قال الله تعالی: هو الذی یصلی علیکم وملائکته لیخرجکم من الظلمات الی النور
 

عزاداری هفتم صفر ...

به نام خدا

جناب دکتر علی آقا مطهری عزیز

با سلام

نوشته جنابعالی در مورد هفتم ماه صفر مورد توجه قرار گرفت و ملاحظاتی را تقدیم مینمایم .

در دونکته مهم که نوشته تان اذعان فرموده اید با شما همراه و هم فکر هستم ؛
اول؛ در مورد اشتهاء نابحق به ترویج عزاداری و غم در جامعه ، و فقدان و یا مفقود نمودنِ زمینه های شادی مردم در جامعه!

دوم؛ در مورد بی محتوا بودن قسمت قابل توجهی از برنامه های صداوسیما در ایام مربوط به اهل بیت (ع) .
واجازه دهید اضافه کنم که این پدیده منفی وقتی بیشتر تنفر آور میشود که در اکثر برنامه هایشان، ترویج از مداحان بی سوادی میشود که فقط سرسختی جناحی بودنشان، مورد اقبال است!

در این دو مورد از نوشته تان جای قدردانی است و از ادامه این تفکر رسا و زیبا استقبال میشود.

📌اما نکته ای که مورد ملاحظات میتواند قرار گیرد ،موضوع ولادت حضرت کاظم (ع) در روز هفتم صفر و شهادت امام مجتبی در همان روز است، جنابعالی مورد توجه قرار داده اید.

📌اجازه دهید نتیجه بررسی خود را تقدیم کنم:
از متن جنابعالی استفاده میشود ولادت امام کاظم (ع) در روز هفتم صفر قطعی گرفته شده و سالروز شهادت امام حسن (ع) غیر قطعی و متکی به روایت ضعیف !

📌اما در مورد هفتم صفر و ولادت امام کاظم (ع) :
اولا ؛
در اینکه هفتم صفر روز ولادت حضرت کاظم باشد ، "روایتی" نداریم .
بلکه معدودی از مورخین بدین واقعه اشاره فرموده اند که عبارت اند از ؛ فتال نيشابوری صاحب کتاب روضه الواعظين، و طبرسی در کتاب اعلام الوری و ابن‎شهرآشوب در کتاب المناقب.
ولی این قول بوسیله فقیه بزرگ جناب شهيد اول در كتاب فقه استدلالی اش بنام "الدروس" مورد تضعیف قرار گرفته است و از درجه اعتبار ساقط گشت.

و ثانیا ؛
در مقابل این سه نفر از مورخین ، ما مواجه با اقوال دانشمندانی از شیعه و غیر شیعه هستیم كه مبنای ولادت آن حضرت کاظم (ع) را بر ماه ذي‏حجه گذاشته اند ؛ مانند كلينی، شيخ مفيد، شيخ طوسی، شهید اول ، و از علماء عامه ؛خطيب بغدادی، ابن جوزی.

و ثالثا ؛
که مورد اهمیت افزون است وجود "روایاتی " بر ولادت حضرت کاظم(ع) در ماه ذیحجه است؛
✔روایت نخست :
كتاب المحاسن که از جناب برقی است و ایشان از اقدم علماء امامیه است(در جلد دوم حدیث شماره ۱۱۰۳)در روايتی از ابوبصير نقل مي‎كند: در مسیر حج خدمت امام صادق (ع)بوديم، و چون در مکانی بنام ابواء توقف كرديم، براي ما سفره انداخته شد که در اين ميان پیکی ازسوی همسر امام صادق آمد و از حال ایشان و نزدیک شدن ولادت نوزادی ، امام صادق را مطلع نمود .. که ولادت حضرت کاظم بود.
✔روایت دوم :
در همان کتاب المحاسن حدیث ۱۵۵۶ است که از منهال نقل میکند؛در مسير بازگشت از حج با امام صادق بودم ، در ابواء توقف کردیم و در آنجا، موسی بن جعفر (ع) به دنيا آمد. وامام صادق (ع) وقتی وارد مدینه شدند، مردم رابه واسطه مبارکی این ولادت ، سه روز اطعام نمودند.
✔روایت سوم :
در كتاب دلائل الامامه (ص۳۱۳) از ابوجعفر طبری است که از علماء شیعه است از امام عسكری (ع) نقل نموده که: امام كاظم (ع) در ماه ذي‏حجه در ابواء به دنيا آمد.


📌 اما در مورد سالروز شهادت امام مجتبی(ع) ؛ گرچه شهادت حضرت در ۲۸ صفر هم نقل شده و مورد تایید شیخ طوسی درکتاب التهذیب است .
اما از سوئی شیخ کلینی در کتاب الکافی ؛ شهادت ایشان را در آخر ماه صفر ذکر نموده است.
از ناحیه دیگر ؛ بزرگانی چون شیخ بهایی و نیز پدر عالمش و شهید اول و شیخ کفعمی و... بر این باوراند که ؛ شهادت امام مجتبی در هفتم صفر قرار گرفته است.

در پایان اجازه دهید به دو نکته ایجابی
و سلبی اشارت کنم ؛
اول آنكه: منقول ومعروف است شهرت مناسبت هفتم صفر به ولادت حضرت کاظم(ع) از ناصرالدين شاه است!

دوم اینکه اساتید ما از مشایخ شان مانند حضرت امام که از شاگردان مرحوم آیت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري یزدی بودند ، نقل میکردند که سیره جدی آن مرجع ومؤسس حوزه ، بر اقامه عزا برای حضرت مجتبی (ع) در روز هفتم صفر بوده و بر آن پافشاری هم داشته .

استاد مدقق و محقق ما آیت الله شبیری زنجانی ، که اتفاقا از منتقدین بحقِ در مورد افزایش ایام عزاداری هستند ، در مورد اقامه عزا در هفتم صفر بر این باورند که ؛
"عزاداری روز هفتم ماه صفر به عنوان سوگواری سبط (ع) و تعطیل بازار که سنت شیعیان بوده از شعائر دینی است و باید محفوظ بماند" .

از تصدیع ، پوزش خواسته و توفیقات جنابعالی؛ که یادگار ارزشمند شهید استاد مطهری بوده و ازافتخارات امروز ما هستید را از خدای متعال خواستارم.

هادی سروش


https://t.me/sorooshmarefat

سخن مهم دین با عالیرتبگان سیاسی

📝 دوسخنِ مهمِ دین با عالی رتبگانِ سیاسی

نوشته : هادی سروش


امور سیاسی و کار در فضای اجتماعی دو مقوله ای است ؛ دارای یک ورود است و یک بازبرخورد است .

دستور زیبا و موفقیت آمیز "دین" که با هرعقل و تجربه ای هم هماهنگ است در این نکته است که ؛
در ورودها "شجاعت" ،
ودربازبرخوردها "حلم" نیاز مبرم است.


🔰مواضع و مظاهر شجاعت

گرچه ظهور اصلی شجاعت ، در میدان جنگ است و آدم شجاع در آن موطن میدان دار است .
اما مهم ؛
داشتن شجاعت در تمام مواضعی است که به نوعی ؛ ترس بر نهان آدمی مستولی میشود.
از این رهگذر قرآن هر میدانی که خوف زخم دیدن برود ؛ چه زخم شمشیر و چه زخم زبان ، آنجا را میدان نمایش شجاعت و سلحشوری معرفی نموده :《یجاهدون فی سبیل الله لایخافون لومه لائم - مائده ۵۴》


💠 مهمترین مظاهر شجاعت ؛

۱- شجاعت در گفتار ؛
بیان پیامبر(ص) چنین است که سخن عادلانه در برابر حاکمان و رهبران ظالم جهان ، والاترین جهاد مقدس در راه خداست : "افضل الجهاد کلمه عدل عند امام جائر".
واین همان سیره مشترک همه ائمه (ع) است .
امام علی (ع) این را وظیفه دانسته و امام حسین (ع) نقطه عطف حرکتش میداند و امام سجادباقاطعیتی مثال زدنی، در برابر یزید در مسجد اموی شام به آن جامه عمل پوشاندوخطبه خواند!

۲- شجاعت درانتخاب حق و رفتار منطبق بر عدالت درجای جای نهادهای اجتماعی سیاسی ؛
و صدالبته که در اینجا ؛ خیلی از دوستی ها و بیعت ها و یا حزبی بودن ها، به مخاطره می افتد!

نمونه اش برنامه و روش سیاسی اجتماعی امام علی در دوران خلافت بود که نه تنها معاویه ها نماندند ، بلکه طلحه و زبیرها هم نماندند ، و حتی خوارجی ها هم ، در مقابل امام با شمشیر و نیزه به صف شدند.

بله ؛پوششِ عدالتی ، حکومتی ، که دانه ای از دهان موری نگیرد ؛ یعنی ساده ترین و بی کس ترین شهروندان جامعه در آرامش کامل ازهمه امکانات بهرمند باشند ، و از طرفی اجازه ماندن یک نفر از کارگزاران فاسد و اختلاس گر عثمانی را در پست و مدیریت ندهد، عرصه ای است که شجاعتی بیش از شجاعت در میدان جنگ را می طلبد.
امام علی این را داشت و عالَم و آدم نظاره کردند و ستودند....

برعکس حکومت هائی که ضعیفان متخلف (به تخلف های ناچیز)را به بند می کشد ولی جرات نزدیک شدن به سگ های گرگ دیده فاسد و اختلاس گر را ندارد!

۳- میدان دیگر شجاعت در "سکوت " است و آنهم سکوتی معنا دار.

امام علی با اینکه عوامل قومی مانند ابوسفیان ها تا ابن عباس ها ، و نیز عوامل خانوادگی مانند ناراحتی همسرش دختر پیامبر را،بهمراه دارد.
ولی با شجاعت تمام برای "حفظ دین"؛ سکوت میکند !
این سکوت را استاد مطهری؛از جنگیدن در میدان سخت تر وکاهنده تر معرفی نموده است.

 


🔰حلم‌؛ حرف دیگر "دین" با زمامداران است.

حلم بمعنای بُردباری است و در علم اخلاق به "مالکیت بر نفس" که همان مدیریت خویشتن است ،تفسیر شده ؛
"الحلم بمعنى انضباط النفس و الطبع عن هیجان الغضب و عن الإحساسات، و حصول حالة السکون و الطمأنینة فی مقابل ما لا یلائم الطبع".
پس ؛ آرامش در برابر احساسات و هیجانات و خلاصه؛ بد اخلاقی ها خصوصادر جائی که توان تقاص باشد ، جائی است که ؛ "حلم" معنا عینی پیدا میکند.

زیباترین آیه ای که سیمای بردباران و حلیمان ترسیم شده ؛ آیات پایانی سوره فرقان در تبیین اوصاف "عبادالرحمن" است ؛《الذین یمشون علی الارض هونا - بندگان ویژه خدا تمام سیره و مَشی شان ، بر وزانت و حِلم است...》

وصف شامخ"حلم و بردباری و خویشتن داری" ؛ وصفی است که خدا نصیب برخی از انبیاء خاص خود مانند ابراهیم و اسماعیل و رسول خاتم (ص) فرموده است ؛
«ان ابراهیم لحلیم اواه منیب - همانا ابراهیم داراى صفت حلم و... بود».(هود/۷۵)
وبشارت خدا به ایشان درباره فرزندش اسماعیل با این وصف آمده؛ «فبشرناه بغلام حلیم»(صافات/۱۰۱)
درباره حلم و نرمش پیامبر (ص) هم فرمود؛ «فبما رحمه من الله لنت لهم ولو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك...»(آل عمران /۱۵۹)

💠ضرورت ویژه حلم
گرچه برای هر انسان پاکی "حلم" وصفی شامخ و اخلاقی است ، اما برازندگی این مقام ، برای سه گروه است ؛ قاضی یان ، تاجران و بزرگان جامعه .

در فقه ؛ضرورت حلم و خوداربودن، برای اهل قضاوت و اهل تجارت مطرح است و مرحوم صاحب جواهر در جلدبیست ودوم الجواهرالکلام ، به این ضرورت تصریح نموده است.
و علماء اخلاق نیز؛ برای بزرگان جامعه و حتا رئیس قوم ، حلم را لازم دانسته اند. چراکه صاحب شآن سیادت ؛ با حلم و گذشت و خودداربودن خود، میتواند نسبت به فرد فرد جامعه و یا احزاب و یا اقوام و یا هر مجموعه ای که مدیریتش را به عُهده دارد ، موفق باشد.

💠 ضرورت "حلم" برای حاکمان حکومت

اگر حلم که همان منش "آرامش وگذشت" است برای رئیس یک قبیله ضرورت دارد، پس حتما برای مسئولان و مدیران و حاکمان و رهبران جامعه ؛ بسیاربسیار ضروری تر و واجب تر است .

امام علی (ع) بعنوان والاترین حاکم برحق ، مثال والگوی روشن برای حاکمان و رهبران است.

او بر اساس جای جای نهج البلاغه که از چگونگی حلم و خودداری امام علی (ع) گزارش نموده ؛
نه اجازه فحش و ناسزا به دشمن را میدهد.
ونه اجازه حریم شکنی فرماندهانش به حقوق شهروندی را میدهد.
و نه اجازه برخورد با خوارج را تا زمانیکه اسلحه بدست نگرفته اند را ، میدهد.

 

💠ثمره سیاست های بُردبارانه در حکومت

گذشت و عفو ؛ مهمترین ثمره حلم است. در بیان امام علی (ع) ؛ "عفو بی انتهای خدا" نسبت به بندگانش ؛ بر اساس "عظمت حِلم" اوست ؛ آن عظمت عفو و رحمت در گرو این عظمت حلم است : 《 الذی عَظُم حلمه فعفا..》(نهج ، خ ۱۹۱) .

در حکومت های بشری ، امیرالمومنین (ع) کمترین خاصیت خوددار بودن حاکمان و مسئولان و کارگزاران را ، در این نکته دانسته است که درصورت خویشتن داری مسئولان جامعه ، افکار عمومی به سمت وسوی آن مسئول هدایت خواهد شد و دیری نگذرد که مورد اقبال عمومی و ایجاد یک نیروی کاریزماتیک در میان جامعه میشود :《اول عوض الحلیم من حلمه ان الناس انصاره علی الجاهل..》 (نهج ؛ حکمت۱۹۷).
و این برای مدیریت شهروندان ، نعمتی بی بدیل است.

 

💠 راه وصول به مقام حِلم و خودداربودن

راه بالا بردن آستان تحمل و دریا دل شدن ، طبق بیانات اهل بیت (ع) در یک حقیقت است و آن ؛ بالا بردن سطح دانش و درک خویش است.
درنتیجه هرچه درک و شعور و دریافت شخص از جامعه و مردم بالاتر باشد ، قدرت خویشتن داری او در طوفان های اجتماعی و توقعات شهروندان و انتقادات تند اجتماعی و سیاسی ، افزون تر خواهد شد.

در احادیث ، "علم و حلم" ؛ دو وصف کمالی انسان معرفی شده که در کنار یکدیگر قرار دارند .
این هماهنگی و ارتباط حتما دارای راز و رمزی است که باید مورد مداقّه قرار گیرد.

در بیان امیرالمومنین در نهج البلاغه ؛ "حلم" ریشه در "علم و درک" دارد و طبعاً؛انسان با ارزیابی سطح حلم افراد، میتواند توانائی دانش و دریافت فکری آنان را اندازه گیری نماید ؛ 《 یخبرکم حلمهم عن علمهم ..》 (نهج ، خ/۲۳۹) لذاست که وقتی ما با مراتب بالای "حلم اهل بیت(ع)" در برابر انواع هجمه ها مواجه میشویم ، متوجه میزان آگاهی ودرک آنان نسبت به شرائط و دریافت صحیح فکری شان شده و بدون درنگ نسبت به "علم و حلم" آن ذوات مقدسه ، اعلان ضعف میکنیم.

در نتیجه ؛ اگر شخصی ،فاقد علم و دانش و درک باشد ، امیدی به بردباری و خودداری او نخواهد بود ، همانطوریکه هر چقدر درک و علم بیشتری ، در کسی نهادینه شده باشد ، قطعا دارای بردباری و حلم بیشتر خواهدبود .

امید است ؛ حال که رهبران و کارگزاران و مدیران جامعه ما ، که مدعی الگو پذیری از خطوط ترسیمی قرآن و اهلبیت (ع) هستند ، در بیان صادقانه و پی گیری و احقاق حقوق شهروندی و برخورد با فساد و توجه وافربه محرومین، حقیقت "شجاعت" را نشان داده.
ونیز؛ در برابر انتقادات و احیانا امواج تند اعتراضی ، فقط شعار "حلم و خویشتن داری" نداده و به حقیقت چنان باشند که نقد و انتقاد سازنده؛ بدون لکنت زبان در برابر همه مسئولان نظام ، از کسی گرفته نشود، ان شاءالله .

https://t.me/sorooshmarefat

پاسخ به شبهات در مورد حضرت رقیه

✅ امشب و فردا (سوم صفر) منسوب به حضرت رقیه و شهادت ایشان است . بر این اساس مصاحبه استادسروش تقدیم میشود.


✳️✳️ پاسخ استاد سروش به سایت گذرنیوز ، در مورد حضرت رقیه :


🔴 گروهی منکر وجود حضرت رقیه(س) هستند برای اثبات حضور ایشان مطلبی را بفرمایید؟

🔵 در اصل وجود چنین دختری برای حضرت امام حسین(ع) به نام فاطمه صغری کمتر مورخی دیده یا شنیده ام که تردید کند .
آنها که در موضوع حضرت رقیه تردید دارند ، تردیدشان روی شهادت یا کشته شدن و یا رحلت ایشان در شام است. اما کسانی که قائلند فرزند خردسال حضرت در شام و خرابه شام رحلت کردند اینها مورخین قابل توجهی هستند ؛ مرحوم حاج عباس قمی مثلا در دو کتاب "منتهی آلامال" و "نفس المهموم" معترف است که امام حسین (ع) چنین دختری داشته و در شام وبر اساس مصائبی که پیش آمده از دنیا رفته است .
کتاب "کامل بهایی" که از مسانید قدیمی است و نوشته ابوجعفر طبری میباشد ؛ نقل می کنند که امام حسین(ع) دختر سه ساله داشته که در شام بر اثر شدت مصائب و دیدن سر بریده حضرت سید الشهدا (ع) از دنیا رفته.
البته این مورخ کهن از اسم "رقیه" چیزی ننگاشته است .
اما مرحوم شیخ ذبیح الله محلاتی از مورخین و محدثین زحمت کشیده است ، در کتاب "ریاحین الشریعه" تثبیت می کند که ؛ امام حسین (ع) دختری به نام فاطمه صغری داشته، و این دختر خردسال بوده و در شام در اثر کثرت مصائب از دنیا رفت و اسم این دختر ، رقیه(س) بوده است .

از آن مقداری که تاریخ به ما نشان میدهد اگر بخواهیم تحلیل و کارشناسی داشته باشیم ، باید گفت جریان حضرت رقیه جزو مشهورات تاریخ کربلا و عاشورا است . و سیره عُقلای عالَم در مشهورات بر این منوال است که تاوقتی دلیل قطعی بر خلاف آن بدست نیامده باشد ، آن مشهور را "مقبول" میدانند .

جمع بندی :
اولا ؛
تاریخ ؛ بر نفی حضرت رقیه دلیل قطعی اقامه نکرده ، بلکه مویداتی هم بر آن اقامه نموده است .
ثانیا ؛
تکریم حضرت رقیه و روضه آن جناب و حرم ایشان ، از شعائر بوده و بر اساس احترام به خاندان عصمت و طهارت(ع) و خصوصا عرض تسلیت به کاروان مصیبت دیده کربلا ، به دید احترام وتجلیل مینگریم .

وامید واثق داریم که انشاءالله مورد عنایت اهلبیت (ع) قرار گیریم .

https://t.me/sorooshmarefat

مسیر دلواپسی !

📝آیا مسیر "دلواپسی" به "صرف نظر از ولایت" میرسد؟!


✏نوشته : هادی سروش


📌قبل ورود ؛ لطفا این عبارت را با دقت بخوانید:
《اگر بنا باشد حضرت آقا بگفته لاریجانی درباره تصویب این لایحه چنین فرمایشی کرده باشند، خودم اولین نفری خواهم بود که از ولایت ایشان صرفنظر میکنم.!》

📌شخصِ گوینده این سخن ، محط نظر نیست .
بلکه آنچه مورد دقت است این نکته است که این سخن نمیتواند بدون پشتوانه 《اعتقادی و جریانی》 باشد، حتما پشت این عبارت پر خطر ، اعتقادی باطل و جریانی پرآشوب نهفته است.

روی سخن در این نوشته ؛ با آن اعتقاد باطل وجریان آشوبگر است.

📌در حاکمیت اسلامی؛ چه بسا جریانی تندرو و قارچ گونه ، از جای جای نظام سر در آورده و خود را طرفدار چند آتشه دین دانسته و نسبت به نظام و ارکان آن ، با دید منفیی که دارد آنان را آماج تهمت و توهین قرار دهد.
و از آنجا که نتوانسته بسیاری از مسائل مهم جامعه خود را تجزیه و تحلیل کند ، و نهایتا دست به انتحار زده و مدعی خروج از حاکمیت شود و آتش به رویِ "بود و نبود نظام" گشاید !

این چنین جریانی همان "جریان خوارج" است که به تصریح استاد شهید مطهری اختصاص به حکومت حضرت امیر(ع) نداشته و ممکن است در هر حکومتی دیده شود.

📌از جهت جریان شناسی ، مهم این است که این جریان ، از ابتدا داعیه خروج از حاکمیت و شوریدن بر آن و به خاک و خون کشیدن آن را ندارد، بلکه از نقطه دلواپسی و بدبینی شروع کرده و بعد به آن انتحار میرسند .

📌امام علی (ع) در خطبه ۲۳۸ نهج البلاغه خصوصیات فردی و شخصیتی این قماش را، اینگونه معرفی نموده ؛
اولا ؛ دارای روحیه ای خشِن و انعطاف ناپذیر هستند.
وثانیا ؛ فاقد تفکر عمیق و جامع میباشند.
وثالثا ؛ دارای روحیات برده صفتی و عُقده حقارت دارند.

📌امیرالمومنین در خطبه ۴۰ نهج البلاغه ؛ مسیر حرکت اعتقادی و رفتاری این جریان خطرناک را از آغاز تا انجام ، بدین شکل ترسیم نموده ؛
اول : در کلام و رفتار تظاهر به "حق" دارند.
دوم : انگیزه و داعیه شان ؛امربه معروف و نهی از منکر است.
سوم : چون همت شان در برهم زدن جمع و تجمعات و تشکیل تجمعات خاص است ، درنتیجه اراده خروج از قانون می کنند.
و دست آخر : اعلام علنی نسبت به بی نیازی از حاکم اسلامی ، و اعلان برخورد فیزیکی با رهبری جامعه اسلامی خواهند داشت !

این جریان منحرفِ اعتقادی و سیاسی، فقط؛مشکل دیروزحکومت علوی نبوده ،همانطوریکه تنها مشکل امروز جامعه اسلامی نیست و بعدا هم نخواهد بود.

📌اگرحضرت امام بارها متذکر شد که 《تندروی عاقبت خوبی ندارد》 نشان از وجود این جریان منحرف و خشن بوده ؛ که روزی بصورت قانون شکنانه موی بلند جوانان را قیچی میکرد !
و روزی دیگر صندلی کلاس را به سمت استادشناخته شده دانشگاه پرتاب میکرد !
و روزی دیگر به روی رئیس جمهور وقت کشور در حرم امام آتش گلوله می گشود !
و روزی دیگر به وزیر قانونی کشور حمله ور می شد !
و روزی دیگر در متن حوزه و کنار فیضیه به عالم و مفسر و حکیم برجسته حوزه، خطاب "منافق" میکرد!
و روزی دیگر فردی که به اعتراف دوست و دشمن ؛شناسنامه انقلاب بود را با امواج تهمت و توهین و فحش (ناموس!) از متن صحنه نظام ، به حاشیه نشین میراند!
و روزی دیگر از مشهد ! سرآغاز تجمعات غیرقانونی و شعارهای ساختار شکنانه میشود!
و روزی دیگر در فیضیه تهدید به قتل میکند!

وامروز برای رهبری خط و نشان میکشد !!


📌کسی نگفته و نمیگوید این جریان باید حذف شود ، چون اصولا حذف شدنی نیستند .
راه درست و عقلائی را استاد مطهری با الهام از نهج البلاغه ، ارائه فرموده است که :
《 باید مچ دست شان را گرفت و تحت سرپرستی حکومت قرارشان داد ؛ تا هم "ادب" شوند ، و هم اسلام را تعلیم گیرند. نبایدبتوانند آزاد بگردنند وشمشیر در دست داشته باشند و راجع به ماهیت اسلام اظهار نظر کنند !》.

اعتراف تلخی است که ؛ "تدبیر" درباره این جریان تندرو ، دیر شده...
فقط میتوان گفت :
آقایان ؛ یک وقت از این دیرتر نشود ...


https://t.me/sorooshmarefat

نحوست ماه صفر خرافه یا واقعیت؟

📝 "نحوست ماه صفر" واقعیت یا خرافه ؟

🖋نوشته : هادی سروش


✅ ماه "صفرالخیر" از راه رسید .
ورود این ماه و خروجش همواره با برخی از اوهام و تخیلات بنام "نحس بودن" آمیخته شده تا جایی که عده ای از ماه صفر در وحشت قرار میگیرند و عده ای دیگر در شب آخر ماه درب مساجد را میکوبند و یا شمع روشن میکنند و....
جا دارد در این عصر که عصر دانش و توجه به واقعیات است ، خود را از زنجیر این "توهمات" خَلاص نماییم .

📌کلمه "صفر" ، دارای یک پسوند است و آن کلمه "خیر" است که به او متصل شده و این اتصال دلالت از "خیر بودن" این ماه دارد.

📌باری ؛ اگر در ماه صفر رحلت پیامبر اسلام(ص) را داریم ، از طرفی ولادت امام باقر(ع) را هم داریم . و یا پیروزی غیرقابل توصیف حضرت امیر (ع) بر خوارج خشک و مقدس و منحرف را هم، داریم .

📌سخن مرحوم عارف بالله ملکی تبریزی در کتاب المراقبات چنین است :
"ماه صفر ، که معروف گشته به «نحوست» ... در این باره روایت مخصوصى از ائمه دین(ع) نرسیده و فلسفه آن دقیقاً براى ما روشن نیست" .
 
📌 احادیثی که ما را بر دعا و پرداخت صدقه در این ماه رهنمون میفرمایند را هم ، که میدانید اختصاص به ماه صفرالخیر ، ندارد .
در همه ماه ها دعا و صدقه از سنت نبوی (ص) و اهلبیت (ع) بشمار میرود. و در بعض اوقات دعا خاص هم وارد شده ، مانند این دعا که فیض کاشانی برای روزهای ماه صفر نقل نموده است :
《یَا شَدِیدَ الْقُوَی وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ 》

📌 اتفاقا طبق تجربه ؛ بیشترین آسیب را در اینجور روزهایی که به غلط ، مشهورِ به "نحس" بودن میشود را ، افرادی میخورند که این اوهام را از روی تقلید ، به خود تلقین کرده اند!


◀️ به نظرم درباره "نحوست" ، بهترین سخن را از مفسر و فیلسوف بزرگ قرن حاضر باید بشنویم و بر اساس آن قالب فکری خودرا پی ریزی کنیم .

📌"علامه طباطبایی" میفرماید :

از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد.
امّا از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم که ظاهرش بر این است که ایامی خاص (هفت شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند.
ولی این آیه ؛ دیگر نمی‌رساند که حتی‌ همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و ... ایام نحس هستند.
چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند .
روایات هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی ویا عرفی است، امّا اینکه قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست. (المیزان جلد۱۹ذیل آیه ۱۹ قمر)

 

https://t.me/sorooshmarefat

پاسخ به آیت الله مصباح

بسمه تعالی

🔰استاد حضرت آیت الله مصباح یزدی در مورد ارتباط "رضایت" یکی مقامات عالیرتبه نظام با رضایت حضرت بقیه الله امام زمان (عج) بیان داشته اند :
《رضایت [..] نشانه ای از رضایت امام زمان است》.

💠بااجازه حضرت استاد :
ورود و دخول در "رضایت" حضرت بقیةالله الاعظم (عج) بر اساس علم اصول که قدمت هزار ساله دارد ، از سه راه کشف میشود:
📌راه اول : از راه تجربه و حس .
📌راه دوم : از راه حدس و تخمینِ خوشبیانه.
📌راه سوم : از راه لطف.


💠اما بررسی این سه راه ؛

📌راه اول که بر اساس روایات متعدد ، غیرممکن شمرده شده تا جائیکه اهلبیت بر هر کسی که ادعای مشاهده کند و نقل قولی کند ، مارک و نشان "دروغگو" او نهاده اند.

📌اما راه دوم ؛
این راه از نظر علمی فاقد ارزش است ، چون ادعای انطباق رضایت هر شخصی بر رضایت یا نشانه رضایت ، از هر کسی براساس پیش فرض های مقبول خودش امکان پذیرد.
در اینجاست که ممکن است شخصی تاثیر گزار و محترم که سابقه و لاحقه اش مملو از مبارزه بوده و یا اصلا مرجع تقلیدی ، که در مورد اقبال فکری و جناحی جناب استاد مصباح نباشد ، فردی بیاید و درباره اش همین نظر را ارائه کند که فلانی نشانه رضایت امام زمان را برای خود فراهم آورده !
آیا آیت الله مصباح این روند "رضایت سازی" برای دیگران را ، تجویز میفرمایند؟!

📌اما راه سوم که در علم الاصول به "قاعده لطف" شناخته میشود ، مورد تایید محققین از اصولیین مانند شیخ انصاری و آخوند خراسانی و محقق نایینی و امام راحل و.. نیست .
چون نمیشود با صِرفِ اینکه اگر فلانی مورد توجه نبود ، با لطف امام زمان سازگار نیست ، که امت را راهنمائی نفرمایدو مومنین به اشتباه روند.

💠می ماند یک راه حل و آن اینکه ؛
جمله خبریه استاد محترم حوزه را ، انشائی معنا کنیم که ؛ مقصود ایشان این است که ؛ دعا میکنیم ، فلان بزرگوار؛ اعم از مرجع تقلید یا هر دانشمند و یا هر مسئول و یا هر خیّری و.. رفتارش بگونه ای باشد که نشان از رضایت امام زمان باشد.

https://t.me/sorooshmarefat

مردگی جامعه..

📝مُردگی جامعه ازدیدگاه امام حسین

✏نوشته : هادی سروش

🔰حضرت امام حسین (ع) از جعید همدانی پرسیدجوانان در حالی هستند؟ اوپاسخ داد ؛ به بازی و نشست های گعده مانند، مشغولند.
پرسیدند:بزرگان چطور؟عرض کرد: مشغول دنیای خودهستند‌.
امام "انا لله واناالیه راجعون" راخواندو فرمود:آن گروهی که انتظاربودبه کمک دین شتابند این دو بودند!

📌توجه امام حسین(ع) به دو گروهی که میتوانند بر فرآیند دین موثرباشند ، قابل تامل است و آن دو جوانان و نیز چهره های شاخص اجتماعی است.

بجاست در یک متن کوتاه بایدهای این دو گروه تاثیر گذار اجتماعی و سیاسی را بررسی کنیم تا از فرمایش امام (ع) نهایت بهره را ببریم.

💠امام علی(ع) در نامه ۳۱ نهج البلاغه که به امام مجتبی (ع) مرقوم نمودند ، جوانان را راهنمائی میکند به :

📌اولا؛
داشتن رابطه ای لطیف و مستمر با خدا و که نتیجه اش دستگیر اوست در لحظات مهم زندگی .

📌ثانیا؛
به آراستگی پی در پی به ادب و اخلاق ، تا بهرمندشدن از وجودی سراسر از زیبائی.

📌ثالثا ؛
به پرهیز از ورود در امواج سهمگین شبهات و فریضه هایی که آدمی را در ایمان و اعتقاد با تزلزل های تمام ناشدنی مواجه میسازد.

📌رابعا ؛
به داشتنِ بهترین روابط عاطفی و اخلاقی ، با دوستان و خانواده ، خصوصا با همسر و فامیل داشتن.

📌و خامسا ؛
به داشتن برنامه ای دقیق و مدون که فاقد هرگونه افراط و یا تفریط در امور اقتصادی و معاش باشد. بدین معنا که ؛ برای یک جوان ؛همان مقدار که "بی کاری" نکوهیده است ،خیالِ یک "شبه پول دار شدن" ناپسند و نابجاست.


💠 در مورد بزرگان

دومین گروه مورد توجه امام حسین (ع) چهرهای تاثیرگذارجامعه است.
وچالش آنان"دنیاگرایی" است.
روشن است که دنیاگرائی "به روز شده" بایددر این زمین و زمان ، نمونه های به روز شده را ،جستجو کرد.


💠خاستگاه دنیا گرائی در دو مورد است :

🔰 دنیا گرائی در معیشت


📌اولین عامل به تباهی رفتن جامعه و غوطه ور شدن در فساد بر اساس آیات سوره هود ؛ انواع معیشت های غیر صحیح دینی و عقلی است . مانند گرانفروشی ، کم فروشی ، احتکار و خلاصه هر نوع فریب کاری در معاملات !

قبول بفرمایید که ما مورد هجوم این چالش هستیم و باید تدبیری کرد.

📌دومین دنیاگرائی در باب معیشت ؛ ذلت پذیری برای رسیدن به قدرت و ثروت است.
به نظر میرسد در جامعه این چالش ضربات بیشتری وارد کرده .

برای رسیدن به یک ثروت بیشتر و افزون کردن سرمایه ، چه زیادند افرادی که کرامت انسانی را بشکل پیچیده و فریبکارانه ای درهم کوبیده تا خود را به یک "وام" آنچنانی و یا "ریاست" آنچنانی برسانند !
نمونه روشن اش ؛ همین که انتخاباتی در پیش باشد و یا فردی برای مدیریتی مهم انتخاب شود ، چقدر آدم های دون ، برای گدائی رای یا گدائی مدیریت و یا ثروت ویا ... به صف میشوند !

این مشکل ، یعنی مشکل زیر پا گذاشتن "کرامت انسانی" ؛ اول آدمیت را تباه میکند و بعد ؛ اقامه دین در جامعه را به مخاطره می اندازد .
و دردمندانه باید بگوئیم ؛ این مشکل حادّ ، بزرگ ترین مشکل ما در دوره های اخیر شده !

 

🔰 دنیا گرائی در معنویت

دنیا گرائی منحصر در معیشت نیست و امروزه دنیاگرائ در معنویت نیز ، رخ نمائی می کند !

و این حرکت افراطی بنام دنیاگرائی در معنویت ؛ از طرفی دین گریزی را برای مان آورده و از سوئی دیگر تعمیمِ ظاهر سازی در متن جامعه را رقم زده !

هزینه کردن های نامشروع و غیر اخلاقی از بیت المال برای کسب اعتبارو آبرو و نهایتا رسیدن به "قدرت برتر" بزنگاه این چالش زشت برای برخی از چهره های تاثیر گذار اجتماعی شده !

ساپورت کردن مالی به اسم کمک به هیئت و مسجد و ... ، میدانی شده تا برخی؛ لباس معنویت گرائی را به تن به دنیا گرائی خویش ،بپوشانند !

به تعبیر رسای امام علی در نهج البلاغه ؛ این هزینه کردن های از بیت المال ، فردی را در میدان چشم و یا رای مردم بلند میکند ، اما در برابر خدا ذلیل و بی اعتبار خواهد نمود ! ( خطبه ۱۲۶ )
چرا که حتا در اندیشه و سیره امیرالمومنین ؛ در هزینه کردن بیت المال ، رفتار سلیقه ای کاملا مردود است . ( نهج البلاغه ، خ ۲۳۲).

باید بپذیریم که در "حاکمیت عدل اسلامی" هزینه شدن اموال عمومی راه و رسم تعریف شده خود را دارد .
مثلا ؛ همانطوری که "اوقاف" وجمع آوری نذورات و موقوفات ، و بعد هزینه کردن آن ، بایدها دارد که نشان از ضرورت حداکثر دقت است . "شهرداری" نیز یک دستگاه مهم عمومی است که حتما باید در هزینه بیت المال؛منافع عموم مردم و شهروندان را در بهسازی شهرشان لحاظ کندونه چیزدیگر.
پس رسیدگی و ساپورت مالی هیئت و مداح و یابرپائی ایستگاه صلواتی، در صورت ضرورت، قطعا به عهده نهادهای دیگر است.

واقعیت این است که عقل و عواطف جامعه؛ این رشته کارها را با هر انگیزه ای که باشد ، نپذیرفته وقطعا در دین ودینداری شهروندان نتیجه عکس خواهدداد.

https://t.me/sorooshmarefat

چیستی پیروزی امام حسین و تحلیل آن

چیستی پیروزی امام حسین (ع)

نوشته : هادی سروش


عاشورا به پایان رسید و امام و یارانش شهید شده و خاندانش به اسارت دشمن در آمدند.

در دید ظاهری دشمن پیروز شد .

بله ؛ خوشحال بود ؛ "هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الحسیَن" که توانست مخالفی مهم را ، از سر راه برداشت و با ضرب شست بی نظیرش دیگرمخالفان را نیز از اجرائی کردن "جنایت جنگی" اش ، در صورت لزوم ، با خبر کرد !

مهم این است که دشمن در آن پیروز نشد و فقط توانست "غلبه" کند.
والبته همین "غلبه" هم در دراز مدت رنگ خود نه تنها به "پیروزی " پر رنگ نکرد ، بلکه بر خلاف نظر بنی امیه و برخی دیگر از نویسندگان و یا شاید روشنفکران ؛ همان "غلبه" را هم از دست داد.

اما واقعش این است که بنی امیه اولا پیروز نشد و بلکه به بیان صریح امام زین العابدین(ع) ؛ حتی "غلبه" هم پیدا نکرد.

اصل حدیث را ملاحظه کنید تا به تحلیل کوتاه آن بپردازیم.

شیخ طوسی در امالی نقل میکند ؛
امام صادق(ع) مى فرماید:
پس از شهادت امام حسین(ع) ، ابراهیم بن طلحه ( که گرایش به بنی امیه داشت و در جمل در مقابل علی (ع) بوده و زخمی هم شده بود ) با امام سجاد(ع) روبرو شد و احیانا به طعن و کنایه ، گفت:
«یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ مَنْ غَلَبَ؟»؛
در این نبرد چه کسى پیروز شد؟!
امام چهارم(ع) فرمود:
 «اِذا اَرَدْتَ اَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلاهِ فَاَذِّنْ وَ اَقِمْ»؛
اگر مى خواهى بدانى پیروزى و غلبه با چه کسى بود، به هنگام فرا رسیدن وقت نمازاذان و اقامه بگو.[کنایه از اینکه ببین نام چه کسی در اذان و اقامه برده میشود] . (بحار۱۷۷/۴۵)


ده ها تحلیل بعنوان خروجی حماسه حضرت اباعبدالله (ع) در کتابها ومقالات و سخنرانی ها مطرح است ، بطوریکه دامنه آن بسیاری قیام ها را در برگرفته ، تاحدی که از شکست بنی امیه و غلبه بنی عباس ، تا آزادی هند از ستم استعمار و... را گرفته است.

ولی پیروزی اصلی امام و یارانش این ها نیست ، چون در نیات و اهداف امام حسین (ع) در آن مبارزه ، مطرح نیست .

بلکه آن چیزی که مطرح است همان است ابراهیم بن طلحه از امام سجاد (ع) پرسید و امام جواب فرمود که ؛ در وقت اذان و نماز ، پیروز میدان کربلا بالعیان خواهی دید . و آن گسترش نام و یاد پیامبر (ص) در ماذنه ها است.


سوال ؛
مگر در زمان معاویه در طول ۴۰ سال و بعد از آن ، دوران کوتاه امارت یزید ، اذان گفته نمی شد و نام پیامبر (ص) برده نمیشد؟!
پس چگونه این " نکته " شده علامت پیروزی امام حسین ؟


در اینجا دو تحلیل ، قابل عرضه است :

تحلیل و پاسخ اول) ؛
بنی امیه میخواستند همین نماز صوری و نام ظاهریی که از پیامبر برده می شد را حذف کنند !
و امام حسین (ع) چنین اجازه نداد و استمرار نام و یاد پیامبر(ص) را استمرار بخشید.

شواهد بسیاری دلالت مان میکند که یزید ؛ به مبانی دینی بی اعتنا ، بلکه بی اعتقاد بود !
از میگساری او تا ازدواجش با محارم و دیگر خطاهای دینی اش ، گواه روشنی بر این مدعاست.

تحلیل وپاسخ دوم) ؛
اگر پاسخ اول را کسی از روی بدبینی شدید به بنی امیه دانسته و طبعا قانع کننده نداند ، تحلیل دیگری مطرح است.

و آن اینکه ؛
برای امام حسین (ع) و خواص اندکی در جامعه اسلامی ، ملعبه بودن دین در دست بنی امیه علنی شد ، و این ملعبه شدن دین و بهره کشی از عواطف دینی جامعه ؛ برای بلعیدن منافع بزرگ اقتصادی و سیاسی در جمع آوردن ثروت و قدرت بود .

شاهد این سخن در اینجاست که همین یزید که به احکام شریعت بی اعتناست ، هم زمان با مقابله و تهدید امام حسین (ع) به قتل و برپا کردن فاجعه ی عاشورا ، مشغول لشگرکشی به کشورها و مناطق مختلفی از روم تا بلخ از سوئی ، و آفریقا از سوی دیگر را ، بنام "گسترش دین اسلام در جهان" مشغول شده تا سایه قدرتش را گسترده تر کرده و از ثروت های چشم گیر آن مناطق بهرمند شود !
پس دین ملعبه ای برای قدرت و ثروت امویان شده بود !

و مهم اینجاست ؛
هر روزی که این "ملعبه شدن دین" توسط "حاکمیت اسلامی اموی" را عموم میفهمیدند ، آن روز دیگر چیزی از دین برایشان باقی نمی ماند !

چون طبیعی است که اولین ضربه استفاده ابزاری از دین برای ازیاد قدرت و ثروت ، برای عموم جامعه خواهد بود بدین شکل که به محض اطلاع از "نفاق حکومتی" از دین رنجیده شده و قطعا به مبارزه با این ابزار جادوئی بنام دین ، بشکل مخالفت علنی با همه ی احکام و دستورات دینی خواهند پرداخت.

امام حسین با یک اقدام هوشمندانه جلوی این خطر که کیان و هستی دین را تهدید میکرد ، گرفت.

لذا پژوهشگرانی مانند نویسنده کتاب استشهادالحسین تصریح میکند ؛ " امام حسین در دراز مدت پیروز شد " .
پس حذف دین و ظواهر دینی حتا در دراز مدت ، یک اتفاق قابل محاسبه است.

از این زاویه ؛امام حسین (ع) مانع شد و در بینش و سیاستش ؛بسیار هم موفق بود.

https://t.me/sorooshmarefat

عاشورا و مصائبی دیگر...

"محرم"ومصائبی غیراز مصائب عاشورا

نوشته: هادی سروش


💠ماه محرم؛ یادآور رعایت "کرامت آدمی" درنهایت بزرگواری ، و نیز یاد آور "ظلم" در نهایت قساوت است.
این دوموضوع مهم بعداز۱۴ قرن هنوزکه هنوزاست جای سخن وتحقیق وگفتن ها وشنیدن ها دارد.

روشن است که راه تحقق و وروداین دو موضوع درافکار وحالات روحی ما، خطابه ومداحی است.

 

💠 خطابه و سخنرانی های محرم

کاملا قبول است که این مهم ، در این سال ها بشدت کمرنگ و چه بسا بی خاصیت شده!
شاهدش تجمع افراد است فقط برای سینه زنی و زنجیر زنی !
و افسوس وارتر ؛ حضور شبانه و خیابانی درحاشیه تکیه هاست برای نگاه کردن واطعام شدن!
درواقع اینها خود مصیبتی است افزون برمصائب دهه عاشورا !


🔺️در مورد سخنرانی چند نکته مهم است ؛

✔نکته اول ؛
سخنران باید با تحقیق که در موضوعی داشته ، محققانه حرف بزند.
واین شدنی نیست مگراینکه باید برای هر سخنرانی ازدوتاچهارساعت مطالعه کنند.

آیا الان چنین است؟!


✔نکته دوم ؛
بر عُهده سخنرانان است که دررفتارو در چگونگی گویش شان تمام احترام را به عزاداران و مستمعین بگذارند.

علامه طباطبائی؛ "ادب" گفتاری ورفتاری را ،شرط اول تبلیغ میداند.

یک مُبلّغ دینی ؛ نسبت به چالش های دینی واجتماعی مسئولیت دارد ،امابا عنوان کردن آن بصورت مستقیم و انگشت نما کردن افراد ، چیزی غیر از ضدتبلیغ نیست.
کوبیدن یک جوان عزادار در جمع عزادران دیگر و احیانا حضور والدین و یا همسر و یادوستان و آشنایانش ، بخاطر یقه و زنجیر دور گردنش ، ویا دختر جوانی ؛ بخاطر مو و مانتو و.. ، "تبلیغ دینی" معنا نمیشود !

برای "تاثیر بر دلها" ؛
با سواد بودن و مودب بودن و معنوی بودن و معنوی حرف زدن و گریه صادقانه و سوزناک داشتن (نه آنچیزی که در برخی تریبون های رسمی و حکومتی میبینیم!) راه کار است.


✔ نکته سوم؛
عزاداری مردم را نباید بااز امور سیاسی وجناحی، خصوصا پشت هم، نام زید و عمرها بردن ها ،بی خاصیت کرد.

بخدا مردم ازاین سخنرانی های حمله وار به این وآن،خسته شده اند چرا بعضی تجاهل میکنند و نمیپذیرند ؟!
این خطبه های نهج البلاغه است و خطبه های دیگر ائمه (ع) ، کجای آن غیر از ابتداءش که سلام بر پیامبر و اهلبیت است ، نام اشخاص برده شده ؟!

استاد مطهری از این عده دین فروش، بنام خیانتکار نام میبرد:
" کسانیکه برای شخصیت های روحانی و یا سیاسی و یا بازاری و حتی برای یک صاحب رساله … منبر را مرکز دلّالی شخصیت ها و اغراض خصوصی قرار می دهند و بسیار خیانتکارند"

 

💠 موضوع دوم‌ مربوط به محرم ؛ مداحی هاست که خود قصه ای دردناک شده!

در اینکه وجود مداحی و مرثیه سرائی ضروری است هیچ شکی نیست.
مداحی در واقع چون در هم آمیختن ذکر مصائب است با هنر شعر و صداست، بیشترین تاثیر را بر روان آدمی گذاشته و اشک را در می آورد.
ائمه (ع) هم در جلسات ذکر مصیبت شان از وجود شاعران سوخته دل ، استفاده میکردند.

🔺️اما چندنکته ضروری است:
✔اولا؛
مداح ؛ مداح است و نه سخنران .
سخنرانی نیاز به طی یک مراحل و مراتب تحصیلی و علمی دارد و فقط تلاوت آیه قرآن و نقل روایت نیست.

نه تنها تفسیر قرآن گفتن کار سخت و تخصصی است ، بلکه حدیث خوانی هم، یک تخصص است و هر حدیثی از هر کتابی شایستگی طرح عمومی ندارد و لذاست ائمه (ع) لعن نموده اند آنانی را که موجب "اذاعه" علوم و شخصیت امامان شوند!

آقای توسلی نقل میکرد: امام برای روضه خوان های درمحضرش شرط میکرد؛ 《به او بگویید فقط روضه بخواندوکوتاه هم بخواند》.

✔ثانیا؛
طرح مسائل سیاسی وجناحی درجایگاه مداحی نیست.
مداح بعنوان شهروند؛حق ورودواظهار نظردرامورجاری کشور وحتی ورود به جناح بندی واحزاب رادارد،ولی حق سوء استفاده ازتریبون مذهبی ومجالس امام حسین (ع) را،ندارد.

سابقه افرادی که در این موضوع وارد میشوندنشان داده که بسیار بی ادبانه و هتاکانه مخالف فکری خود را "رمی" میکنند.
یعنی؛"هو" میکنند، "اهانت" میکنند، "تکفیر" میکنند، "تشبیه به افرادمنفی تاریخ" میکنند!
وفقط مخالف سیاسی خود را ؛ "تهدید به مرگ" نمیکردند،که این هم درضمن دعای عرفه امسال،آن"مداح کذایی"! انجام دادوبابش رابرای شاگردنش بازفرمود!

امام خمینی (ره) از چنین زبانی تعبیر به "لسان لجن" نموده!

آقای مطهری براین باورست:
"هو کردن و تکفیر کردن از تریبون های دینی ، بزرگترین ضربه بر پیکره دین است."


💠 چالش دیگر موضوع وجه و مبلغی است که به خطباء و مداحان داده میشود.

استاد مطهری نوشت:
«عیب بزرگ خطابه و منبر در عصر ما این است که حرفه و کسب است».

امروزه به خطیبان، برخی مداحان هم اضافه شده ومدعی گرفتن پول خون پدرشان هستند!
اگرتادیروزرقمی رابعنوان پاکت"طی"میکردند!
امروزشماره حساب میدهندوقبل آغاز برنامه ومجالس شان" آلاف واُلوفشان"را میگیرند!!

🔰امیداست این چالشها،ازمحافل پرنور حسینی به همت بلندخطیبان راستین ومداحان ارزشمند،جمع شودانشاالله.

https://t.me/sorooshmarefat

دریغا که از مباهله غافلیم

📝دریغا که از مباهله غافلیم...

✏نوشته هادی سروش

 


💠 مباهله بنا به دستور خدا بوده ؛
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» «هر گاه بعد از آگاهی که(در باره مسيح) به شما رسيد، بازكسانى به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛
آن گاه مباهله كنيم،و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» (آل عمران /۶۲)


بنا شده ؛
پیامبر و اهلبیت ش ، که در یک سوی قرار دارند ، و مسیحیت بنی نجران که در سوی دیگراند ، و از خدای متعال طلب نزول لعنت و عذاب بر فرقه و مدعای باطل و کاذب کنند !

اما ؛
صبحگاهان مسیحیت پیام دادند که ؛ شما را پذیرفتیم و شما لطفا؛ از مباهله صرف نظر فرمایید .

 

💠 چرا نباید از این حادثه معظم غفلت کنیم ؟

چون :

◀️اولا :
نشانه ماندگارِ عظمت اسلام در برابر مسیحیت است .
چون مسیحیت با پذیرش حقانیت اسلام ، از پیامبر درخواست عدم تحقق مباهله را کردند و پیامبر هم پذیرفت.

 

◀️وثانیا :
تصدیق عملی و تایید میدانی خدای متعال نسبت به اهل بیت (ع) است.

بدین معنا که خدای متعال ، پیامبر و اهلبیت ایشان را در مقام ظهور و تحقق فضیلت عینی و خارجی بخشید .
صدها آیه در فضیلت اهل بیت ؛ در مقام علم و اعتقاد است .
اما در مباهله ، خدای سبحان فضیلت اهل بیت را ، بصورت میدانی و عینی به همگان نمایان نمود.

و این ادعای ما شیعیان نیست ، بلکه اهل سنت از محدثین بنامشان مانند ؛ثعلبی و کلبی تا جناب زمخشری بر اساس روایت "صحیح مسلم" (ج۱۸۷۱/۴) به آن باور دارند .

 

◀️وثالثا:
خدای سبحان و عزیز ، با صدای رسا در قرآنش ، حضرت علی را بعنوان "جان" پیامبر معرفی کرد.

و مهم این است که وقتی علی ، جان پیامبر شد ، دیگر "مقام نفسِ نفیس" آن جناب و مقامات او را ، خواهد داشت.

بله ، بله ؛
خود آن جناب که صاحب ختم ولایت کلیه الهیه است ، از پیامبر عزیزی که صاحب ختم نبوت مطلقه الهیه است ، به نقل سید رضی در نهج البلاغه فرمود :

《لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟
فَقالَ: «هذَا الشَّیْطانُ قَدْ أَیسَ مِنْ عِبادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ ما أَسْمَعُ، وَ تَری ما أَری، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیِّ، وَلکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَإِنَّکَ لَعَلی خَیْرٍ».
ترجمه :
هنگامی که وحی نازل می شد صدای ناله شیطان را می شنیدم. می پرسیدم یا رسول الله، این صدای چیست؟ می گفت که صدای شیطان است، از اینکه او را بپرستند، نومید شده است.
تو هم می شنوی، هر چه من می شنوم و می بینی آنچه من می بینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی ولی تو وزیر منی، تو به راه خیر می روی》 .


◀️ و پس رابعا :
روز مباهله ، روز عظمت عینیِ شیعه از ملکوت تا ناسوت است .


💠ای هزاران دریغ که از مباهله غافلیم !


🔴 مباهله ، مبارکتان باد.


https://t.me/sorooshmarefat

تحریف غدیر !

📝 امکان تحریف "غدیر" !

✏ نوشته:هادی سروش


💠اصرار بر گفتمان "ولایت"
در خطبه غدیر ، حضرت رسول الله (ص) در مقام اعلان و اعلام مقام جانشینی خود؛از واژه «ولایت،ولی» استفاده کرد و نه از واژه«امیر،حاکم،سلطان».

غدیر سخن جهانی داردوباید بگونه ای باشد که مورد پذیرش جهانیان قرار گیرد و از اینجاست که "امارت" ، "سلطنت" ، "حاکمیت"و مانند آن، با فطرت جهانیان سازگار نیست و آنچه در میان جهان با همه تنوع ایده ها مقبول است "ولایت" است.
"ولایت"ازخاستگاه معنویت ومحبت واحترام به حقوق برمی خیزدوذاتابا حاکمیت ملوکانه یاآمرانه بشدت تنافی دارد.

پیامبردرغدیربارها از واژه ولایت استفاده کرد:
«علی بن ابیطالب اخی وصیئی و خلیفتی و الامام بن بعدی ... هو ولیکم من بعد الله و رسوله ... ان الله قد نصبه لکم ولیاً و اماماً .... جدی علی ولیکم و امامکم ثم الامامة فی ذریتی ... لا تستکبروا من ولایته». (احتجاج/۵۸)

و این برگرفته شده از قرآن است:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا (مائده/۵۵)

اگردرلقب «امیرالمؤمنین» از واژه «امیر» استفاده شده،معنای دقیقی دارد؛
امام باقر (ع) تفسیر فرمودند:
« سمی امیرالمؤمنین لانه یمیرهم العلم»
(کافی۴۱۲/۱) که بمعنای منبع جوشان علوم و معارف است.

 

💠 نقطه مقابل گفتمان ولایت

«امارت»که ریاست است وامرونهی کردن دراوست وشدیدترین برخوردهابامخالفین رابهمراه داردنقطه مقابل «ولایت»است.

امام صادق"ولایت"را نافی هرگونه ظلم وخونریزی وخشنونت دانسته،برخلاف گفتمان بنی امیه راکه بر"امارت"دانسته وپرازخون وظلم وتعدی معرفی میکند:
«أما علمت أن إمارة بني أمية كانت بالسيف والعسف والجور،وإن إمامتنا بالرفق والتآلف والوقار والتقية وحسن الخلطة والورع والاجتهاد.(وسائل۱۶۵/۱۶)

 

💠حذف ویا تحریفِ گفتمان ولایت

واژه «ولایت» بعد از رسول اسلام "حذف" شد و واژه «خلیفه» و در زمان بنی امیه واژه «امارت» جایگزین شد!
درحالیکه رسول معظم اسلام (ص) تاکید برولایت داشت ونفی هرگونه امارات:
«.... و لا امارة معی و علیّ ولیّ من کنت ولیه و لا امارة معه» (معانی الاخبار/۶۶)

اگررشدوآگاهی جامعه،اجازه حذف "ولایت"راندهد، نوبت به تحریف محتوای ولایت میرسد!
یعنی؛به تناسب امیالِ خودخواهانه، ریاست فکری برتفکردیگران یافته وباقدرت حکومتی-سیاسی؛ به همه چیز لباس شرعیت و تشیّع پوشانده، و به خورد جامعه میدهند.



💠عناصر مهم گفتمان "غدیر"

باشناخت این عناصر میتوان،خیلی زوداز تحریف گفتمان غدیر مطلع شد.

۱ ) «ولایت» منحصراً برای خدای متعال است؛
که فرمود: «فالله هو الولی»(شوری/۹)

براساس بیان حضرت رسول خاتم(ص) این ولایت به ایشان رسید:
«الله ربی و لا امارة لی معه و انا رسول ربی...» (معانی الاخبار/۶۶)

وهمین ولایت نیز؛ طبق بیان حضرت صادق از آسمان وحی ، به اهلبیت نازل گشت؛ «والله ما جاءت ولایة علی من الارض لکن جاءت من السماءمشافهه».


۲ ) معنویت ،ترویج فضائل اخلاقی و انسانی، از مهمترین اثرات تحقق ولایت است که در جامعه طنین انداز می شود.

ریاست طلبی از یک سوی و چاپلوسی زیر دستان از سوی دیگر تفاوت جدی و جوهری با جامعه واقعی ولایتمدار دارد.


۳ ) مشخصه مهم جامعه ولائی«محبت» است بشکلی که سیطره مهر و وفا در گوشه گوشه آن دیده می شود.

امام صادق (ع)امامت را بر مدار رفق ومدارامعرفی مینماید: « ان امامتنا بالرفق و التالف ».(وسائل۱۶۵/۱۶)

۴ ) جامعه­ ای که از هر گونه منش و رفتاردیکتاتوری جداست.
قرآن هم نفی تجویز هرگونه دیکتاتوری میکند:
«لست علیهم بمصیطر» (غاشیه/۲۲)

در "غدیر" همه و همه در راستای رشد و هدایت و تعالی است نه دیکتاتوری !
رسول خدا(ص)در پایان خطبه غدیر بدین نکته تصریح نمود: «فاسمعوا لامره تسلموا اطیعوه تهتدوا و انتهوا لنهیه ترشدوا».


امام علی به مالک اشتر مرقوم فرمود:
مبادا بگوئی "من میگویم باید آن بشود که در اینصورت کینه و اضمحلال دین و فتنه نتیجه حتمی آن خواهد بود".(نهج-نامه۵۳)

ودرمورددیگری درخطبه عمومی خود فرمود:
بامن باادبیاتی که باحاکمان جبارسخن گفته میشودسخن مگوئید؛فلاتکلمونی بماتکلم به الجبابره.(نهج-خ/۲۱۶)


۵) رعایت حقوق همه افراد:
«حق الرعیه علی الوالی فریضة فرضها الله سبحانه لکل علی کل» (نهج البلاغه خ/۲۱۶)
و حقوق تک تک افراد جامعه مانند حق خود «والی» نسبت به جامعه است:
«لکم علیّ من الحق مثل الذی لی علیکم ...» (همان)
و از کلمه «مثل الذی» می یابیم که اگر مخالفت با ولایت می تواند مجوز برخوردهای جدی به خاطی باشد، ضدیت والی هم با حقوق حقه افراد نیز شایسته عکس العمل مناسب از سوی همان افراد خواهد بود.

درنمونه دیگرامام ؛حقوق دشمن مسلح را موردمداقه قرار داد:
«به آنانکه در مقابل تان نیستند شمشیر و تیر رها نکنید،برمجروحان حمله ور نشویداسرارآن رابرملاءنکنیدوازمثله کردن بپرهیزید»(الجمل/۳۴۲)

💠جمع بندی؛
گفتمان غدیر«ولایت» است و نه«امارت».


https://telegram.me/sorooshmarefat

روحانیت...

سخنی با متولیان حوزه علمیه قم


نوشته : هادی سروش


۱ ) شما اگر مسئولیت روحانیت را به اطلاق و عمومش نداشته باشید ولی مسئولیت حوزه و آبرو روحانیت مرتبط با حوزه بر عُهده شماست.
بسادگی نمیتوان این حقیقت را توجیه کرد.

آبرو مرجعیت و روحانیت ، در هدایت مردم و ترویج علوم و هدایتهای اهل بیت (ع) بسیار تعیین کننده است .


۲ ) اگر هدایت و سعادت فرد و جامعه بر اساس معیار "اهل بیت" است ، حتما تحقق چنین چیزی "استقلال" میخواهد.
ملاک در استقلال ، فقط استقلال از دولت و حاکمیت در بخش مالی نیست ، گرچه آن هم یکی از مصادیق مهم "استقلال حوزه" است .
بلکه استقلال از فرمایشی بودن ، استقلال از دخالت های نهادهای بیرون از حوزه ، استقلال از جناح بندی ها ، استقلال از اِعمال سلیقه ها ، استقلال از تاثیر تندروی ها ، همه اینها مصادیق استقلال حوزه است.


۳ ) امروز خیلی از تحرکات و تجمعات و تاسیس تشکّلات ، و حتی متاسفانه اهانت به بزرگان حوزه ، به بهانه "انقلابی بودن" است که اتفاق می افتد !

واقعا اگر "حوزه انقلابی" مد نظر است ، خوب ؛ اول "انقلابی بودن" را ، تعریف بفرمایید.
چون در میان "مدعیان انقلابی بودن" ؛ فاصله از صفر تا صد است !

در همین تجمع اخیر بخش افراطی حوزه ، که به تعبیر مرجعیت ؛ "فاجعه" بود ،
اولا ؛
سخنران نامانوس و غیر موزونش ، به انگیزه ی "انقلابی بودن" ، مرجعیت را به "سکولاریسم" متهم کرد ؟!
وتلاشهای چشم گیر مرجعیت در تاسیس و حمایت از موسسات علمی و پژوهشیِ حوزوی که به تحقیق در مسائل نو ، رو آورده اند و صدها تحقیق و پژوهش در موضوعات احکام فقهی به بار آورده اند را ، با جفا مورد حمله قرار داد ؟!

بله صدالبته که قبول داریم این مجموعه های پژوهشیِ فقهی و کلامی مستقل در حوزه ، در تبیین موضوعات و فرضیه ها ، دیکته شده های همفکران ایشان را ، نمیپذیرند.

و ثانیا ؛
دست نوشته های رسمی ! ولی ؛ تند و غیر اصولی و اهانت آمیز ، به بهانه انقلابی بودن در دست طلاب قرار گرفت ؟!

غرض آن است که "انقلابی بودن" باید با تعریف مشخص ، به کرسی اندیشه و نظریه پردازی ، و مهمتر ؛ به بخش سخت افزاری حوزه ، وارد شود.


۴ ) باور نداشتن وجود گرایشات مختلف سیاسی و اجتماعی در حوزه مانند این است که اختلاف در یک فرع فقهی پر حرف و حدیثی مثلِ مصرف خمس که دارای پانزده قول است را ، زیربار نرویم.
پس بپذیرید که در حوزه ، سلایق مختلفی وجود دارد و آنها را با احترام مدیریت فرمایید.


۵ ) در مواجه با سلایق مختلف ، زمان آن گذشته که با فرمایش فلانی و حسب الامر فلانی جملگی در سلیقه واحد حرکت کنند .

وجود اختلاف سلیقه ؛ باعث تشکیل "مجمع مدرسین" شد و بعد حضور پر رنگ "نشست اساتید" و جدیدا "تشکّل اساتید" و ادامه چنین گروه هایی دور از ذهن نیست .

اگر وجود سلایق مختلف بر تابیده نشود ، و یکی حمایت شود و دیگری مورد بی مهری قرار گیرد ، این پرسش جا دارد که ؛ امکانات معنوی و مادی حوزه از قبیل تریبون و فیضیه ، که مال کل حوزه است و حوزه نیز ، متعلق به همه اساتید و فضلاء و طلاب است ، چطور یک "تشکّل" میتواند تجمع داشته باشد و دیگری نه ؟!

 

۶ ) راه این است ؛ "قاعده مند" کنید.

برای این مهم دو راه دارید :
یا ؛ فقط درب فیضیه را برای تجمعات کلان در سطح دینی و یا ملی باز کنید و نه امور جناحی و سلیقه ای سیاسی و فرهنگی ،
و یا ؛ پذیرای تجمع هر گروهی و جناحی که به حقانیت اسلام و اهل بیت (ع) اذعان دارد ، باشید.


اگر دومی است پس :

الف) اهداف فرا جناحی و سلیقه ای که منطبق بر عظمت اسلام ، روحانیت و مرجعیت است و هیچ تضادی با منافع ملی ندارد را نصب العین قرار دهید.

ب ) عدالت را در واگذاری عرصه و نیز دخالت های بیرون از حوزه رعایت کنید تا اگر بناست هر تفکری با پشتوانه بیرونی وارد شود ، همه تفکرات چنین باشد .

ج ) باید برگزارکننده گان مسئولیت عواقب آن بعهده داشته باشند.
نمیشود یک گروهی برای برقراری تجمعی ، پیامک ها دهد و برای تامین امکانات جلسه با داخل و خارج حوزه رایزنی کنند ، ولی وقتی رسوائی به بار میآید و به قول آن بزرگوار ؛ "فاجعه" رخ میدهد ، بکلی دیده نشود و غائب صحنه باشد!

با یک مدیریت بجا و فراگیر است که ؛ گروه ها و تشکل ها ، قهرا به پاسخگوئی کشیده میشوند .
و البته اگر چنین مدیریت فراگیر و حساب کشی داشته باشیم ، بخش "تندرو" هم میتواند بعنوان "یک صدا" در کنار صداهای دیگر ، زمینه اظهار نظر و حضور داشته باشد.

https://telegram.me/sorooshmarefat

ابراهیم برکرانه خاتم الانبیا

به مناسبت ایامُ الضحی؛

📝ابراهیم پیامبر ، بر کرانه خاتم الانبیاء

✏ نوشته : هادی سروش


💠 سرگذشت کوتاه و گویا از ابراهیم سلام الله علیه ؛
اوکودکی بود که در ابتداء بیرون از شهر تحت سرپرستی عمویش بود تا اینکه به سن نوجوانی رسید و وارد شهر شد و از اول با زبان پر محبتِ استدلال و منطق ، رفتار عبادت گونه خورشیدپرستان و ماه پرستان و ستاره پرستان را به چالش کشید.
و بعد راه ورود به معبد بت پرستان پیدا کرد و بت خانه را ویرانکده ای کرد که آه از نهان دل بت پرستان بلند شد.
از آتش نجات یافت با عده ای معدود که به او مومن شدند و خانواده اش بدستور الهی " ان ربی سیهدین" ، راهی ارض مقدسه ای شد که نام "مکه" دارد.
در آنجا با هدایت الهی ؛ کعبه را ، با کمک خانواده و تنی از اعراب منطقه بنا نمود و مناسک حج را انجام داد.
در این بین مواجه شد با آخرین آزمایش از آزمایشات نفس گیر الهی که قرآن از آن تعبیر به "ابتلاء به کلمات" نموده ؛ "إِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ.." به رتبه‌ی " إِنِّي جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً" نائل آمد و بر انبیاء سلفش و لاحقش ، سِمت "امامت" یافت.

 

💠 محبت؛ کلید شخصیت ابراهیم

کلید شخصیت ابراهیم در "محبت" است، او پیامبری بشدت با محبت است .

ما این محبت او را نسبت به خالق و مخلوق ، میتوانیم از دو نقطه بخوبی دیده و رصد کنیم :

اول ؛
تعبیر ایشان در برابر خورشید پرستان و .. است که طبق گزارش سوره انعام گفت:
من آنچه افول میکند را ؛ "دوست" ندارم. و نفرمود "عبادت نمیکنم" ؛ 《قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ》
گفتاروگفتمانش حکایت از"محبتی" بودنش دارد.

دوم ؛
در جریان نزول عذاب بر پیکره قوم لوط ، طبق گزارش سوره هود؛ ابراهیم با همه محبت با پیک های الهی که فرشتگان بودند ، به گفتگوی طولانی (مجادله) پرداخت تا از نزول عذاب صرف نظر کنند که تعبیر قرآن چنین است ؛《يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ》.

چنین اصراری بر نازل نشدن عذاب از یک انسان الهی برخاسته است که تمام وجودش را محبت به خالق و مخلوق گرفته باشد.


سوم؛

نشانه دیگر بر شخصیت پرمحبت ابراهیم دعای او کنار کعبه است .
وقتی کعبه را بنا کرد و خواست دعا کند به گزارش سوره ابراهیم قرآن ؛دعای او از " محبت " است :
《 خدایا قلبهای مردمان را مجذوب ذریه من فرما - فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ 》.
در تفسیر مجمع البیان از امام باقر (ع) نقل شده ؛
《بخدا قسم ذریه ی ابراهیم که مورد محبت مردمان قرار گرفت ، ما هستیم - نحن و اللّه بقيّة تلك العترة و كانت دعوة ابراهيم لنا خاصّة》 .

اینها نشان دهنده شخصیت ابراهیم بر محور و میزان "محبت" است ، هم در مورد معبودش و هم در راستای مخلوقات او ، که درس بزرگی برای هر موحّدی در جهان است.

پس چنین شخصیت با محبتی اگر به امر الهی چاقو بر گلوی فرزند میگذارد ، نشان از رخداد یک امر علیحده و اختصاصی است ، چرا که ؛ نه تنها ابراهیم سراسر وجودش محبت است ، بلکه پیامبری است که سوره انعام میگوید : 《باطن آسمان و زمین را مشاهده کرده و به مرحله یقین بار یافته ◇ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ》. در نتیجه ماجرای ذبح اسماعیل یک ماجرای فوق دستورات عمومی شریعت و اختصاصی به آن جناب بوده .
بااین تحلیل شبهات وارده بر این گزاره تاریخی و دینی ، مرتفع است.


💠 صاحب مقام "خُلّت"
ابراهیم براساس تصریح سوره نساء ؛ "خلیل الهی" عنوان گرفت ؛ 《 وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا 》 .
گرچه خلیل بمعنای "دوست" است ، اما "خلّت" واژه ای است که باید با دید عمیق به ژرفایش سفر کرد.
در لغت آمده ؛ خلّت نشان از محبتی دارد که تخلل و تداخل در لایه های باطنی قلب کرده باشد ؛ " هو حبّ متخللاً وداخلاً في باطن القلب " .
در ابراهیم نور وجود حق متعال بگونه ای رسوخ کرد که ابراهیم دیگر ابراهیم نبود بلکه یک آئینه صفات و اسماء خدا شد و این "ارتباط خلّتی" را خدای متعال برایش محفوظ داشت.

عارفان بر این باورند که ؛
"ابراهیم با کسب مقام خلّت ، مظهر اسماء خدا گشت و خدای سبحان با اسم 'لطیف' در او ظاهر گشت. و میگویند: سمی الخلیل خلیلا لتخلل الحق بظهورالهویه و سریانها فی وجود ابراهیم... " . (شرح فصوص ، فص ابراهیمی/۵۷۴)

و صدالبته در رسیدن به مقام قرب ، برخی از اعمال در ارتقاء روحی ابراهیم اثرگذار بوده و او را به مقام "خُلت" رسانده .

روایاتی در کتاب علل الشرائع صدوق آمده در این مورد آمده ، مثل :

《امام باقر(ع): خدا، ابراهيم را خليل خودقرار داد، چون دست رد به سينه هيچ فردنیازمندی نزد و از هيچ كس هم جز خداوند عزّ و جلّ چيزى نخواست - اتَّخَذَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ إبراهيمَ خَليلاً لأنّه لَم يَرُدَّ أحَدا ، و لَم يَسألْ أحَدا غيرَ اللّه》


و یا 《امام‌ عسکری (ع) ذکر صلوات او را در این مقامش دخیل دانسته؛ انّما سمّي إبراهيم خليل الله لكثرة صلواته على محمّد وأهل بيته صلوات الله عليهم أجمعين》

ویا 《رسول اکرم(ص) مهمانوازی و مهمانداری او را در رسیدن به مقام خلّت معرفی نموده؛ لإطعامه الطعام والصلاة باللّيل والناس ينام 》.

و《حضرت صادق(ع) کثرت سجده های ابراهیم را نقش آفرین در خلیل بودن آن دانسته؛ لكثرة سجوده على الأرض 》.

هیچ تهافتی نیست و همه این احادیث درست است و مفاد نهایی همه شان در این نقطه متمرکز است که ؛
《ابراهیم در همه جا خدا را در نظر داشت 》
البته علامه طباطبائی در المیزان در ذیل آیه "خُلّت" حدیث اول را با اعطاء مقام خلّت مناسب تر معرفی نموده .


💠 نقطه عطف مقاله ؛
ابراهیم بر کرانه خاتم الانبیاء قرار خواهد گرفت.

ابراهیم با آن عظمت و بعد از ابتلائات فراوان و دست یابی به بالاترین مقام نبوت و رسالت که قرآن در سوره مائده از او به "امت" ؛ 《إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً 》.
و نیز در سوره آل عمران به "ملت" یاد کرده ؛ 《فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ》 ، رسید که خروج از فردیت است و نشان از جا گرفتن "یک امت با عظمت" در اوست ، تازه ، خدای متعال برای او کمال پایانی را قرار داد و آن " وصول به صالحین" در عالم آخرت است ، که درسوره بقره فرمود ؛《وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ》.

از آنجا که ابراهیم خود یکی از بالاترین مصادیق صالحان روزگار و خلقت است ، پس معلوم میشود آن صالحانی که وصول به آنان را خدا ، برای قیامت ایشان مقدّر نموده ، ذواتی مطهره و بسیار بالا و والا هستند .
و آنها ؛ نیستند مگر خاتم الانبیاء و عترت پاکش علیهم السلام.

شیخ صدوق در خصال از امام صادق (ع) روایت نمود : 《 صالحینی که در آخرت ابراهیم به آنان ملحق میشود همانا ؛ پیامبر و ائمه هستند -  إِنَّهُ فِي اَلْآخِرَةِ لَمِنَ اَلصّٰالِحِينَ هُمُ اَلنَّبِيُّ وَ اَلْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السلام》 . 

علامه طباطبائی در المیزان براین مطلب عرشی و بسیار بلند تفسیری و عرفانی ،چنین استدلال میفرماید:

◇ "رسول خدا (ص ) این مقام صالحین را براى خود ادعا مى کند.
قرآن کریم در سوره اعراف مى فرماید: 《إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ ۖ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ - همانا سرپرست من خدائى است که کتاب را بحق نازل کرد، و هم سرپرستى صالحان را دارد》.
چون ظاهر این آیه این است که رسول خدا (ص) ادعاى ولایت براى خود میکند، پس از ظاهرش بر مى آید که رسول خدا (ص) همان کسى است که دارنده صلاح مورد آیه است ، و ابراهیم (ع) از خدا درخواست مى کند به درجه صالحانى برسد که صلاحشان در مرتبه اى بالاتر از صلاح خود او است ، پس منظورش همان جناب خاتم الانبیاء است ".

◀️ در نتیجه ابراهیم خلیل الله با تمام عظمت و عظمت آفرینی اش ، کرانه ای دارد .
و آن کرانه به افق بی انتهای حضرت رسول الله (ص) و عترت (ع) متصل میشود.

https://telegram.me/sorooshmarefat

استفاده از عرفه

📝دقت ها برای استفاده از "عرفه"

✏نوشته : هادی سروش

 

💠۱ ) مهم در مورد عرفه این است که ؛ روز دعاست...

اهمیت "دعا" در چنین روزی با سخن ذیل قابل حِس است ؛
طبق روایات معتبره ؛ "روزه در روز عرفه ، کفاره و جبران ۹۰ سال گناه است" .
اما در دستورات دینی و احادیث ما آمده ؛ اگر بسبب روزه حال دعا در روز عرفه را از دست میدهید ، روزه نگیرید و تا توفیق دعا را از دست مدهید.

همه اهمیت دعا ، از همین کوتاه سخن روشن شد.


💠۲ ) دعا باید از باطن انسان برخاسته تا بتواند با عالَم ملکوت تماس برقرار کند .
پس مهم ؛ هماهنگی باطن با دعاست و در اینصورت است که میتوانیم از دعا بهرمند میشویم .


💠 ۳ ) هماهنگی باطن ما با عالَم دعا و مناجات در این است که ؛ دعا با "حضور قلب و توجه و نشاط" باشد.

متاسفانه رسم شده برای اینکه قانع شده باشیم که در روز عرفه به فضلیت دعا ، بار یافته ایم ، با کسالت و خستگی حدود دوساعت دعای عرفه امام حسین(ع) را میخوانیم و دائما از این پا به آن پا ، و گاهی ایستاده و گاهی نشسته ، و دائما سرشماری صفحات باقی مانده را داریم ، تا بالاخره دعا تمام شود !

راستش را بخواهید آن دعای مورد سفارش ؛ این دعا با این شکل خواندن نیست.

به این دو تعبیر ، از دو عارف بزرگ که در بحث عرفانیِ دعا ، تخصص دارند عنایت کنید :

اول ؛
عارف ناشناخته امام خمینی در کتاب اربعین حدیث تصریح میکند :
این دعاهای طولانی که از ائمه (ع) صادر شده مانند دعای ابوحمزه و دعای عرفه و.. مناسب با حال خود آنان بوده و نه مناسب با حال امثال ما ، ما باید به مقدار توان و حال مان بخوانیم .

دوم ؛
سخن مهم عارف بزرگ مرحوم ملکی تبریزی درباره دعاهای طولانی است که میفرماید:
از صفحات دعاهای طولانی به مقداری که برای دعا نشاط داری و نیز حضور قلب و حال دقت در مضامین آن دعا را داری ، از آن دعا را ، بخوان .

عبارت کتاب المرقبات چنین است :
"اقراء من الدعوات الماثوره مایقتضیه نشاطک عن قلب حاضر و عن تدبر و تفهم لما تقول..."

 

💠۴ )مهم ترین نکته که "نقطه عطف دعا" شمرده میشود ؛ "ادب عرفانی دعا" میباشد.

"ادب معرفتی دعا" در این است که آدمی از هر آنچه غیر خداست دست شسته و پشت سر گذارد ، و به کلی از مردم قطع امید کند ، و خود را در محضر حضرت رب العالمینی ببیند که همه چیز از آن اوست و آماده فضل و عنایت به بنده اش می باشد.

امام صادق (ع) فرمودند:
«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ: مَا اعْتَصَمَ بِي عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي‏ دُونَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِي عَرَفْتُ‏ ذَلِكَ‏ مِنْ‏ نِيَّتِهِ‏ ثُمَّ تَكِيدُهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَيْنِهِنَّ، وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِي عَرَفْتُ‏ ذَلِكَ‏ مِنْ‏ نِيَّتِهِ‏ إِلَّا قَطَعْتُ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ يَدَيْهِ.... ؛

خدای عزّوجلّ به حضرت داوود وحي کرد:
بنده‌ای از بندگانم نيست که بدون توجه به احدی از مخلوقاتم به من اعتصام پیدا کند ، سپس آسمان‌ها و زمین و آنچه در آن‌هاست بر علیه او نقشه بکشند جز این‌که برای او راه برون‌رفت از میان آن‌ها قرار می‌دهم؛ و بنده‌ای از بندگانم به احدی از مخلوقاتم اعتصام نیابد ، جز این‌که اسباب آسمان و زمین را از دستش قطع کنم...» 

این مفاهیم بلند معرفتی را سید بن طاوس در کتاب اقبال چنین رقم زده است :
"انقطاع عن الکل و الیاس عن الناس و القیام الی الله بین الخوف و الرجاء..".

💠۵ ) بهترین دعای عرفانی
برای روز عرفه سه دعا از سه معصوم نقل شده ؛
دعای عرفه امام حسین(ع)
دعای عرفه امام سجاد(ع)
دعای عرفه امام صادق(ع) .

اما از یک قطعه دعای کوتاهِ بشدت عرفانی که ، عارف بزرگ مرحوم سید حیدر آملی در کتاب؛ "أنوار الحقیقة و أطوار الطریقة و أسرار الشریعة"، از امیرالمومنین (ع) نقل نموده است. و استاد عزیز ما ؛ جناب علامه حسن زاده بر آن تاکید داشتند ، در روز عرفه غفلت نکنیم :

 «اللَهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرِی‌ بِطَاعَتِکَ، وَ بَاطِنِی‌ بِمَحَبَّتِکَ، وَ قَلْبِی‌ بِمَعْرِفَتِکَ، وَ رُوحِی‌ بِمُشَاهَدَتَکِ، وَ سِرِّی‌ بِاسْتِقْلَالِ اتِّصَالِ حَضْرَتِکَ؛ یَا ذَالْجَلَالِ وَ الإکْرَامِ»

معنای دعا:
خداوندا ظاهرم را به طاعتت،
و باطنم را به محبّتت،
و قلبم را به شناختت،
و روحم را به دیدارت،
و سویدایم را به پیوستگى تامّ به حضرتت نوربخش،
اى صاحب جلال و جمال.


"التماس دعا"

https://telegram.me/sorooshmarefat

امام باقرومدعیان دروغین

📝 مجاهدات امام باقر(ع) بامدعیان دروغین دینداری

✏ نوشته : هادی سروش


🔰مقدمه :
متاسفانه در جوامع بظاهردینی ، ورود افراد و اخراج آنان از قدرت با ابزار دین انجام میشود .
علت این حرکت منفی را امام صادق بیان نمود که وقتی آدم های ریاست طلب و دنیاگرا نمیتوانند با نام خود وارد شوند چون در بازار گرایشات درونی مردم و اقبال افکار عمومی بی توفیق اند ، میایند و با نام "دین" که همان حلال و حرام خداست وارد میشوند و یا بانام حلال و حرام افرادی را از قدرت اخراج میکنند.
شاید از این رهگذر است که محقق نائینی براین باور است که استبداد دینی از هر نوع استبدادی بدتر است.

🔰 امام باقر(ع)؛ تمام هجده سال امامتش رادرجهاد گذراند که در زیارتش میگوئیم"لقدجاهدت فی الله حق جهاده" ،متوجه این افراد نابابی است که با دوگانی رفتاری خودرا به نام "متدین" و "ارزش مدار" به جامعه تحمیل کرده، ودست در "انحراف دین" و یا در "قدرت" دارند !

💠گروه اول ؛
آنانی اندکه دست در "انحراف دین" داشتند.
امام باقر(ع) بشکل بسیار دقیق و جدی در برابر این گروه ایستاد.
این گروه متشکل از دانشمندان و علماء سوءی است که حضرت باقر؛ سه مشخصه مهم از اوضاع و احوال اینان را بوسیله یک نامه مهم در فضای آن روز رسانه ای نمود ؛
مشخصه اول؛ عالمان دینی منحرفی اند که تلاش در "حفظ ظاهر قرآن" دارند و دادِ اسلام اسلام دارند.
مشخصه دوم اینان؛ "دست بردن در مقاصد قرآن" بوده و نتیجتاانحراف افکار از مسیر صحیح !
ومشخصه سوم هم چنین ترسیم فرمود؛ "بدستگاه ظالم سیاسی کشور" نه تنها نزدیکند بلکه "با" آنان هستند! (ر.ک؛کافی۷۷/۸)

ابن شهاب زهری ، مکحول ، قتاده و هشام بن عروه ، نمونه ای ازاین عناصر هستند.

واژه "آخونددرباری" که درادبیات سیاسی امام خمینی زیاد بکار رفته، شامل این سه مشخصه است.

این گروه درزمان امام باقربابازی بامفاهیم دینی دست به انحراف بزرگی زدند و متاسفانه سخن انحرافی آنان سکه رایج دینمداری درجامعه متدیین گشت!

اینان؛گاه به نام "مرجئه" ظهور وبروز داشتندکه فقط ایمان راکافی میدانستند وبودویانبود عمل صالح را مهم نمیدانستند ودرنتیجه باعث ترویج اباحه گری ازبالاتا پایین جامعه می شدند!
گاه به نام "جبرگرائی" واردمیشدندو همه چیزراخواست خدامعرفی کرده و مسئولین ظالم ویابی لیاقت رامبرااز نقص میکردند!
و گاه گروه بی مغزی بنام "خوارج" راتایید و تشویق میکردندتابه بهانه دینداری ورعایت حدودالله ،زندگی را از مردم سلب کنند!

امام باقر(ع)،جانانه بااینها مبارزه کرد؛
مرجئه را ملعون (کتاب کافی)، جبرگرایان را بی دین(توحیدصدوق) ،
وخوارج را جاهل(تهذیب شیخ طوسی) معرفی نمود.

وصدالبته که این مبارزه داخلی ،برای امام (ع) بسیار پر هزینه بود.

هرروزی که خدای نخواسته اندیشمندان حوزه ودانشگاه درمقام مبرا کردن حاکمان ازنتایج رفتار سوءشان برآیند، و یا اباحه گری را تئوریزه کنند ،و یا با سخت گیری های فاقد سند صحیح دینی زندگی رابرمردمان سخت کنند،این الگو مبارزاتی امام باقر(ع)چراغ روشن راه عالمان راستین خواهد بود.


💠 گروه دوم ؛
آنانکه اند که دست در "قدرت" داشته و با "ظاهر سازی های عوام فریبانه" در تلاشند تا در عین اتصال به حکومت ظلم،ازاعتمادمردم بهره جسته وبه قدرت برتروثروت انبوه تربرسند!
اینان نیزدیگرسپاهی هستندکه امام باقر(ع)باآنان به مبارزه برخاست.

این مبارزه گاه؛ با القاء تعبیر مهم و سلبیِ "لیس منّا" ؛ یعنی فلانی یا فلان گروه از ما نیستند! است،که بطورگسترده ازامام باقرصادر شده است.
و گاه؛ باپاسخ استدلالی بوده است.
و گاهی هم توبیخ میفرمودند.

💠نمونه ها:
🔺️ حکم بن عیینه ظاهر مبارزه با اشرافیگری بخودمیگیردوبه خانه واطاق وپرده آن اعتراض میکند ... و امام بر اساس آیه "من حرم زینه الله .." پاسخ خوبی به او میدهد.(کافی۴۴۶/۶)

🔺️ ابن منکدر از حفّاظ قرآن به مرزعه امام باقروکارکشاورزی امام ،گیر میدهد که دراینجا هم امام پاسخ متقنی به او میدهد.(کافی۷۳/۵).

🔺️یکی از شیعیان به نام عبدالغفار بن قاسم می‌گوید:
به امام باقر(ع) گفتم: نظرتان در نزدیک شدن من به سلطان چیست؟
امام فرمود:این کار صلاح شمانیست. رفت وآمدتونزد سلطان سه پیامد منفی دارد:
اولا؛محبت دنیادردلت راه می‌یابد،
ثانیا؛مرگ را فراموش می‌کنی،
وثالثا؛نسبت به آنچه خدا قسمت توکرده ناراضی می‌شوی.
عرض کردم:من عیال وارم و هدفم از رفتن به آن‌جا، انجام تجارت است.
فرمود:نمی‌خواهم تو رابه ترک دنیادعوت کنم،بلکه می‌خواهم گناهان راترک کنی، ترک دنیافضیلت است،اما ترک گناه فریضه وواجب است.[بحار۳۷۷/۷۲]

🔺️ خلاصه سخن؛
امام باقر(ع)توانست درطول ۱۸ سال مبارزه درجبهه داخلی اسلام،انحرافات عالمان درباری وریاست طلب ونیزچهره های سیاسی شاخص که خواستند بااستفاده از ادبیات فاخردینی،کلاهی ازاین نمددرست کنندرا رسوانمود.


https://telegram.me/sorooshmarefat

اینچنین روحانیم آرزوست

🔰اینچنین "روحانیم" آرزوست...

🖋نوشته :هادی سروش

🔺️روزگارمان بسیار "غربیه" شده ، معروف ها ، تعریف شده ها رنگ باخته اند !

🔺️از آن جمله ؛
"روحانیتی" که مانند گذشته با دانش وسیع و اخلاق دریائی ، طلایه داران عزت دینی مان و افتخار ملّی مان باشد را ، آرزومندیم .

💠 همان سید رضی که صاحب نهج البلاغه است ،
وقتی كه دانشمند غیرمسلمان معاصرش ابوالحسن صابی؛ پزشک معروف بغداد و ریاضیدان وفات یافت ، قصیده ای در مدح او گفت:

"أرأیت من حملوا علی الاعواد
أرأیت كیف خبا ضیأء النادی"

«دیدی این چه كسی بود كه روی این چوبهای تابوت حملش كردند؟!
آیا فهمیدی كه چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یك كوه بود كه فرو ریخت»،

برخی آمدند به او عیب گرفتند كه ؛
آیایك عالم بزرگ اسلامی بمانند شما ، یك مرد كافر را ، این طور مدح می كند؟!
گفت:
« بله میکند، من علمش را مرثیه گفتم ».

🔹️استادمطهری :
در این زمان اگر كسی چنین كاری كند از شهر بیرونش می كنند.


🔴 امروز در میان روحانی یان ؛

یکی میگوید؛ اگر فلانی را قبول نداشته باشید مشرک هستید !

دیگری میگوید؛سوال از فلان مقام به زیر کشیدن عصمت انبیاء است!
ویا همو گوید؛
لواط وزنابکنیدولی به جناح اصولگرایی خیانت نکنید!

سومی میگوید؛بعثت خاتم انبیاء برای قدرت و ریاست بوده!

وشخص بعدی میگوید؛ اگرمیخواهیدحرف بزنیدازدانشگاه من!بیرون روید درحالیکه تاسیس و بناءاش توسط شخصیت دیگری از رجال حوزه بوده !

و...

🔺️ جوان عزیز و برومند و پرسشگر ؛
حساب زید و عمر ها ، که خدای نخواسته آلوده به قدرت و... شده اند را ، از "روحانیتی" که شنیده ای و آرزویش را داری ، جدا بفرما.

http://Telegram.me/sorooshmarefat

تعلق روحی به ائمه

📝گفتمان امام جواد(ع) در ؛

"برقراریِ تعلقِ روحی به ائمه (ع)"


🖋نوشته ؛ هادی سروش


🔰 امام جواد(ع) در پاسخ به اسماعیل بن سهل که خواستار وصول به اهلبیت در دنیا و آخرت بود را ، اینگونه نشان فرمود:
«اکثر قرائه انا انزلناه، و رطّب شفتیک بالاستغفار‌- سوره قدر را زیاد بخوان و لبانت را به استغفار معطّر کن.»


💠طهارت و معرفت شرط وصول به اهل بیت(ع)

امام جواد با دستور به استغفار ؛اشارت به راه «طهارت» نمود و با دستور به قرائت سوره قدر؛ اشارت به راه «معرفت» کرد.
این دو امر ، از ضروریات برقراری تعلق روحی به امام (ع) است .


💠ارتباط سوره قدر با امام(ع)

در سوره «قدر» حقائق مهمی در راستای مقامات اهل بیت وجود دارد:

🔺️اول ؛
درک مقامات و درجات قُرب امام (ع) در دسترس نیست؛ "ماادراک" درباره اش صادر شده.

🔺️ دوم؛
امام(ع) یک شخص است اما از هزاران هزار شخص ، والا و بالاتر است؛"خیرمن الف شهر".

🔺️سوم ؛
این سوره دلالت تام دارد براينكه در هر عصري امام معصوم حضور و وجود دارد، چرا که در شب قدر فرشته الهی بر او نازل میشود؛"تنزل الملائکه ..."

🔺️چهارم؛
قلب مقدس امام (ع) ، مرکز رفت و آمد فرشتگان در شب قدر است؛"تنزل الملائکه والروح فیها.."

🔺️ پنجم ؛
سلام الهی ، اول به امام (ع) ابلاغ میشود؛"سلام هی حتی .."

🔺️ ششم؛
واسطه و اجازه دهنده ای که؛ در رساندن سلام به یک به یک مومنین ، نقش حیانی دارد ؛ امام(ع) است ؛ "سلام هی حتی مطلع الفجر"


🔹️ تردید نفرمائید ؛ درک سوره قدر با همین "معرفت حداقلی" ، چنان تحولی براساس "معرفت"، از پرتو نور انسان کامل و امام معصوم ، در انسان ایجاد میکند که نه تنها خود را همواره در محضرش میابد ، بلکه کل کائنات هستی و ماسوی الله را ، در محضر و مشهد او میبیند.

در این حالت معرفتی است که آدمی ؛با او چنان اُنسی میگیرد که دیگر حاضر به جدائی نخواهد بود.

 

💠ضرورت طهارت برای انسان

به حکم "سنخیت"؛ برای اتصال و الحاق به یک امر و یا شخصی که مورد محبوبیت است، بایدبین ما و او "همگونی" ایجاد شود؛ «السنخیة علة الانضمام».

آن حضرات(ع)چون پاک و مطهرند ، مرتبطین با آنان هم باید چنین باشند؛ "لايمسه الا المطهرون" .


💠مراتب طهارت انسان

توجه به مراتب طهارت از آن رهگذر مهم است که هرچقدر انسان در پاکی خوو کوشاتر باشد ، توفیق نزدیکی به ائمه را بیشتر خواهد داشت.

اولین مرحله طهارت ، طهارت ظاهر از همة اعمال ناشایست و مکروه و منکر شرعی و عقلی و حتی عرفی، میباشد.

و مرحله بعد ؛طهارت باطن از همه رذائل و اخلاقیات منفی است که درون آدمی و صفحه نفس انسان را تیره کرده و در حجاب قرار میدهد و مانع از دریافت نور معنوی میشود.

در اینجا ؛ استغفار همان حقیقتی است که می تواند جان انسان را نورانی نموده و آماده گرفتن فیض از فیّاض عالم وجود ؛ خدای متعال ، بواسطه رابط فیض ؛ که معصومین (ع) هستند ، قرار دهد.

⭕ خروجی این نوشتار کوتاه ،این جمله است ؛
آنانکه آلودگی های معرفتی به مانند "خرافات و غلو" در مورد ائمه ، و یا توهّماتی مثل "امام سازی از انسان های عادی" داشته باشند ، و یا با آلودگی های رفتاری و خصوصا زبانی، محفل اهل بیت (ع) را بازار رقابت زید و عمرو کرده ، و با رویِ تمام کوس "مبلّغ و محب و نوکری" میزنند، سخت ؛ فاقد گفتمان امام جواد در این موضوع هستند !!

https://t.me/sorooshmarefat

حاکمیت دینی

حاکمیت دینی و مسئولیت آرامش جامعه

نوشته : هادی سروش


💠 از آنجا که حاکمیت مدعی"اسلامیت" حکومت است ، ایجاد امنیت روحی و روانی شهروندان جامعه و برخورد با عوامل پریشانی و نگرانی ، نه تنها یک تعهد ملی و ایفاء حقوق شهروندی است ، بلکه وظیفه شرعی و الهی اوست.

این وظیفه ؛ بدون تعارف ، بر عُهده بالاترین نهادهای نظام تا قوای سه گانه و قوای نظامی و هر آن کسی است که در "حاکمیت دینی" دارای مسئولیت است.

تعبیرعلامه طباطبائی چنین است: «حاکمیت دینی موظف به ایجاد و تثبیت آرامش و وقار اسلامی است.»(المیزان۲۴۲/۹)


◀️ ۱ )آرامش که تعبیر قرآنی آن «سکینه» است، همان حالت «استقرار انسان و ضد اضطراب باطنی» اوست. (المیزان۲۸۹/۲)

این حالت نه تنها یک امر ممدوح و زیبائی است بلکه؛
اولاً خداوند سبحان وجود چنین نعمت بزرگی در سطح جامعه را به «خود» نسبت داده «هو الذی انزل السکینة» (الفتح/۴).
و ثانیا آن را از «مواهب الهی» شمرده است.
و ثالثاً آرامش را از نشانه ها و نتایج ایمان ذکر نموده.
و رابعاً امام هشتم (ع) وجود آرامش در یک جامعه را به «بوی بهشت» توصیف فرمود. (تفسیر قمی۸۲/۱).
و در بیان امام علی (ع) از آرامش به «بوی خوش و آرام که منشأ در بهشت دارد» تعبیر فرموده است. (مجمع البیان۶۱۴/۹و کنز الدقائق ۱۵۳/۲)


◀️ ۲)علامه طباطبائی، همانطوریکه آرامش را، "روح الهی" میداند، در مقابل­ش، "اضطراب وتنش"درجامعه را از القائات شیطانی‌و در راستای اهداف جنوداومیداند. (آل عمران/۱۷۵ - ر.ک: تفسیر المیزان ۲۹۱/۲و۲۲۱/۳ )


◀️ ۳ ) آرامش نه تنها یک امر ممدوح و ارزش است بلکه نیاز جدی هر انسانی است.
خدای سبحان در شمارش الطاف خود به بنی اسرائیل در خطاب به موسای کلیم فرمود:
«اجعل السکینة معکم فی بیوتکم» (الدر المنثور۱۲۹/۳)
و نیز در رسای اصحاب کهف فرمود:
«ربطنا علی قلوبهم ...» (کهف/۱۴) یعنی به آنان روحیه آرام و خالی از اضطراب عنایت کردیم. (ر.ک:المیزان۲۵۰/۱۳)

💠در قرآن شریف «خانه» (نحل/۸۰) و «شب» (انعام/۹۶) و «نماز» (توبه/۱۰۳) از مصادیق و نمونه های مهم "آرامش بخش در زندگی بشر" معرفی شده است.
بدون تردید همانطوری که «خانه» که یک محیط کوچک و خصوصی زندگی است به نقطه آرامش معرفی شده، «جامعه» نیز که یک محیط بزرگ تری برای زندگی است قطعا نقطه مهمتری در زمینه آرامش باید باشد، و این امر مهم بر عهده زمامداران جامعه می باشد.


◀️ ۴)حال که تثبیت شد محیط زندگی شهروندان باید محیطی مملو از«اطمینان روانی و آرامش روحی» باشد؛درنتیجه «اخلال کننده در آرامش جامعه» از پست ترین کسانی هستند که حریم یک امر معنوی ومقدس وبلکه بالاتر؛حریم یک ضرورت وحق مسلّم مردمان را ،درهم کوبیده ، در خط جنودشیطانی ­اند.

💠بر اساس قرآن شریف آنان که مخلّ آرامش جامعه­ اند از دو گروه خارج نیستند یا افرادی «واپس گرا» بوده یا از اتم مظاهر «نفاق» هستند؛

🔺️گروه اول را قرآن با عنوان «جمعیت جاهلیت» معرفی کرد.(ر.ک: فتح/۲۶) که نهایتِ همّ و غمّ شان؛ منافع حزبی و گروهی شان بشکل متعصبانه است!
وهرگونه توفیق که برای دولت اسلامی حاصل شود از آن رهگذر که نتایج سیاسی-اجتماعی اش به پس انداز آنان واریز نمی شود، به مقابله برمی خیزند و آرامش جامعه را با بدبینی خویش آلوده می کنند.

🔺️گروه دوم را قرآن با عنوان «مذبذب» تعریف نمود که از شاخصه های مهم «منافقین» است. (نساء/۱۴۳).
«منافق» از آنجا که خود دارای آرامش روحی و روانی نیست و به تعبیر قرآن "مریض" است، مرض واگیر دار خود بنام اضطراب و بی اعتمادی را مانند یک ویروس وارد سطح جامعه می کند و همگان را به درد "بی اعتمادی و سوء ظن" گرفتار می کند.


◀️ ۵)امام خمینی (ره) که خود سرآمد "انقلابی" بودن است ، در اولین و آخرت گفتار و نوشتار خود حرف از «آرامش جامعه» دارد.
در اولین تلگرافش به محمدرضا پهلوی می نویسد: «صلاح مملکت در حفظ احکام اسلام و آرامش قلوب است» (صحیفه۷۸/۱)
ودر دوران استقرار نظام اسلامی هم در پیام معروف به «پیام هشت ماده ­ای» حرف از «آرامش و امنیت ملت» دارد (صحیفه۱۴۲/۱۷) و وظیفه دولت را بدین شکل ترسیم می کند که: «دولت اسلامی باید مردم را مطمئن کند تا در همه چیزشان،در آرامش باشند دولت ابداً نمی تواند تأذی کند» (صحیفه۱۶۱/۱۷)


◀️۶)نکات عرضه شده،هیچگاه بمعنای نشنیدن سخن مردم وبی احترامی به اعتراض آنان نیست،در حاکمیت دینی واقعی ؛مردم صاحب حق اند و حق مطالبه حقوق خود را دارند.

🔰جمع بندی ؛
حال که متاسفانه گرفتار بوی تفعن «اختلاس و فساد » هستیم !

در این شرائط ؛
«بازگشت به زخم های کهنه سیاسی»
و«ضعف مدیریت و سکوت مسئولین اجرائی»
و یا «عدم برخورد با سر سلسله های مفاسدتوسط مسئولین قضاء»
ویاصدور« بیانیه های غیر ضروری»
ویا«احساسی بودن در برابر دشمن » ، از آنجا که آرامش روانی جامعه را تهدید میکند ؛ در راستای مخالفت با احکام اسلام و مغایرباحاکمیت دینی است.


https://telegram.me/sorooshmarefat

 
  BLOGFA.COM