَ بِي يَا رَيَّانُ اِرْجِعْ فَرَجَعْتُ فَقَالَ لِي أَ مَا تُحِبُّ أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكَ قَمِيصاً مِنْ ثِيَابِ جَسَدِي تُكَفَّنُ فِيهِ إِذَا فَنِيَ أَجَلُكَ أَ وَ مَا تُحِبُّ أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكَ دَرَاهِمَ تَصُوغُ بِهَا لِبَنَاتِكَ خَوَاتِيمَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي قَدْ كَانَ فِي نَفْسِي أَنْ أَسْأَلَكَ ذَلِكَ فَمَنَعَنِي اَلْغَمُّ بِفِرَاقِكَ فَرَفَعَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْوِسَادَةَ وَ أَخْرَجَ قَمِيصاً فَدَفَعَهُ إِلَيَّ وَ رَفَعَ جَانِبَ اَلْمُصَلَّى فَأَخْرَجَ دَرَاهِمَ فَدَفَعَهَا إِلَيَّ وَ عَدَدْتُهَا فَكَانَتْ ثَلاَثِينَ دِرْهَماً .
[عیون ج ۲ ص ۲۱۱]
👇👇

صفحه /۳

✅ مقطع والاتر و مهمتر در فریادرسی امام رضا (ع) ؛ فریادرسی ایشان از انسانیت است . امام رضا نه تنها فریاد رس انسان است ، بلکه فریاد رس انسانیت و اخلاق و حقوق است . یعنی آنجا که انسانیت دست به استغاثه بلند میکند و تباهی و ظلمی میبیند بدنبال فریاد رسی آگاه و دانا و مقتدر و تواناست تا او را از رنج بی اخلاقی و تضییع حقوق نجات دهد .
در این زمینه نمونه های فراوانی میتوان در سیره حضرت رضا مشاهده نمود . یک نمونه مهم ما را کافی است؛
عبد اللّه بن صلت گويد: خليل بن هاشم به ذو الرياستين - والى نيشابور - به مامون نامه نوشت كه يكى از زرتشتیان ثروتمند از دنيا رفته و وصيت كرده است كه مقدارى از اموالش را به فقرا دهند. پس قاضى نيشابور آن را برداشته و به فقراى مسلمان داده است. ذو الرياستين از مأمون عباسى اين مسأله را پرسيد. مأمون گفت: من در اين خصوص چيزى نمى‌دانم. بنابراين از امام رضا عليه السّلام پرسيد. امام فرمود: به راستى كه آن مرد مجوسى براى فقراى مسلمان وصيت ننموده است. اما سزاوار است كه آن مقدارى را كه از اموال او بین فقراء مسلمین هزینه کرده اند ، از بیت المال مسلمین برداشته و به فقراء زرتشتی بازگردانند . / إِنَّ اَلْمَجُوسِيَّ لَمْ يُوصِ لِفُقَرَاءِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ لَكِنْ يَنْبَغِي أَنْ يُؤْخَذَ مِقْدَارُ ذَلِكَ اَلْمَالِ مِنْ مَالِ اَلصَّدَقَةِ فَيُرَدَّ عَلَى فُقَرَاءِ اَلْمَجُوسِ
[عیون ج ۲ ص ۱۵]

این حرکت امام رضا (ع) یعنی ؛ فریادرس انسانیت بودن نیاز بشریت است . روشن است در انسانیت کیش و مذهب مسئله اول نیست بلکه رعایت حقوق و اخلاق مهم است .

در روایت دیگری که مرحوم کلینی نقل میکند چنین آمده است ؛
ریّان بن شبیب مى‌گوید: از امام رضا(ع) پرسیدم: خواهرم وصیّت کرده است براى گروهى از مسیحیان که به آنان مالى بدهم ، و من مى‌خواهم این مال را به گروهى از هم کیشان مسلمان بدهم!
امام رضا فرمود: وصیت را به همانسان که هست اجرا کن. خداوند بزرگ فرموده است: «گناه آن بر کسانى است که آن (وصیت) را تغییر بدهند...سوره بقره / ۱۸۱». / فَسَألت الرضا(ع) فقلت انّ اُختى اُوصَت بوصیّةٍ لقوم نصارى، واردتُ اَصرف ذلک الى قومٍ من اَصحابِنا مُسلمین. فقال(ع): اِمضِ الوصیّةَ على ما اَوصَت به. قال اللّه‌ - تبارک و تعالى: «فانّما اِثمُه على الّذین یُبَدِّلونَه... » ( کافى ، ج ۷ ص۱۶)

✅ نتیجه ؛ همانطوریکه ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام در امور فردی و شخصی نسبت به انسان های نیازمند فریادرس بوده و مشکلات درماندگان را باذن الله مرتفع میکنند ، در موضعی مهمتر نیز "مستغیث" هستند و در برابر "استغاثه انسانیت" از ظلم و فساد و استبداد پاسخ مناسب میدهند.

🆔https://t.me/soroushmarefat

مراتب قرب و شهود خاتم الانبیاء (ص) دراندیشه عرفانی امام خمینی  ✍هادی سروش

🔰 مراتب قرب و شهود خاتم الانبیاء (ص) دراندیشه عرفانی امام خمینی

✍هادی سروش


مقدمه اول ؛ عدم امکان شناخت ذات باری تعالی

شناخت واقعی خدا متعال و وصول به ذات او مقدور احدی در عالَم نیست و این مهم اول در قرآن و بعد در سخنان رسول وحی ترسیم و تایید شده .
قرآن میفرماید : وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ .. (آل عمران/۳۰)
رسول خاتم (ص) فرمود : من افکر فی ذات تزندیق ، تفکر ذات الهی منجر به بی اعتقادی میشود. (کافی ج۸ص۲۲)
و امیرالمومنین (ع) فرمود : هیچ صاحب همتی با قوی ترین عقل توفیق درک ذات باری تعالی ندارد و هیچ غواصی توان رسیدن به آن عمق را ندارد ؛الذي لا يُدرِكُهُ بُعدُ الهِمَمِ ، و لا يَنالُهُ غَوصُ الفِطَنِ ، (نهج البلاغه خ /۱)

امام خمینی که شاگرد قران و نهج البلاغه است تصریح کرده ؛
ذات الهی برای انبیاء و اولیاء قابل درک نیست تا چه برسد به دیگران ! همه پیامبران در او حیرانند و رسول الله (ص) در مقام عجز اعتراف کرده ؛ "اما الذات الالهی فحار فیها جمیع الانبیاء و الاولیاء .. و فرمود : ماعرفناک حق معرفتک .. (تعلیقه شرح فصوص /۳۴۶)


مقدمه دوم ؛ درباره تعین ذات باری تعالی

ذات باری تعالی که دردسترس احدی نیست ، لیک خود را در موجودی مطلق و فراگیر نشان داده و آن به "تعیّن" در عرفان نام گذاری شده است . و تعیّن به معنای مخصوص شدن چیزی از میان چیز‌هاست و در عرفان تعیّن اول و تعیّن ثانی مطرح است ؛ در "تعین اول" ، تعین ذات با تمام اسما و صفاتش است که از مقام غیب الغیوب به مقام خود توجه می‌کند، ذاتش بر خودش جلوه می‌نماید و نتیجتاً شئون و احوال خود را‌ بصورت اجمالی و اندماجی شهود می‌کند. (ر.ک فصوص الحکم ص ۳۰) ، به این مقام در عرفان مرتبه جمع و احدیت جمع و نیز حقیقت محمدیه (ص) و مقام اَوْ اَدنی گویند.
براساس عرفان نظری ؛ "تعین ثانی" مقام بعد از تعین اول است که وجودِ اجمالی همه هستی را در خود جمع دارد و این مقام تنها از آنِ حضرت رسول الله (ص) است که اشیاء با همه تمیّز و غیریت شان به نحو اجمالی در تعین اول‌ بصورت علمی موجود است ، به‌طور تفصیلی و متمیز وجود می‌یابند، به همین سبب تعین ثانی ظل و صورت تعین اول است.

امام خمینی پس ‌از مقام غیب هویت که در دریافت هیچ عارف و فیلسوفی نیست ، تعین اول را به‌عنوان غیب اول و تجلی اول می‌داند و در موطن بعد ، تعین ثانی را نام می‌برد. و تصریح میکند دو اصطلاح تعین اول و ثانی با احدیت و واحدیت مترادف‌ است و مقام احدیت به اولین تعین، صورت باطن و مقام بشرط لا میباشد و مقامی ‌که در آن هنوز نشانی از اسما و صفات جز به‌ نحو اجمال نیست . (تعلیقات بر مصباح الانس /۱۴)


جایگاه رسول الله (ص) در اندیشه عرفانی امام خمینی

با توجه به دو مقدمه فوق باید به جایگاه رسول الله (ص) در اندیشه عرفانی امام خمینی بار یافت .


مطلب اول ؛ اتحاد تعیّن اول با ذات پاک رسول الله

پیامبر اسلام (ص) تعین اول و تعین ثانی ذات باری تعالی است و در نتیجه تمام تجلی حضرت حق است. بدین معنا که روح پیامبر علم اجمالی و وجود تفصیلی موجودات است .

امام خمینی در اینباره میفرماید‌‏:‏
‌‏«... ذات مقدس حق -جل و علا- به حسب تجلی به اسم اعظم و مقام احدیت جمع... در مرآت عقل اول به جمیع شئون و مقام جامعیت تجلی فرمود؛ و از این سبب، همین اول مخلوق را به نور مقدس نبی ختمی ... تعبیر نموده‌اند؛ چنانچه در حدیث است از رسول خدا که: «اول مخلوق، نور من است». و در بعض روایات «اول مخلوق روح من است»‌‏[ر.ک؛ بحار ، ج۱۵ص۲۴ و نیز ، ج۵۴ ص۳۰۹]؛ (شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۲۹)

وقتی ذات پاک رسول خاتم (ص) تجلی تام بود ، طبعاجامع تجلیات جمال و جلال خداست و این مهم بر اساس عرفان دارای برکاتی است که برخی از آن برکات و فیوضات را از آثار امام خمینی تقدیم میشود.

شاخصه عرفانی نخست ؛ اصلِ نبوت با وجود پیامبر شکل گرفت

اینکه نبوت با وجود مبارک حضرت رسول (ص) شکل گرفته در منابع روایی و آثار عرفانی مسبوق به سابقه است .
جلال الدین سیوطی از رسول الله روایت نموده که فرمود : « من اول پیامبر از حیث خلقت هستم گرچه از حیث بعثت آخر نبوت و پایان بخش آن هستم ./ كُنْتُ أوَّلَ النَّبِيِّينَ في الخَلْقِ، وآخِرَهم في البَعْثِ» (درالمنثور ؛ ذیل آیه ۷ احزاب)
در روایت مهم دیگری که شیعه و سنی نقل کرده اند آمده که حضرت مصطفی (ص) فرمود : "من در مقام پیامبری بودم درحالیکه خلقت آدم تکمیل نشده بود . / کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین"
(بحار ۱۶ ص۴۰۲ و سنن ترمدی ح ۳۶۰۹)

جناب غزالی در شرح این حدیث زیبا میگوید : وجود پیامبر در تقدیر قبل از خلقت آدم بوده، چون اصلِ انشاء خلقت آدم بستگی به صاف ترین ذریه او دارد و وقتی او به مرحله کمال صفا رسید روح قدسی محمدی را قبول نمود . (رسائل غزالی ج ۴ص۱۸۰)


این معنا که نبوت نبی خاتم (ص) بوده که نبوات انبیاء شکل داده ؛ در سخنان اهل معرفت جایگاه ویژه ای دارد ؛
عارف بزرگ جناب فیض گوید:‏
نبوت با وجود پیامبر شکل گرفت . اصل نبوت با آدم ابوالبشر آغاز شد و پیوسته رشد کرد تا با نبوت حضرت محمد(ص) به صورت کامل خود ظاهر گردید که مقصود و هدف اصلی نبوت بود، و سایر نبوت‌ها همه مقدمه و راه رسیدن به این مرحله بوده است و به همین جهت، حضرت محمد(ص) خاتم انبیاء شد».‌‏(علم الیقین، ج۱ ص ۴۵۸)‏

امام خمینی از فیض کاشانی جلوتر رفته و نه تنها پایان نبوت را به وجود رسول الله (ص) معرفی نموده بلکه شروع نبوت به او دانسته است ، و میگوید:‏ «بدان که نگین احدیت جمع [رسول الله] بر حلقه انگشتری است که حلقه انگشتر از آن نگین شروع میشود و سپس بدان ختم می‌گردد. به همین ترتیب هریک از دوره های نبوت [انبیاء سلف] مانند یک دایره است و همه این دایره‌ها به منزله‌ای نقطه‌ای تشکیل دهنده دایره حضرت ختمیه هستند و نگین آن، پیامبر خاتم (ص) است».‌‏ ‌‏(تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ص ۷۲)


دومین شاخصه عرفانی ؛ فضیلت حضرت خاتم (ص) بر کل انبیاء و نبوت های آنان

پیامبران در یک رتبه و درجه نیستند و این اصل که برخی از انبیاء بر برخی دیگر ترجیح و افضل هستند در قرآن به صراحت بیان شده است ؛ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ (بقره / ۲۵۳)

حضرت رسول الله (ص) فرمود: «من در شش چیز بر پیامبران دیگر، برتری دارم: ۱- به من کلمات جامع “مختصر از نظر لفظ، و پر بار از نظر معنا” عنایت شده است. ۲- با رعب (ترسیدن دشمنان از من) یاری شده‌ام. ۳- غنایم برایم حلال شده است. ۴- همه زمین برایم مسجد و پاک قرار گرفته است. ۵- به سوی همه مخلوقات فرستاده شده‌ام. ۶- خاتم پیامبران هستم . / فُضِّلْتُ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ بِسِتٍّ أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِمِ وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَأُحِلَّتْ لِیَ الْغَنَائِمُ وَجُعِلَتْ لِیَ الْأَرْضُ طَهُورًا وَمَسْجِدًا وَأُرْسِلْتُ إِلَى الْخَلْقِ کَافَّهً وَخُتِمَ بی النَّبِیُّونَ».(صحیح مسلم ، ح۵۲۳)

در روایت دیگری از رسول الله منقول است که فرمود: «مثال من و سایرِ پیامبرانِ قبل از من، مانند مردی است که خانه‌ای زیبا و کامل بسازد مگر اینکه در گوشه‌ای، جای یک خشت را خالی بگذارد. مردم، اطراف آن دور می‌زنند و با تعجب می‌گویند: آیا این یک خشت، گذاشته نمی‌شود؟ فرمود: من همان یک خشت و خاتم پیامبران هستم . / إِنَّ مَثَلِی وَمَثَلَ الأَنْبِیَاءِ مِنْ قَبْلِی کَمَثَلِ رَجُلٍ بَنَى بَیْتًا فَأَحْسَنَهُ وَأَجْمَلَهُ، إِلاَّ مَوْضِعَ لَبِنَهٍ مِنْ زَاوِیَهٍ، فَجَعَلَ النَّاسُ یَطُوفُونَ بِهِ وَیَعْجَبُونَ لَهُ وَیَقُولُونَ: هَلاَّ وُضِعَتْ هَذِهِ اللَّبِنَهُ»؟ قَالَ: «فَأَنَا اللَّبِنَهُ وَأَنَا خَاتِمُ النَّبِیِّینَ». (صحیح بخاری حدیث ۳۵۳۵ و مسلم حدیث شماره ۲۲۸۶)

فضیلت حضرت محمد (ص) طبق اندیشه عرفانی امام ؛ در این است که نبوت ایشان تمام نبوات است ، یعنی نبوت او آنچه کامل و تام است که تمام نبوت ها از شئون او محسوب میشوند.
امام راحل چنین مینویسد :
"این مقام یک مقام تشریفاتی مانند فضیلت سلطان بر رعیت نیست ، بلکه فضیلتی حقیقی وکمالی وجودی است که ناشی از احاطه کامل و تسلط قیومی آن حضرت (ص) است که این احاطه و تسلط، پرتو و سایه‌ای از احاطه اسم اعظم «الله» بر سایر اسماء و صفات الهی است. همانگونه که اسم اعظم ‏ ‌‏«الله» محیط شرافتش بر دیگر اسماء، شرافت تشریفاتی و اعتباری نیست، همچنین پیامبر هر عصر و مخصوصاً پیامبرما (ص) که مربوب امام ائمه اسماء و صفات است، ریاست تامه بر همه امت‌های گذشته و آینده از آن اوست و بلکه همه نبوت‌ها از شئون نبوت اوست و نبوت او دائره بزرگی است که بر همه دائره‌های کلی و جزئی و بزرگ و کوچک احاطه دارد.‌‏ و در مثالی ؛ سِمت آن جناب (ص) بر تمام انبیاء ؛ سِمت نفس بر بدن است که همانطوریکه نفس بر تمام بدن اشراف دارد ، نفس نفیس خاتم بر کل انبیاء و اولیاء اشراف و ولایت دارد."
این معنای بلند عرفانی را با تمسک به حدیثی از رسول الله (ص) تثبیت نموده و می فرماید:‏
"‌‏‌‏اینکه پیامبرفرمود: پس از من برتری از آنِ تو و امامان بعد از تو است. اشاره به آن است که مرتبه وجودی امیرالمؤمنین و دیگر امامان علیهم السلام نسبت به پیامبر(ص)، مرتبه روح نسبت به نفس ناطقه انسانی است و مرتبه دیگر انبیا و اولیاء نسبت به رسول الله(ص) مرتبه دیگر قوایی است نازل از نفس... و تمامی فضیلت و کمال و شرافت در مملکت وجود انسانی، از آن مرتبه روح است و از روح است که به دیگر قوا و مراتب وجود انسانی، فیض می‌رسد.‏.." ، قوله(ص): و الفضل بعدی لک و للائمه من بعدک إشاره الی ما ذکرنا من أنّ مرتبه وجوده(ع) و وجود سائر الائمه: بالنسبه إلی النبی(ص) مرتبه الروح من النفس الناطقه الانسانیه؛ و رتبه سائر الانبیاء و الاولیاء رتبه سائر القوی النازله منه... و کل فضیله و کمال و شرف فی المملکه الانسانیه ثابته للمرتبه الروحیه و منها یصل الفیض إلی سائر القوی و المراتب»‌‏ ‌‏(ر.ک ؛ مصباح الهدایه، ص ۷۷ ببعد) ‏

امام خمینی همین معنا را که فضیلت رسول الله بر انبیاء باشد مورد علت یابی قرار داده اند و در کتاب دیگرشان چنین تنظیم نموده اند ؛ «درمیان اسمای الهی اسم «الله» کاملتر است و درمیان مظاهر، انسان کامل و درمیان شرایع، شریعت انسان کامل، کاملترین است، وکمال شریعت انسان کامل به ولایت است... ولذا وجود مبارک رسول اکرم (ص) نبی بود درحالی که آدم بین آب وگل بود؛ بلکه نه آبی بود ونه گلی و حضرتش با آدم و نوح و غیر آن ها ازانبیا (ع) بود»‌‏.‌‏(شرح دعاءالسحر، ص ۶۶ )‏

و بر این باور است که :‏
‌‏ «و صاحب این قلب جمعی احدی احمدی، خاتم دایره کمال و جامع ولایت مطلقه و نبوت مطلقه است. و آن ، خاتم نبوات و مرجع و مآب ولایات است»‌‏.‌‏(شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۱۴۳)‌‏

حضرت امام خمینی درباره سعه و ضیق نبوت انبیاء سلف بصورت شفاف تصریح میفرماید که نبوت رسول خاتم(ص) دارای آنچنان سعه ای است که با هیچ یک از انبیاء دیگر قابل مقایسه نیست و می‌گوید:‏
‌‏«آن که به تمام اسماء و صفات رسیده است، نبوت ختمیه دارد و آن که از طریق صفت محدود و خاصی رسیده است، نبوت محدود پیدا می‌کند و از طریق همان صفتی که از طریق او رسیده، مردم را به حق دعوت می‌کند، مثل حضرت یحیی که از راه خوف رسیده بود و مردم را از راه انذار و تخویف دعوت می‌نمود و حضرت موسی و عیسی که از راه اسمی جامع‌تر از آن رسیده بودند نبوتشان جامع‌تر گردید تا وجود شریف ختمی مرتبت(ص) که از تمام اوصاف و اسماء رسیده بود، نبوت ختمیه پیدا نمود».‌‏ ‌‏(تقریرات فلسفه ج ۲ ، ص۲۴۷)‏
‌‏

سومین شاخصه عرفانی ؛ فضیلت رسول الله بر کل ما سوی الله

در بیان صریح رسول الله ایشان سید و والاترین انسان معرفی شده ؛ "أنا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ ولا فَخرَ . خودستايى نيست، من سرور فرزندان آدم هستم." (عیون اخبار الرضا ج۲ ص۳۵)

امیرالمؤمنین(ع) از رسول خدا(ص) روایت می‌نماید:‏
‌‏«ما خلق الله افضل منّی و لا اکرم علیه منّی». قال علی علیه السلام، فقلت: یا رسول الله، فأنت افضل أم جبرئیل(ع)؟ فقال: یا علی، انّ الله تبارک و تعالی فضّل انبیائه المرسین علی ملائکته المقرّبین و فضّلنی علی جمیع النبیین و المرسلین...» ‌‏ ‌‏خداوند مخلوقی برتر از من نیافریده است و کرامت بیشتری از من به او نداده است. به رسول خدا گفتم: آیا شما برتر هستید یا جبرئیل؟ حضرت فرمود: ای علی! خداوند متعال انبیای مرسلین را بر فرشتگان مقرّب فضیلت داد و مرا بر همه انبیا و پیامبران فضیلت بخشیده است».‏ [ر.ک : عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱،ص ۲۰۴]

امام خمینی با استناد به حدیث فوق حضرت رسول را صاحب فضیلت بر کل هستی دانسته و بازگشت این فضیلت را به جامعیت پیامبر در مظهریت او نسبت به اسماء الهی تعریف نموده است . (مصباح الهدایه، ص۷۲)‌‏

چهارمین شاخصه عرفانی ؛ احاطه قیومیه پیامبر نسبت به مخلوقات

"احاطه قیومیه" یکی از اصطلاحات رایج در لسان و قلم اهل معرفت است . مقصود این است روح بلند حضرت رسول الله بر کل هستی احاطه دارد و این احاطه صِرف آگاهی نیست ، بلکه این احاطه باعث "قوام" موجودات دیگر است بطوریکه اگر این احاطه نباشد ، موجودی قوام و قیام نخواهد داشت .این ادعای مهم از راه های مختلف در عرفان طرح و تبیث شده ؛ مانند راه تعیّن اول بودن پیامبر (ص) است . لیک امام خمینی ابن احاطه قیومیه را از راه دست یابی آن حضرت به "اسم اعظم" معرفی نموده و مینویسد :
"‌‏این که حضرت رسول فرمود: ‌‏«خداوند موجودی برتر از من نیافریده است»‌‏ ‌‏(بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۴۵)،‌‏ اشاره به افضلیت آن حضرت(ص) در مقام تعیّن خلقی اوست. تحقیقا وجود مقدس پیامبر(ص) در نشئه خلقت و آفرینش اولین تعیّن و نزدیک‌ترین مخلوق به اسم اعظم است که اسم اعظم ؛ امام ائمه اسماء و صفات است. و گرنه به لحاظ مقام ولایت کلی و برزخیت کبری که در قرآن از آن به مقام ‌‏«دنی فتدلّی»‌‏ ‌‏(نجم / ۸)‌‏ یاد شده و در اصطلاح عرفانی از آن به «وجود انبساطی اطلاقی» و «وجه الله الاعظم و باقی» و مانند آن یاد می‌شود، همه موجودات و تعیّنات در حقیقت وجود او مستهلک‌اند و اساساً چیزی از مخلوقات را نسبتی با او نیست؛ زیرا او بر همه احاطه قیّومیّه دارد، لذا افضلیت معنا ندارد و اولین و آخرین تصور نمی‌شود، بلکه او اول است در عین آخر بودن، و آخر است در عین اول بودن، به همان وجهی که باطن است، ظاهر است‌‏.‌‏ (مصباح الهدایه، ص۷۵)‏


پنجمین شاخصه عرفانی ؛ واسطه فیض بودن پیامبر

از اصول عرفان نظری "واسطه فیض" بودن انسان کامل است و این واسطه فیض بودن بیشتر با توجه به مسائل و نعمتهای دنیوی معنا میشود ، اما امام خمینی این وساطت در مسائل علمی و برکات قدوسی و ملکوتی معنا نموده و پیامبر خدا را تنها واسطه اصلی فیض حق معرفی فرموده است. درراینجا که هر دینداری و بلکه هر عارف و عالمی ، آنچه مربوط به دین و معنویت و نور هدایت است را وامدار رسول خدا (ص) می باشد.

واسطه اصلیِ فیض خدا بودن و دست خلق را به سمت حق گرفتن ، بدون ولایت مطلقه بر کل کائنات امکان فرض ندارد.
بیان امام در اینکه حضرت رسول شآن واسطه فیض حق بر خلق را داداست چنین است: ‏
‌‏«رسالت ختمیه را که تمام دایره وجود از عوالم غیب و شهود تکویناً و تشریعاً، وجوداً و هدایتاً ریزه خوار خوان نعمت آن سرور هستند؛ و آن بزرگوار واسطه فیض حق و رابطه بین حق و خلق است. و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبود، احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض حق عبور به موجودی از موجودات نمیکرد و نور هدایت در هیچ یک از عوالم ظاهر و باطن نمی‌تابید. » ‌‏(آداب الصلوه، ص۱۳۷)‏
امام خمینی ؛ پیامبران الهی را طبیب های نفوس و مربیان ارواح‌ دانسته که شاگردان حق را از تاریکی‌ها به نور و از نقص به کمال می رسانند.‌‏(طلب و اراده ، ص ۱۵۷)‏



مطلب دوم ؛ استواری جامعیت اجتماعی پیامبر بر جامعیت عرفانی او

از روایات مشهور است که پیامبر (ص) فرمود:‌‏«اُوتیت جوامع الکلم»‌‏ ، یعنی ؛ به من جامع ترین کلام ها کرامت شده است . جامعیت که هر چیزی که بشر در آینده برای هدایت و نورانیت نیازمند آن باشد در لابلای کلمات نورانی آن حضرت وجود دارد.
صدرالمتالهین جامعیت کلام پیامبر خدا در جامعیت آن حضرت در دارای تمام مظاهر اسمای الهی و کلمات تامه حق دانسته است.‌‏ وجامع شئون ظاهری و باطنی انبیا و در بر دارنده همه کمالات و حالات غیب و شهادت آنان معرفی می نماید. (الشواهد الربوبیه، ص۴۱۰)

و قبل از صدرالمتالهین ، جناب خواجه نصیرالدین طوسی بر این باور است که از آن ره گذر که پیامبر خاتم (ص) جوهر خلق است ، پس عنوان جامع مبدأ و معاد را داراست . (آغاز و انجام، ص ۱۱)‌‏ ‏

اما ‌‏امام خمینی این "جامعیت کلام" را به طرزی دیگر و شگفت آور معنا نموده و آن را در ارتقاء جایگاه بلند پیامبر دانسته ،به سکلی که بلندای وجود پیامبر (ص) بر کل هستی باعث اشراف ایشان بر تمام موجودات شده و کلمات او جامعیت بر کل ماسوی الله پیدا کرده است.
عبارت ایشان چنین است؛ ‌‏«جامع الکلم و هادی الامه که پیغمبر، است از کلمات تأمه است و وجه جامع الکلم بودن این است که بعضی موجودات ناقص هستند ...چون ترقی کرده و محو عالم بالا شدند، برای آن‌ها نسبت به پایین حالت غفلت اتفاق می‌افتد... ولی آن کسی که به آن مقام عالی رسید و تمام اسماء و صفات در او تجلی کرد، در عین حال که ‌‏آداب و شئون امور این عالم را هم حفظ می‌نماید...از بس که وجود او کامل است، باعث انمحاء این تجلیات جزئیه در طبیعت نمی‌شود و هم آداب عالم بالا را و هم آداب این عالم را حفظ می‌نماید...باالجمله انسان کامل کسی است که فیوضات عالم بالا را... حفظ و ضبط کند و به طوری که باید به پایین فیض بدهد، فیض برساند و خلاصه از آن طرف دستش کوتاه نباشد و از این طرف هم غافل نباشد. لذا حضرت پیغمبر(ص) جامع الکلام است و کامل‌ترین موجود بین موجودات ممکنه است»‌‏ ‌‏(تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۵۳)


مطلب سوم نکته مهم پایانی ؛ بهرمندی ساحت شهودی امیرالمومنین (ع) از ساحت شهودی پیامبر در اندیشه عرفانی امام خمینی


همانطوریکه در اندیشه شهود معرفتی امام خمینی ، ساحت پیامبر (ص) بسیار والاست ، جایگاه امیرالمومنین (ع) نیز جایگاه ویژه ای است .
امام خمینی در تمام آثار عرفانی خود خواننده را به حقیقت سوق داده ، خصوصا در کتاب "مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه" که باید با دید دقت آن را بررسی نمود .

و راز و رمز این جایگاه را باید در بیانات حضرات معصومین یافت . به عنوان نمونه امام کاظم (ع) فرمود : "ولايت على عليه السلام در تمام كتب پيغمبران نوشته شده است و خدا هيچ پيغمبرى را مبعوث نسازد، جز بنبوت محمد صلّى اللّٰه عليه و آله و وصيت على عليه السلام ، / وَلاَيَةُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَكْتُوبَةٌ فِي جَمِيعِ صُحُفِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ لَنْ يَبْعَثَ اَللَّهُ رَسُولاً إِلاَّ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ وَصِيِّهِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ .(کافی ج۲ ص ۳۳۷)

و نیز روایت بسیار مهمی که فرمایش امام علی(ع) است که فرمود :‏ ‌‏«کنت مع الانبیاء سرّاً و مع رسول الله جهراً»؛ من با پیامبران در نهان همراه بودم و با رسول خدا در آشکار».‌‏

امام خمینی ‌‏در کتاب "مصباح الهدایه" به توضیح این حدیث پرداخته و مینویسد ؛ "این معیت و همراهی امام علی(ع) را نسبت به دیگر پیامبران، همراهی "قیّومی" است و نسبت به رسول خدا، همراهی "تقوّمی" میباشد ؛ یعنی امام علی(ع) همراهی‌اش نسبت به پیامبران در حکم احاطه و قیومیت است ، اما نسبت به رسول خدا(ص)، باعث تثبیت و تمکن قوام وجودی حضرت علی(ع) است چرا که حقیقت وجودی پیامبر خاتم(ص) مظهر اسم اعظم الهی است. ‏(مصباح الهدایه ،ص ۷۷)

‌در اندیشه عرفانی امام خمینی حقیقت نبوت پیامبر و ولایت علی به پیوسته است چرا که اندیشه و شهود عارفانی چون محی الدین و قونوی و قیصری و فرغانی و .. "ولایت؛ باطن نبوت است" .

‌این همراهی نبوت و ولایت نگاه یک عارف اهل سیر و سلوک را به نکات بدیع عرفانی رهسپار میکند و این باور قلبی را ایجاد مینماید که نبوت و ولایت در ‌‏عالم تمامِ غیب و شهادت با هم هستند و تجلی یک حقیقت است . لذا امیرالمومنین (ع) فرمود:‏ "من با تمام انبیاء بوده ام".

امام خمینی در یکی از سخنرانی هایشان فرمودند؛ ‌‏«این دو بزرگوار در عوالم غیب با هم بودند، متحد بودند و در شهادت در این عالم، یکی مظهر آن غیب مطلق است در بعثت و یکی مظهر آن غیب مطلق است در امامت؛ امامت و بعثت دو امر هستند که این‌ها به ظهور آن معنویت بزرگ عام است و آن ولایت است ... و این دو بزرگوار همان طوری که در عالم غیب و غیبِ غیب با هم بودند و متحد بودند. در عالم هم که آمدند ... این ها اخوت داشتند... و یک بودند».‌‏ ‌‏(صحیفه امام، ج۲۰ ص ۲۳۲)‏

نگاه و اندیشه عرفانی امام خمینی به مقام والای پیامبر اعظم (ص) با این نوشته قابل ترسیم کامل نبوده و نیست ، فقط بنای این قلم این بود که فهرست و اجمالی از آراء عرفانی امام عزیز درباره ساحت معرفتی رسول الله (ص) ارائه شود.

پایان

شرحی از زندگی محقق قرآنی مرحوم استاد حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا انصاری محلاتی

شرحی از زندگی محقق قرآنی مرحوم استاد حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا انصاری به قلم اخوی گرانقدرشان استاد حجت الاسلام والمسلمین محمدباقر انصاری

زندگی نامه کوتاه خود نوشته است:

«محمد رضا انصاری در سال ۱۳۲۷ ش در شهرستان محلات متولد شد. در دوران کودکی به مدت سه سال در مکتبی که قرآن و خط و کتاب فارسی آموزش می دادند درس آموخت و پس از هجرت اعضای خانواده به قم، تحصیلات ابتدائی را به پایان رسانید. سپس با تشویق پدرش آیت الله حاج میرزا حسن انصاری، تحصیلات حوزوی را آغاز کرد. و ادبیات و فقه و اصول را در مرحله سطح و خارج از اساتید وقت فرا گرفت. از سال ۱۳۵۰ش نویسندگی را آغاز نمود و آثار متعددی را از زبان عربی به فارسی ترجمه کرد..»

او در دوران تحصیل با بعضی از طلاب که از دهستان «ور» محلات به قم آمده بودند هم مباحثه بود و با آنها حشر و نشر داشت. طبق معمول طلاب حوزه علمیه در ایام تبلیغی به روستاهای مختلف سفر می کرد که این امر تا سال های بعد از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت. در این راستا سفرهای تبلیغی متعددی به شهرستان محلات داشت.

در سال. .. با دختر حاج آقای رسول اراکی، واعظ معروف، ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند دختر بود.

در سال‌ های پایانی عمر والدین که ایشان تنها فرزندی بود که در قم زندگی می کرد به آنها رسیدگی می کرد و هر روز در مسیرش به منزل به آنها سر می زد و مایحتاج آنها را خریداری می کرد.

در دوران بیماری پدر که منجر به فوت ایشان شد و حدود دو ماه به طول انجامید، من از هامبورگ که آن زمان مسئول مرکز اسلامی و مسجد هامبورگ بودم، به قم رفتم و تا زمان درگذشت ایشان نزدشان بودم، هر روز اخوی می آمد و به ما سر می زد.

بعد از فوت پدر در مراسم تکفین و دفن خیلی کمک کرد و در اجرای اوامر ایشان در وصیت نامه سعی تمام مبذول داشت.

اخوی در زندگی ساده ای که داشت محتاط و تقریباً منزوی بود و کاری به کار کسی نداشت. با قناعت زندگی می کرد و دائماً مشغول قلم زدن بود. یکی از دوستانش پس از درگذشت او به من نوشت:

« انالله واناالیه راجعون

روح ملکوتی عارفی زاهد ومتقی اسوه اخلاق وانسانیت ، قران پژوه وارسته وبی ادعا وعضو هیئت علمی دارالقران الکریم دفتر مطالعات تاریخ ومعارف اسلامی ویکی از مصححان ترجمه قرآن آیت الله مکارم شیرازی واستاد محمد مهدی فولادوند مرحوم‌ حجه الاسلام استاد محمد رضا انصاری محلاتی به ملکوت اعلی پیوست ۰

در طول حدود ۴۵ سالی که با ان بزرگوار حشر ونشر داشتم وروزهای زیادی که باهم بودیم کوچکترین گناه صغیره ویا سیئه ای از او مشاهده نکردم واین فضیلت کمی نیست۰

آن مرد بیش از ۵۰ سال از عمر خودرا وقف قرآن پژوهی کرد و در نقد وبررسی ترجمان وحی بی نظیر بود ۰

روحش شاد وبا قرآن وعترت محشور باد.»

اشتغالات او در حوزه علمیه قم

نخستین اشتغالات جنبی او در کنار درس و بحث از سال ۱۳۵۰ نویسندگی و ترجمه کتاب هائی از عربی به فارسی بود که برخی از آنها هم چاپ شد. بعدها در سال ۱۳۵۵ که ما به توصیه شهید بهشتی پس از گذراندن دوره پنج ساله آموزشی، مؤسسه ای را به نام «مجمع الدراسات الاسلامیه» تأسیس کرده و به تبلیغات اسلامی خارج کشور پرداختیم، اخوی هم نزد ما مشغول به کار شد و تا سال ۱۳۶۱ که آن مؤسسه دائر بود همچنان اشتغال داشت. فعالیت های مؤسسه عبارت بود از ارتباطات با طلاب خارجی که در حوزه علمیه قم اشتغال به تحصیل داشتند و همچنین ارتباط مکاتبه ای با علما و شخصیت ها و مراکز اسلامی کشورهای مختلف و ارسال کتاب و نشریه ها برای آنها.

این مؤسسه که با حمایت دفتر جامعه مدرسین قم به کار خود ادامه می داد تا سال ۱۳۶۱ که من به همکاری با سازمان تبلیغات اسلامی در تهران دعوت شدم همچنان ادامه داشت. بعدها این مؤسسه بخاطر مشکلات مالی منحل گردید و اموال و کتابخانه آن به دفتر سازمان تبلیغات اسلامی در قم منتقل شد.

سپس در سال ۱۳۶۷ اخوی به پیشنهاد هیأت علمی دار القرآن الکریم آیت الله العظمی گلپایگانی به همکاری در آن دعوت شد و پژوهش های قرآنی خود را در آنجا آغاز کرد. او سال هائی را در آن مؤسسه گذراند تا اینکه ظاهراً پس از ارتحال آیت الله گلپایگانی آن مؤسسه منحل گردید.

در سال ۱۳۷۵ بنا به دعوت مدیر مؤسسه فرهنگی ترجمان وحی، آقای نقدی، در آن مؤسسه مشغول به کار شد. این مؤسسه که وابسته به وزارت ارشاد اسلامی بود کار ترجمه قرآن به زبان های مختلف جهان را دنبال می کرد. ضمناً یک مجله قرآنی فصلی هم به نام ترجمان وحی راه اندازی کردند که مقالات مربوط به قرآن در آن درج می شد. مسئولیت اخوی در آنجا یکی تصحیح ترجمه های فارسی موجود بود و دیگری مدیریت مجله که مقالات وارده را بررسی و در آن درج می کرد و خود نیز در آن مقالاتی می نوشت.

این مسئولیت او سال های متمادی ادامه داشت تا اینکه در سال های اخیر مبتلا به بیماری پارکینسون شد. تا زمانی که این بیماری خفیف بود همچنان به کار خود ادامه می داد. بتدریج که بیماری شدت یافت و قادر به رفتن مؤسسه نبود در منزل کارهای آن را انجام می داد. او در سال های آخر عمر که بیماری اش تشدید شد از ادامه کار محروم گردید و سرانجام در دو سه ماه آخر عمر زمین گیر شد و بالأخره در تاریخ پنجم شهریور ماه 1401 زندگی را بدرود گفت. روحش شاد و حشرش با قرآن، کلام الله مجید.

توفیق او در زندگی این بود که حدود چهل سال از عمرش را با قرآن و پژوهش در آن گذراند و آثاری هم از خود در این راستا و موضوعات احادیث و غیره باقی گذاشت.

او در بیوگرافی خود نوشت در باره فعالیت های قرآنی خود که در تاریخ ۱۳۹۳/۰۳/۲۸ تنظیم کرده نوشته است:

«در خلال یک دهه اخیر چند ترجمه از قرآن مجید را بصورت گروهی یا انفرادی تصحیح و ویرایش کرده و در مجله تخصصی ترجمان وحی و برخی از مجلات دیگر نیز مقالاتی از وی پیرامون مباحث قرآنی به چاپ رسیده است.

ترجمه های تصحیح شده توسط او عبارتند از:

۱- ترجمه قرآن آیت الله مکارم شیرازی (گروهی)،

۲- ترجمه استاد فولادوند (گروهی)،

۳- ترجمه مرحوم الهی قمشه ای (انفرادی)،

۴- ترجمه استاد علی کرمی (انفرادی)،

۵- ترجمه استاد بهرام پور (انفرادی)،

۶- ترجمه قرآن بر اساس تفسیر المیزان (انفرادی)،

۷- ترجمه قرآن مرکز فرهنگ و معارف قرآن (انفرادی) و

۸- ترجمه قرآن دکتر حداد عادل ( انفرادی).

و مقالات قرآنی تألیفی و ترجمه ای او عبارتند از:

۱- راه های ورود به فضای قرآن: مجموعه سخنرانی ها و مقالات اولین کنفرانس تحقیقاتی علوم و مفاهیم قرآن، ۱۵ اسفند ماه ۱۳۶۷،

۲- نگرشی بر سیر ترجمه قرآن به زبان فارسی، ترجمان وحی، سال اول، شماره اول، شهریور سال ۱۳۷۶،

۳- نقد و بررسی ترجمه شاه ولی الله دهلوی، ترجمان وحی، سال دوم، شماره سوم، شهریور سال ۱۳۷۷،

۴- تحقیقی در معنای ”اصبح” و مشتقات آن در قرآن، ترجمان وحی، سال پنجم، شماره دوم، سال ۱۳۸۰،

۵- جایگاه ”بلی” و معنای آن در قرآن کریم، ترجمان وحی، سال ششم، شماره اول، سال ۱۳۸۱،

۶- تحقیقی در معنای ”بشارت” در مقام تهدید، ترجمان وحی، سال ششم، شماره دوم، سال ۱۳۸۱،

۷- درنگی در تعبیر قرآنی ”اما من خاف مقام ربه” ترجمان وحی، سال دهم، شماره اول، سال ۱۳۸۵،

۸- تفسیری کوتاه بر سوره بلد، مجله پیام قرآن، پیش شماره، سال ۱۳۷۲،

۹- سیمای قرآن در کشف الغطاء، پیام قرآن، سال اول، شماره دوم، سال ۱۳۷۳،

۱۰-تفسیری کوتاه بر سوره غاشیه، پیام قرآن، سال اول، شماره سوم، سال ۱۳۷۳،

۱۱- ویژگی های قرآن از دیدگاه بلاغی (ترجمه ای از مقدمه تفسیر آلاء الرحمن)، مجله پیام قرآن، سال دوم، شماره چهارم، سال ۱۳۷۳ و

۱۲- یک معرفی کوتاه از تفسیر المیزان، آینه عرفان، ویژه دهمین سالگرد رحلت علامه طباطبائی سال ۱۳۷۰

مقالات متفرقه

۱۳- راه نجات ملت ها، سالنامه پیام اسلام، شماره ۲،

۱۴- افسار گسیختگی های بلا آفرین، همان، شماره ۳،

۱۵- عظمت اسلام از نگاه دیگران، همان، شماره ۴ و

۱۶- اسلام و حدود روابط اجتماعی، همان، شماره ۶.

آثار و تألیفات

۱- اسلام و انتقادات غرب، ترجمه، تألیف محمد عبد الغنی حسن.

۲- بخشی از زیبائی های نهج البلاغه، ترجمه، تألیف جرج جرداق.

۳- خاطره سقوط اندلس، ترجمه، تألیف احمد رائف.

۴- الحکم الزاهرة، ترجمه، تأليف عليرضا صابرى يزدى.

۵- ترجمه ثواب الاعمال شیخ صدوق.

۶- ترجمه اصول کافی (دو جلد).

۷- ترجمه مخاطبات النبی (ص) لعلی (ع)، تألیف محمد علی رسولی اراکی.

۸- مختارات من احادیث النبویه، تألیف.

۹- هزار حدیث در فضائل امام علی (ع)، ترجمه.

۱۰- راهی به سوی قرآن، ترجمه.

۱۱- اسلام بر فراز اجتماع، ترجمه.

۱۲- کیفر گناهان در دادگاه اسلام، ترجمه.

۱۳- امام مهدی (عج) در قرآن، ترجمه.

۱۴- عید غدیر، ترجمه.

۱۵- اصلاحات ارضی در اسلام، ترجمه.

۱۶- میراث کربلا، ترجمه.

۱۷- جهاد از دیدگاه کاشف الغطاء، ترجمه».

پایان اقتباس از بیوگرافی خودنوشت.

در تاریخ ۳ مهرماه ۱۴۰۱ در آلمان، کلن و هامبورگ، تحریر گردید.

نوشته شده توسط محمد باقر انصاری

 
  BLOGFA.COM