چشمه سار ان معرفت : 9
امر به معروف و نهی از منکر به سبك "معرفت"
حکیم معروف میرزا جهانگیرخان قشقایی با چند نفر از شاگردانش وارد قیصریه شدند. در آنجا از اتاقی سر و صدای ساز و آواز به گوششان خورد.
یکی از شاگردان ایشان گفت: حضرت آقا ببینید! اجازه بدهید من الآن میروم و مجلسشان را به هم میزنم. استاد فرمود: قدری تأمل کنید؛ این طریق امر به معروف و نهی از منکر نیست؛ از طرفی اینها از افراد نزدیک به حکومت هستند و بالأخره فردا مؤاخذه میکنند و اسباب توهین به اهل علم میشوند و ممکن است شما را تحت فشار و ناراحتی قرار بدهند. حالا همراه من بیایید تا راه امر به معروف و نهی از منکر را نشانتان بدهم. آنگاه با شاگردانش به داخل آن اتاق رفته و پرده را عقب زده و گفت: آقایان سلامعلیکم! میهمان میخواهید؟ چند نفر از افراد داخل حجره دستپاچه شدند و رنگ از رخسارشان پرید و نگران شدند. میرزا جهانگیر گفت: نه؛ من نیامدهام مزاحم شما بشوم. ظاهراً آقایان داشتند فلان دستگاه موسیقی را میزدند، به کارتان ادامه بدهید! آنها هم شروع کردند به نواختن. میرزا جهانگیرخان هم تکتک ایرادهای ریز و درشتشان را گرفت. اهل حجره و طلبهها، همه مات و مبهوت گشتند و از مهارت و استادی استاد در موسیقی شگفتزده شدند. آنگاه میرزا جهانگیر رو به همه آنها کرد و گفت: آقایان! من هم مثل شما یک وقتی با این آلات سروکار داشتم و چنگی مینواختم و نسبت به انواع دستگاههای موسیقی مسلط بودم؛ اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که عمر خود را تلف کردهام. آیا حیف این عمر نیست که آدم، خود را صرف این هرزگیها و امور لغو و بیهوده نماید؛ آنگاه شروع کرد به خواندن آیه و حدیث، تا این که مجلس طرب و ساز و آواز، تبدیل به مجلس توبه شد و همه سخت گریستند.