صفای اهل باطن
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلوه والسلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و اهل بیته الطاهرین (ع)
توفیق است در این ایام که سالگرد رحلت حضرت امام خمینی می باشد؛ به مناسبت اولین سالگرد رحلت مرحوم حجت الاسلام اسکندری، همان دوست خوبم که سابقه رفاقتم با او به بیش از 20 سال می انجامد. مطالبی تقدیم شود؛امیدوارم با موضوعی که انتخاب کرده ام بتوانیم شعاع معنوی او را شناسایی کنیم.
- شناخت انسانهای نمونه از راه عرفان
علمی در علوم اسلامی داریم به نام «علم عرفان »که متخصصان این علم وفن را ، به عنوان «عارف» می شناسیم. واین علم در مرحله اول عهده دار شناسایی خداست و البته بندگان خوب خدا را هم می توان از این راه شناخت.
«عرفان» یعنی خداشناسی ولی نه خداشناسی از راه آفرینش بلکه عرفان یعنی خدا را شناختن و خدا را یافتن.
- اداره کل نظام هستی به وسیله اسماء حسنی الهی
آقایان اهل معرفت قائلند که کل نظام هستی را «اسماء حسنی» اداره می کنند.به این مثال توجه کنید تا مطلب روشن شود.
یکی از اسما حسنی الهی اسم «رزاق» است که همه جهان هستی حتی ملائکه هم تحت سلطنت این اسم هستند و اگر رزق و روزی به موجودات این عالم نرسد کل هستی متلاشی می شود. رزق و روزی فرشتگان که از ماده و جسم مبرا هستند ذکر «سبوحٌ قدوس رب الملائکه و الروح» می باشد.
به قول استاد ، واستاد معرفت در عصر کنونی حضرت آیت الله حسن زاده آملی(حفظه ا...)، اگر اسم رزاق خدا تعطیل شود کل هستی گرسنه می ماند وگرسنگی عالم هستی یعنی فنا و تعطیلی کل موجودات.
- هر ظاهری باطنی دارد
یکی از اسمای حق «الظاهر» ویکی «الباطن» است. در سوره حدید آیه 3 می خوانیم «هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن» همانطوری که اسم «رزاق» خدا در کل جهان طنین انداز است ........ این اسم « الظاهر» و «الباطن» هم درکل جهان سریان و جریان دارد و معنایش این است کل آنچه از عالم هستی می بینید چون ظاهر و آشکار است می بینید و الا دیده نمی شد و اما سوال این است همه عالم همین است یا خیر؟
با توجه به اسم «الباطن» به این مطلب می رسیم که هرچه در این عالم می بینیم دارای باطن است و هیچ ظاهری از باطن خارج نیست.
به این روایت که در علل الشرایع شیخ صدوق وارد شده توجه فرمایید:
فردی از امام صادق علیه السلام پرسید: همه حیوانات هنگام حرکت سر روبه مقابل و یا بالا دارند ولی گاو و گوساله در موقع حرکت و ایستادن سر به پایین دارند، سرّ مطلب چیست؟
امام صادق علیه السلام فرمودند : از وقتی که مجسمه گوساله بدست سامری درميان قوم موسی ساخته شد و سامری ادعای خدایی برای او کرد، این حیوان پر منفعت دیگر از خجالت سر بالا نکرده است.
پس هیچ ظاهری در این عالم خالی از باطن نیست وبر این مطلب شواهد مختلفی داریم که جای بحث آن شرایط دیگری می طلبد.
رسالت انبیا در سوق دادن از ظاهر به باطن
در آیه 7 سوره روم « یعْلَمُونَ ظهِراً مِّنَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَفِلُونَ» توبيخ خداوند نسبت به بندگان منفی اش این است که اینان ظاهر را دیدند ولی از باطن غافل هستند.
پس مهم این است، دستی به عالم باطن پیدا کنیم و چشمی به عالم باطن داشته باشیم و قدمی در عالم باطن برداریم.
چرا باید، در ارتباطات و کسب و کار و امور خانوادگی تنها ظاهر را ببینیم ولی از باطن غافل شویم؟!
خوب نتیجه اش این می شود که در جامعه ضعف اعصاب زیاد می شود، در بازار برکت کم می شود و ارتباط بین پدر ومادر و فرزند به هم می خورد.پس باید قصه زندگی مان را مداوا کنیم.
قرار گرفتن تحت تربیت یک مربی الهی اهل باطن شويم
راه موفقیت براي «اهل باطن» شدن و در میان جمع آنان قرار گرفتن راهش در گرو تحت تربيت مربيان الهي قرارگرفتن است .
ببینید حضرت موسی، کلیم ا... است ولی دنبال دستیابی به راهیان اهل باطن است و البته روشن است که اهل باطن مراتبی دارند و همه اهل باطن در یک رده و مرتبه نیستند به همین جهت موسی به دنبال یکی از سکانداران اهل باطن می باشد.
به مفاد آیه 60 سوره کهف عنایت فرمایید« وَ إِذْ قَالَ مُوسي لِفَتَاهُ لا أَبْرَحُ حَتي أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضيَ حُقُباً »
موسی به همسفرش گفت: من از این مسیر که راه افتاده ایم دست برنمی دارم تا به آن «ولی خدا» که خدا وعده فرموده برسیم، ولو این سفر من ،برای رسیدن به آن اهل باطن و شخصیت بزرگ معنوی یکصدسال به طول بیانجامد.
و موسی رفت و رسید و آن نبود مگر «حضرت خضر» پس بایدتحت اشراف اهل باطن شويم .
اهل باطن وقتی در متن دنیا و همه امکانان دنیوی قرار می گیرند بازهم از باطن جدا نمی شوند به این جریان که در ذیل آیه 101 سوره یوسف آمده توجه فرمایید :
زمانی که یعقوب نبی، لباس یوسف را بر چشم کشید و چشمان 40 سال نابینای او به بینایی رسید - آمدند مصر نزد یوسف «رفع ابویه علی العرش» یوسف هم والدین را بر سریرقدرت شخصی خود نشاند و همه برادران در قبال او تعظیم کردند............ وهنگامی که جلسه تمام شد، یوسف در نیمه شب لباس سلطنت را از تن درآورد وبا یک لباس معمولی از درب پشت قصر بیرون رفت و در بیابان ،خودش را روی خاک انداخت و گفت:
«ای خدا سرنخ به دست توست و من همان یوسف گمشده در چاه ام و تو همه کاره من و همه کس من در دنیا و آخرت هستی و از تو می خواهم « تَوَفَّني مُسلِماً وَ أَلْحِقْني بِالصلِحِينَ» یعنی خدایا مرا مسلمان از این دنیا ببر و در آخرت به صالحین ملحق فرما.
عجبا : امام نقل می کرد شخصی بوده در لبه مرگ گفته بود «از خدا ظالم تر (معاذا...) ندیده ام .
ببینید این اهل ظاهر و آن اهل باطن چه تفاوتی دارند وچه فاصله ها بينشان هست؟!
بالاترین درجات و مقامات اهل باطن
امام صادق علیه السلام در جواب این سوال که چگونه شما گاهی در نماز از حال می روید؟حضرت فرمود من «ایاک نعبد و ایاک نستعین » را آنقدر تکرار می کنم که گویا از گوینده آن مستقیم می شنوم.
البته ارتباط با "بلندای باطن "مختص انبیا و اولیای الهی است ولی ما هم می توانیم با گذر از ظاهر و بی توجهی نمودن امورظاهری متوجه باطن شویم البته تحت تربیت آنانی که خود رسیده اند و چسبیده اند چرا که حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه فرموده اند: واستمعوا من ربانیکم و احضروه قلوبکم» یعنی گوش خود را به عالم ربانی سپرده و دل داده آنان شوید.
عالم و جهان باطن به دنبال چه طائفه ای است؟
در قسمت های اولیه این گفتار عرض شد که رسالت انبیا و اولیای الهی در این این است که در که مارا به عالم باطن سوق دهند و ما در ظاهر «عالم ظاهر» متوقف نمانیم پس باید همه دنبال باطن باشیم ، اما مهم این است که آیا «عالم باطن » هم دنبال کسی هست؟
بله طبق روایتی ارزنده «عالم باطن» دنبال یک طائفه هست و آن «اهل علم » می باشند که جهان باطن مشتاق دیدار آنان است.
پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) فرمودند:«من کان في طلب العلم کانت الجنـة فی طلبه» یعنی هر آنکه به دنبال علوم است بهشت در طلب اوست.
بقول ما طلبه ها بحکم «تناسب حکم وموضوع» باید بین آن علوم و بهشت تناسب باشد لذا قطعاً بهشت به دنبال عالِمي است که علم او بهشت ساز بوده و نه بهشت سوز.
حوزویان اهل علم و تقوی ، نمونه روشن اهل باطن
آنان که در حوزه علمیه مشغول تحصیل علم و تحقق تقوي در قلوبشان هستند نمونه ای روشن از اهل باطن هستند.که مصداق یکی از آنها دوست و برادر فاضل ، مرحوم آقای ابراهیم اسکندری است. ایشان وهمه حوزویان اهل تقوی مراحلی را پشت سر گذارده اند که قدم برداشتن در عالم باطن است .
سه مقطع در سلوک روحانیان با معرفت بدین شرح است:
الف)جدیت در تحصیل علوم اسلامی و دینی
آیه ۱۸سوره آل عمران تصريح داردبر حضور عالمان در ميان جمع اهل باطن .
فیض کاشانی در کتاب المحجه البیضاء می گوید:«العلم قربة الباطن الی الله» یعنی آنانکه در مسیر عالم شدن هستند قطعاً در راه قرب باطنی به حضرت حق تعالی هستند.
ب) پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) می فرمایند: «ان اعظم الناس منزله عندالله» با عظمت ترین اشخاص نزد خدا آنانند که روی زمین به راه می افتند تا انسان ها را به برکت علمی که در خود جمع کرده اند ،هدایت کنند.
بحق دوست خوب ما چنین بود که در سخت ترین شرایط از سفرهای تبلیغی دست بر نمی داشت و همواره مشغول ارشاد و هدایت بندگان خدا بود.
ج)یکی از اوصاف مهم اهل باطن اوج صفات اخلاقی آنان است که بر اساس همان اوصاف اخلاقی شان نسبت به دیگران اهل محبتند.شما درجات محبت انبیاء به مردم را ببینید، از هود تا محمد؛ حضرت هود از قوم خطاکار خود تعبیر به «برادر» می کند و پیامبر اعظم (صلی الله علیه و اله وسلم) که «رحمه للعالمن» است در قرآن می خوانیم «حریص بالمومنین» یا استغفار کننده برای آنانکه از مسیر الهی دور افتاده اندتا چه رسد به مومنان.
رسالت مهم فرزندان پاک انبیاء و اولیا که در حوزه مشغول تحصیل و یا تدریس هستند محبت و اخلاق به دیگران است. که در این زاویه هم دوست خوب ما موفق بود و ارتباط بسیار عمیق دوستان و اقوام و فامیل با او بهترین دلیل بر این مدعاست.
د)توسل به اهل بیت (علیهم السلام)
قدم از عالم ظاهر برداشتن و به عالم باطن واصل شدن ،بسیار مشکل است و اگر نبود وعده الهی که:«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» جا داشت که بسیاری از ما ناامید باشیم.لکن یک اهرم بسیار کارگشایی را خداوند متعال عنایت فرموده وآن توسل به اهل بیت (علیهم السلام )است.
کیست که نداند زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره چه اوجی در عالم باطن به انسان سالک می دهد؟
خوشا به حال مرحوم اسکندری ، که هر روز قبل از درس زانوی ادب در محضر فاطمه معصومه(سلام الله علیها)می زد و از او طلب توفیق در مسیر الهی می کرد.
امام سجاد (علیه السلام)که خود می فرماید:«روزی صد بار از استغفاری که می کنم را برای بخشش شیعیانم قرار دادهام» قطعاً از همه سائران این مسیر دستگیری خواهد کرد. انشاالله
آخرین سخن از آخرین عارف عصر اخیر
امام عارفان در عصر اخیر،خمینی کبیر در شرح دعای سحر می فرماید:
اولین کسی که از باطن غافل شد و فقط وفقط متوجه ظاهر بود ابلیس بود که وقتی امر به سجده آدم را شنید با تکبر گفت: «اناخیرٌ منه» من از آدم برتر هستم.
ای معروف عارفان دست ما بگیر و ما را از ظاهر به باطن واصل فرما.آمین